سینما روزان نوشت: وحید جلیلوند کارگردان فیلم در گفتگویی با مجله فیلم امروز، درباره برخی از ویژگی های فیلم جدید خود سخن گفته است.
سومین فیلم وحید جلیلوند شب داخلی دیوار نام دارد که بدون اکران عمومی به صورت زیرزمینی منتشر شد.
مهمترین محورهای این گفت وگو را می خوانید:
متن گفتگوی وحید جلیلوند را بخوانید:
*بهشدت معتقدم هنرمند باید همچنان با خاستگاه اجتماعیاش پیوند داشته باشد، وگرنه شبیه درختی میشود که از ریشه جدا شده و دوباره در جای دیگری کاشته شده. ممکن است این درخت سبز بماند اما میوه نمیدهد.
کسی میگفت سینما انگار نوعی تراپی است. اگر اینها روی پرده نیاید احتمالاً در صحن اجتماع خودش را نشان میدهد.
* اول سراغ تئاتر رفتم، بعد همزمان مستند کار کردم، سپس اجرا کردم و بعد در رادیو کار کردم. انواع و اقسام این کارها را امتحان کردم .
*خیلی اتفاقی وارد رادیو شدم که سال ۱۳۸۲ هم عذرم را خواستند. در تلویزیون هم سال ۱۳۸۶ عذرم را خواستند.
*در رادیو همان اتفاقی برایم افتاد که در تلویزیون افتاد و بعد هم در سینما. هر جا متفاوت از چیزی که آنها فکر میکنند فکر کنی، باید از آنجا خداحافظی کنی؛ یا بهزور یا به میل خودت. برای من در رادیو و تلویزیون بهزور اتفاق افتاد و در سینما به خاطر ریش سفیدم قبل از اینکه بخواهند زور کنند خودم کنارهگیری کردم.
*سال گذشته یک ویدئو منتشر کردم خطاب به وزیر ارشاد، که تا زمانی که تفکر شما بر سینمای ایران حاکم باشد نمیخواهم در این سینما کار کنم. چون از نظر من نه رییسجمهور، نه وزیر، و نه معاونت سینمایی هیچکدام نسبتی با فرهنگ ندارند. حاضر نیستم اثرم را دست کارشناسهایی بدهم که نسبتی با فرهنگ ندارند.
*وقتی میخواهید اثری بسازید که با تودۀ مردم ارتباط برقرار کند، نمیتوانید از زیرمتن جامعهای که در آن زندگی میکنید فاصله بگیرید. به همین دلیل این فضای اجتماعی بهشدت در اثر نمایان میشود.
*من فریاد میزنم چون حس میکنم خودم و اطرافیانم و طبقهای که در آن زندگی میکنم دارند زخم میخورند. حتی اگر این فریاد به جایی نرسد هیچ اشکالی ندارد، باز هم فریاد میزنم. من بهشدت به روش حکومتها و قدرتمندان منتقدم اما همزمان بهشدت به مردم و تودۀ امیدوارم و معتقدم در نهایت مردم مسیر درست را انتخاب میکنند.
*صرفاً حکومتهای تمامیتخواه نیروهای امنیتی به این شکل نیاز دارند. هر جامعهای به پلیس نیاز دارد نه نیروی امنیتی سرکوب. اما نکتهای دارم؛ دو دسته آدم در حاکمیت داریم: تصمیمساز و مجری. بین این دو فاصله خیلی زیاد است. مجری را هم به خاطر انتخابش مقصر میدانم اما اگر با مجری گفتوگو شود امکان برگشت دارد. با مجری میبایست گفتوگو کرد تا تمام وجوه کارش را بشناسد. کسی که قابلگفتوگو نیست تصمیمساز است نه مجری.
*این فیلم پس از سال ۱۴۰۱ ساخته نشده. در سال ۹۸ نوشته شده و در سال ۹۹ ساخته شده. اصلاً ربطی به این جریانات نداشته. اما مگر این اتفاقات در طول تاریخ ما برای بار اول رخ داده؟ زمان آقای کیمیایی در سال ۵۳ یک جور شکل گرفته و الان یک جور دیگر شکل میگیرد.
*اساساً هر مملکت مترقی نیاز به پلیس دارد اما در جامعۀ ما به خاطر بحرانهای مملکت وظیفۀ پلیس عوض شده. پلیس باید حامی منافع مردم باشد نه روبهروی آنها. باید با اینها گفتوگو کرد. جامعه باید قوانینش مبتنی بر خرد جمعی تعیین شود نه فرمانهایش.