محمد صالح علا در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: جامعهشناسها میگویند یکی از مشکلات انسان امروز این است که مردم به هم نگاه نمیکنند که تا به هم نگاه نکنند، همدل نمیشوند. زیرا ارتباط انسانی از راه نگاه کردن به هم میسر میشود.
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هرچه دیده ببیند، دل کند فریاد
معمولاً هر قومی و مردم هر منطقهای لهجۀ نگاه همدیگر را بلدند و به همین خاطر به دلهای هم راه باز میکنند. ما هنگامی که به بیگانهای، کسی که لهجۀ نگاه او را بلد نیستیم نگاه میکنیم، به عتاب میگوید چیه؟... چرا منو نگاه میکنی؟! مقصود او این است که تو بیگانهای و من لهجۀ نگاه تو را نمیشناسم.
شاید جامعهشناس ها نپذیرند که آدمیان نگاهشان لهجه دارد. همچنان که زبانها لهجه دارد، گوشها لهجه دارد. معمولاً آنها که لهجۀ نگاه هم را بلدند، به زودی درمییابند که از هم چه میخواهند.
این خود دیباچهای است که بگوییم مردمی مانند مردم ما با فرهنگ دیرینهسال و ژرف ذائقۀ فرهنگی، لهجههای فرهنگی جورواجوری دارند. برای ما در این سرزمین، فارسی زبان مشترک است، اما در هر منطقه لهجهای داریم و آنها که لهجۀ مشترک دارند، رابطۀ روانتر و زلالتر دارند.
ما در همۀ عناصر فرهنگیمان لهجهها و ذائقهها داریم؛ ذائقهی زیباشناختی، ذائقه موسیقیایی. در سرزمین ماست که موسیقی هر منطقه لهجهای دارد. هموطنان خراسانی ما موسیقی خودشان را خوش دارند. چنان که گیلکها، لرها، آذریها، کردها، بوشهریها و مانند ایشان. و این از ویژگی موسیقی نجیب ماست.
دیگر تفاوت موسیقی ما با موسیقی آنها(غربیها) لهجۀ دست و ناخن نوازندههای ماست که در اینجا دست و ناخن هر نوازنده لهجهای دارد و این لهجه برآمده از فرهنگی بومی شده در ذائقۀ موسیقیایی ماست.
پس نه تنها زبانها، نگاهها و گوشها لهجه دارند،که دستها هم لهجه دارند، که در خوزستان عزیزمان در تپههای شهر چغامیش مهر، نگارههایی پیدا شده از حوالی سه هزار سال پیش که نوازندهها نشستهاند و ساز مینوازند با لهجۀ دست نوازندههای حاشیۀ زاگرس و لهجۀ گوش مردم شوش.