حسین جابری انصاری*: تحولات سالیان اخیر در عربستان سعودی و تغییر در روابط این کشور با ایران پس از توافق پکن، بررسی سیاست و حکومت در این کشور و روندهای داخلی و خارجی آن را بیش از پیش ضروری کرده است.
در یادداشت حاضر در قالب نه عنوان و بیش از 60 نکته و گزاره، با بررسی مهمترینِ این روندها و تحولات عمده مرتبط با عربستان در چند دهه اخیر کوشش می شود تصویری نزدیک به واقعیت، از سیاست این کشور، ارائه و سیاست هایی برای ایران پیشنهاد شود.
۱. هویت نظام سیاسی عربستان
نظام سیاسی عربستان در دوره معاصر با دو پایه و ستون اساسی، شناخته شده و هویت یافته است:
۱.۱. در حوزه سیاست داخلی: پیوند میان شاخه سیاسی و شاخه دینی حکومت (آل سعود و آل شیخ)
۱.۲. در حوزه سیاست خارجی: پیوند ویژه با قدرت برتر غربی (بریتانیا و سپس آمریکا)
بر همین اساس طبیعی است که هر گونه تحول موثر بر این دو ستون هویت ساز سعودی، تحولات بزرگ تری را در سیاست و حکومت این کشور در پی خواهد داشت.
بنظر می رسد مجموعه ای از تحولات در چند دهه اخیر، به تدریج محیط داخلی و خارجی مرتبط با عربستان را دستخوش تغییر کرده و بر موقعيت و هویت این کشور و در نتیجه سیاست های آن تأثیری اساسی گذاشته است.
۲. تحولات خارجی موثر بر عربستان
برخی از مهمترین تحولات در محیط خارجیِ بلافصل مرتبط با عربستان در چند دهه اخیر عبارتند از:
۲.۱. پیروزی انقلاب اسلامی (۱۹۷۹) و تبدیل ایران به منبعی الهامبخش و تحول خواه در خاورمیانه با گرایش آشکار و قوی به نقش آفرینی فعال در منطقه عربی و اسلامی که برای دهه های بعد خالق روندهای جدیدی شد و وضعیت عربستان را در معرض چالش و سایش قرار داد.
۲.۲. اشغال کویت توسط عراق و ورود نیروهای آمریکا و متحدین به شبه جزیره عربستان برای آزادی کویت (۱۹۹۱) که سرآغاز مرحله جدیدی در خاورمیانه و سیاست عربستان شد و از جمله به پیامدهای مهم در رابطه این کشور با جریانهای تندرو و القاعده ای انجامید.
۲.۳. حمله القاعده به برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک (۲۰۰۱) و پیامدهای آن در زمینه بروز و ظهور اختلاف میان ایالات متحده و سعودی.
۲.۴. پیروزی حزب عدالت و توسعه در انتخابات ترکیه (۲۰۰۲) و برآمدن ترکیه جدید و اردوغانی با گرایش به نقش آفرینی فعال در منطقهعربی و اسلامی.
۲.۵. سقوط عراق صدام (۲۰۰۳) و بر آمدن شیعیان در این کشور و شکل گیری عراق جدید و متحد ایران.
۲.۶. برآمدن جنبش بیداری/ بهار عربی (۲۰۱۱) و سقوط روسای جمهوری وقت تونس، مصر و یمن و رهبر پیشین لیبی که اوضاع عمومی بحران در منطقه عربی و به طور ویژه بحران های سوریه، یمن، لیبی و بحرین را در پی آورد.
این تحولات با دامن زدن به مثلث بحران در جهان عرب مشکله های تاریخی و بحران های سه گانه مشروعیت، هویت و کارآمدی را آشکارتر کرد. همچنان که مسئله های بنیادینِ دین و دولت، اسلام سیاسی و جنبش های اسلامی و اخوانی، دمکراسی و انتخابات، اقلیت های قومی (کردها)، دینی (مسیحیان) و مذهبی (شیعیان) را به اوج رسانده، به شکاف های سیاسی و مذهبی و طائفه ای دامن زد.
۲.۷. توافق درباره برنامه راهبردی جامع اقدام مشترک (برجام: ۲۰۱۵) بین ایران، و آمریکا و دیگر قدرتهای جهانی (گروه ۱+۵) که علاوه بر مشروع سازی رسمی (دوژور) برنامه هسته ای مسالمت آميز و غنی سازی ایران، بصورت ضمنی (دوفاکتو)، در حکم به رسمیت شناختن نفوذ و نقش آفرینی ایران در منطقه از سوی قدرت های جهانی بود.
۳. تحولات داخلی مؤثر بر عربستان
بر همین سیاق برخی از مهمترین تحولات داخلی مؤثر بر عربستان در بیش از سه دهه اخیر عبارتند از:
۳.۱. شورش جریان وهابیت القاعده ای بر ولی امر (پادشاه سعودی) از سال ۱۹۹۱ (جنگ کویت) با ورود نیروهای ایالات متحده و غرب به شبه جزیره عربستان برای آزادی کویت از اشغال عراق که به معنای آلوده کردن سرزمین وحی به قدوم کفار بود و به ستیزه گری شاگرد (القاعده) با استاد (سعودی) و تبدیل ابزاری خارجی به تهدیدی داخلی انجامید. شورشی سرچشمه گرفته از یک تحول خارجی که هر دو ستون سیاست داخلی و خارجی عربستان را هدف گرفته بود.
۳.۲. برآمدن جریان نوسلفیِ صحوه/ بیداری که جریانی نزدیک به مدرسه اخوانالمسلمین بود و با راهبری شیوخ شناخته شده ای همچون سلمان العوده (با ۱۴ میلیون فالور در شبکه های اجتماعی)، عائض القرنی، عوض القرنی و سفر الحوالی به پدیده ای جدید در عربستان تبدیل شد.
۳.۳. تحولات جمعیتی و ارتباطی و برآمدن جنبش های جوانان و زنان و نیازهای جدیدی که نمایندگی می کنند.
۳.۴. بحران جانشینی: سنت سیاسی پادشاهی در عربستان معاصر، انتقال جانشینی از هر یک از فرزندان ذکورِ ملک عبدالعزیز به فرزند بعدی بوده است. اما با رسیدن نوبت به واپسین فرزندان پادشاه مؤسس، مسئله جانشینی به مرور به یک مسئله پرابلماتیک (مشکله) تبدیل شد.
بدین معنا که انتقال تاریخی از جانشینی افقی (فرزندان ملک عبدالعزیز) به جانشینی عمودی (نسل بعدیِ نوادگان او) در دوره کدامیک از پادشاهان اخیر سعودی انجام خواهد شد. موضوعی که به رقابت ها و توطئه ها در درون خاندان حاکم و میان امیران سعودی برای تعیین تکلیف این موضوع دامن زد.
۴. پیامدهای تحولات داخلی و خارجی
بازتاب مجموعه این تحولات در درون موسسه حاکمه سعودی، به نوعی احساس بحران در همه جبهه های داخلی و خارجی و در هر سه سطح: منافع ملی، امنیت ملی و موجودیت نظام سیاسی سعودی دامن زد. امری که به آغاز روند تغییر بنیادین در سیاست سعودی از محافظهکاری به کنشگری تهاجمی، در مقطع پایانی حکومت ملک عبدالله، و تشدید و تعمیق این سیاست در دوره ملک سلمان و فرزندش انجامید. در چارچوب این سیاستِ جدید، اهداف و سیاست های زیر در دستور کار دولت سعودی قرار گرفت:
۴.۱. تلاش برای جلوگیری از تثبیت عراق جدید که از دو ویژگی خطرناک برای سعودی برخوردار بود: نظام دمکراتیک در سیاست داخلی و نزدیکی با ایران در سیاست خارجی. برای تحقق این هدف و مهار ایران و متحدان آن در عراق، هم پیمانی با ترکیه و همسایگان عرب عراق (به شمول سوریه)، و استفاده حداکثری و ابزاری از سیاست های طائفه ای و مذهبی و ظرفیت تخریبیِ جریان های تندرو و تروریستی برای محاصره خارجی و تسهیلِ انفجار داخلی در عراق، به اولویت سعودی تبدیل شد. (از ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۶)
۴.۲. مدیریت اختلاف با ترکیه اردوغان با توجه به اولویت ستیز با ایران و مهار صعود قدرتِ ایران و متحدانش. (از ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۳)
۴.۳. ضد حمله فعال به ایران و متحدانش در سوریه (حلقه اتصال کلیدی میان ایران و عراق با منطقه شامات و فلسطین)، و همراهی با اتحاد منطقه ای و بین المللی برای سرنگونی یا حداقل تضعیف شدید دولت سوریه و بشار اسد (از ۲۰۱۱)
۴.۴. تشدید تدریجی اختلاف و درگیری با ترکیه پس از موج نخست بهار عربی و قدرت گیری اخوانالمسلمین در مصر و منطقه و اولویت مهار ترکیه و اخوان در کنار مهار ایران و شیعیان (از ۲۰۱۳: کودتا علیه محمد مرسی و اخوان در مصر)
۴.۵. تکمیل روند اجرای سیاست فوق با اعلام تروریستی بودن اخوانالمسلمین در داخل و خارج عربستان (۲۰۱۴)
۴.۶. اعلان جنگ علیه جنبش انصارالله و یمنِ جدید که در پاره ای مهم و تاریخی از شبه جزیره عربستان در حال شکلگیری بود. در سرزمینی که از دید سعودی حیاط خلوت و جزء جدایی ناپذیر امنیت ملی عربستان تلقی می شود، آن هم با نقش آفرینی محوری و متمایزِ جنبش قدرتمندِ انصارالله که از ارتباطات عقیدتی و سیاسی با جمهوری اسلامی ایران برخوردار است.
جنگ با یمن جدید از دید بن سلمان به مثابه فریاد بلندی خطاب به داخل عربستان، منطقه و جهان بود که "کشتیبان را سیاستی دگر آمد". اقدامی که با هدف تثبیتِ سعودی جدید و غیر محافظهکار و مهاجم انجام می شد. (۲۰۱۵)
۴.۷. تغییر سیاست در عراق از سلبی و حذفی به ایجابی و نفوذی از طریق آغاز شناسایی دولت عراق و تقویت تعامل با آن و همچنین با برخی شخصیت ها و گروه های شیعه این کشور با هدف تکمیل سیاست پیشین در زمینه مهار عراق جدید و قدرت ایران. (از ۲۰۱۶)
۴.۸. قطع روابط با قطر (با همراهی ائتلاف مصر و امارات و بحرین) و محاصره این کشور بعنوان پشتیبان اصلی و نیروی منطقه ای و پیشرانِ جنبش سراسری اخوانالمسلمین (۲۰۱۷)
۴.۹. سرکوب جریان علمایی و اسلامیِ نوسلفی و نزدیک به اخوان در داخل سعودی (۲۰۱۷)
۴.۱۰. سرکوب رقبای داخلی و تحمیل ولیعهدی محمد بن سلمان (۲۰۱۵ تا ۲۰۱۷)
۴.۱۱. قتل فجیع جمال خاشقچی در کنسولگری سعودی در استانبول (۲۰۱۸) باز هم به مثابه نمادی از سیاست تهاجمیِ عربستان سعودیِ جدید در مقابله با منتقدان داخلی و رقبای خارجی و تاکید مؤکد بر اینکه "کشتیبان را سیاستی دگر آمد".
۵. وضع جدید محیط خارجی عربستان
پیگیری مجموعه این هدف گیری ها و سیاست ها از سوی سعودی که با همکاری نسبی یا فعالِ متحدان منطقه ای و بین المللی ریاض همراه بود، در کنار روند واقعی و درونیِ تحولات و تهدیدات داخلی و خارجی پیش گفته، در یک بستر زمانیِ چند ساله به شکل گیری تدریجی وضعیت جدیدی در محیط خارجی عربستان انجامید که برخی از مهمترین ویژگی های آن عبارت است از:
۵.۱. مهار نسبی عراق جدید در پیِ تشدید بحران های داخلی و تعمیق شکاف ها میان دولت و ملت.
۵.۲. مهار جنبش بهار عربی و اخوانالمسلمین: روندی که از کودتا علیه مرسی در مصر در سال ۲۰۱۳، آغاز و با پایان رسمیِ انقلاب یاسمین تونس پس از دستگیری شیخ راشد الغنوشی رهبر جنبش النهضة، و نوگراترین شخصیت اخوانی و نماد بارزِ پیوند میان اسلام و دمکراسی، در سال ۲۰۲۳، به پایان خود رسید. همچون میخ آخر بر تابوتِ بهار عربی.
۵.۳. مهار پیشروی منطقه ای ترکیه اردوغان پس از سرنگونی جنبش اخوانالمسلمین در مصر و سرکوب شاخه های مختلف این جنبش در سراسر منطقه و همچنین تشدید مشکلات داخلی میان دولت و اپوزیسیون و بحران های اقتصادیِ و در نتیجه نیاز بیشتر ترکیه به همراهی و سرمایه گذاری امارات و عربستان.
۵.۴. مهار نسبیِ پیشروی منطقه ای ایران در پی تشدید بحران های داخلی در عراق و لبنان و سوریه، خروج آمریکای ترامپ از توافق برجام و ترور و شهادت شهید سلیمانی، فرمانده میدان و نماد پیشرویِ منطقه ای ایران، بروز اثراتِ تدریجیِ جنگ فرسایشیِ سوریه بر معادلات منطقه ای و همچنین تشدید مشکلات داخلی و شکاف میان بخش هایی از جامعه ایران با دولت.
۵.۵. شکست عربستان در تحقق اهداف اولیه منطقه ای خود در زمینه سرنگونی دولت و عراقِ جدیدِ پساصدام، سرنگونی بشار اسد و دولت سوریه، تحمیل عقبگرد از منطقه عربی به ایران و بالاخره شکست در جنگ یمن و وضعیت قفل شدگی و بن بست و هزینه هایِ فرسایشی و غیر قابل تحملی که این جنگ برای سعودی در پی داشته و دارد.
۵.۶. تشدید تدریجی رقابت میان محمد بن سلمان و محمد بن زاید، رهبران فعلیِ سعودی و امارات که از جمله در جدایی راه ابوظبی از ریاض در بحران یمن، و پیشتازی در برقراری دوباره رابطه با ایران نمودار شد.
۵.۷. جنگ اوکراین و افزایش قدرت بازیگری سعودی با توجه به افزایش نیاز همزمان روسیه و جبهه رودرروی آن (آمریکا و اروپا) به این کشور.
۵.۸. سیاست قطعی و هدفمند مسکو و پکن در زمینه گسترش همکاری ها با ریاض، و افزایش قدرت بازیگری سعودی در میان قطب های قدرت جهانی.
۵.۹. موفقیتِ نسبی سعودی در مهار ابعاد در حال شکلگیریِ و افزایشِ بحران در روابط با آمریکا در دوره ترامپ و بایدن.
۶. وضع جدید داخلی عربستان
روند تحولات همچنین به وضعیت جدیدی در سیاست داخلی عربستان انجامیده است:
۶.۱. حل نسبی مسئله جانشینی و تثبیت محمد بن سلمان بعنوان ولیعهد جدید سعودی. اگر چه تا هنگام آغاز رسمیِ پادشاهی او، موضوع جانشینی اش همچنان می تواند دستخوش چالش هایی شود، اما با مسیر طی شده، بحران جانشینی تا اندازه قابل توجهی حل شده یا حداقل در مسیر به نسبت فیصله بخشی قرار گرفته است.
۶.۲. مهار نسبی جریان داخلیِ بیداری/ اخوانی.
۶.۳. پیشبرد گام به گام برنامه ۲۰۳۰ با هدف گیری های اقتصادی بزرگ در زمینه تبدیل اقتصاد نفتی سعودی به اقتصاد غیر نفتی.
۶.۴. بهره گیری از برآیند خواسته های جنبش های جوانان و زنان در چارچوب پی گیریِ برنامه های جاه طلبانه ولیعهد و مهار مخالفت های جریان های سنتی و مخالف.
۷. برنامه های جاری و چالش های فراروی عربستان
بن سلمان در چنین زمانه و زمینه ای برنامه های خود را در سه عنوان اصلی پی می گیرد:
اول/ توسعه اقتصادی،
دوم/ تقویت قدرت نظامی
سوم/ نوسازی در سیاست داخلی ،
اما عربستان و تجربه حکمرانیِ پیشرانِ فعلی آن، محمد بن سلمان، در اجرای این برنامه های بلندپروازانه با چالش های فعال یا نیمه فعالی روبرو است که مهمترین آنها در سه سطح داخلی، منطقه ای و بین المللی عبارتند از:
۷.۱. چالش محتمل داخلی: برآمدن آتش زیر خاکسترِ تعارضِ سنت و تجدد از جمله در حوزه دین و دولت و رابطه میان دو ستون سیاست داخلی عربستان (آل سعود و آل شیخ).
۷.۲. چالش فعال منطقه ای: مساله فلسطین و مشروعیت تاریخی آن که با عملیات ۷ اکتبر (طوفانالاقصی)، ظرفیتِ بزرگ خود را حداقل برای تخریب روندهای شکل گرفته یا در حال شکلگیری توسط عربستان و دیگر بازیگران منطقه ای و بین المللی نشان داد.
این چالش با توجه به ناکارآمدی و بن بست روند صلح بدلایل مختلف به ویژه عدم آمادگی اسرائیل برای اعطای حقوق حتی حداقلی ملت فلسطین، و همچنین سیاست قدرت های رقیب عربستان به ویژه سیاست ثابت ایران در حمایت از حقوق ملت و مقاومت فلسطین در مبارزه همه جانبه برای رهایی از اشغال، و نیز سیاست متمایزِ دیگر رقبای منطقهای ریاض (جنبش اخوانالمسلمین و ترکیه و قطر)، وضعیتی افزاینده دارد.
۷.۳. چالش نیمه فعال بینالمللی: مدیریت تناقض های روابطِ ویژه و موازی با قدرتهای جهانی (آمریکا و اروپا از یکسو و روسیه و چین از سوی دیگر)
8-واقع گرایی در خوانش سیاست عربستان و شرایط جدید خاورمیانه
قرائت روند های داخلی و خارجی فعلی عربستان باید بر اساس واقعیت ها انجام شود تا امکان طراحی الگوی تعامل و سیاست گذاری هدفمند و مفید فایده برای ایران فراهم شود. بر همین اساس مناسب است به نکات زیر توجه شود:
۸.۱. سیاست بینالمللی عربستان از سیاست مبتنی بر روابط ویژه با قدرت برتر غربی به آرامی در حال حرکت به سمت سیاست موازنه سازی مثبت و متناسب میان قدرت های جهانی در حوزه های مختلف سياسی و امنیتی و اقتصادی است. در این چارچوب، رابطه ریاض با پکن و مسکو، مکمل رابطه با واشنگتن و لندن و اتحادیه اروپایی بوده و جایگزین آن نیست. سیاستی مبتنی بر روند تحول در ساختار قدرت جهانی که با هدف بهرهبرداری حداکثری از تضادها و تناقض های قدرت های جهانی در قالب منافع نظام حاکم سعودی در پیش گرفته شده است.
۸.۲. سیاست منطقه ای عربستان در بهترین وضعیتِ محتمل برای ایران، در مسیر ایجاد نوعی موازنه میان قدرت های منطقه ای رقیب سعودی، در حرکت است و در نتیجه بطور طبیعی، تجدید رابطه با ایران، جایگزین رابطه در حال بهبود با ترکیه، رابطه در حال شکل گیریِ رسمی با اسرائیل و رابطه با مصر و مجموعه عربی نیست.
۸.۳. خاورمیانه جدیدی مبتنی بر اولویت های مطلوب ایران و ملت های منطقه شکل نگرفته، و خاورمیانه حداکثر و در بهترین حالت در آغاز روند یک مرحله جدید است. هنوز ستیزه ها و نبردهای سیاسی و ایدئولوژیک در جای جای خاورمیانه در جریان است.
۸.۴. تجدید رابطه سعودی با ایران، به معنای پایان رویارویی این کشور با ایران نیست. حداقل فعلا و تا اطلاع ثانوی تنها به معنای ورود از مرحله جنگ مسلح به مرحله صلح مسلح است. برخی نشانه های روشن این وضعیت اینها است:
۸.۴.۱. درخواست های سه گانه عربستان از آمریکا در برابر قبول عادی سازی روابط با اسرائیل بر اساس گزارش نیویورک تایمز و گزارش های متواتر بینالمللی: اول، پیمان نظامی با آمریکا در سطح ماده ۵ اساسنامه ناتو. دوم، غنی سازی و برنامه هسته ای مسالمت آمیز. سوم، سلاح های پیشرفته تر از جمله موشکی. مشخص است که نوک پیکان همه این درخواست ها بیش و پیش از همه، متوجه ایران و متحدان آن است.
۸.۴.۲. ادامه فعالیت هدفمند بنگاه های رسانه ای وابسته به سعودی علیه ایران به رغم برخی تغییرات محدود و ملایم در این حوزه.
۸.۴.۳. ادامه اقدامات گروه های تروریستی و ضد انقلاب علیه ایران. گروه هایی که به داشتن ارتباطات آشکار و پنهان با برخی دشمنان و رقبای ایران از جمله عربستان سعودی شناخته شده هستند.
۸.۴.۴. وضعیتِ آتش زیر خاکستر و عدم حلِ بحران های داخلیِ لبنان و عراق و ظرفیت تخریبی این وضعیت علیه متحدان ایران در این دو کشور.
۸.۴.۵. ایستایی در مذاکرات و تلاش های صلح در یمن.
۸.۴.۶. تشدید بحران در سوریه و شروع دور جدیدِ اعتراضات داخلی.
۸.۴.۷. و مهم تر از همه تداوم بحران یک سده ای فلسطین و اشغال این سرزمین از سوی جنبش صهیونیستی و نفی حقوق بدیهی و طبیعی ملت فلسطین از سوی اسرائیل که به مثابه قوه محرکه و دینامیسم اصلیِ ادامه رویارویی ها در خاورمیانه تا اطلاع ثانوی عمل می کند.
۹. سیاست ایران
۹.۱. ایران در تحولات چند دهه اخیر موفق شده است برای نخستین بار از زمان شکست در جنگ چالدران در برابر عثمانی، حوزه نفوذ و نقش آفرینی مستقیم و حضور خود را در غرب و جنوب جغرافیایی خود، تا مدیترانه و دریای سرخ گسترش دهد.
۹.۲. این موفقیت بر اساس قاعده مندی های سیاستِ این جهانی تنها هنگامی خواهد توانست از ویژگی تثبیت و تداوم برخوردار شود که با پی گیریِ یک مجموعه سیاستی منسجم و ابزارهای مختلف سياسی و دیپلماتیک به مشروعیت یا شناسایی از سوی دیگر بازیگران منطقه ای و بین المللی نایل گردد.
در غیر این صورت، موفقیت های بدست آمده با همه اهمیت، موقتی بوده و در معرضِ خطر عقبگرد و تبدیل پیروزی ها به شکست قرار خواهد داشت. امری که برخی نشانه های اولیه آن از طریق فعال شدن شکاف های سياسی داخلیِ در عراق و لبنان در چند سال اخیر و تلاش ساختگیِ رقبا و دشمنان جمهوری اسلامی برای تبدیل ایران به دیگرِ ملت های منطقه مشاهده می شود.
۹.۳. ظرفیت خطرآفرینِ این تهدید با تلاش مجموعه قدرت های رقیب و دشمن برای تشدید شکاف های سیاسی و اجتماعی در داخل ایران و تبدیل مسئله ها به مشکله های پرابلماتیک و تناقض های حل شدنی به تضادهای آشتی ناپذیر همراه شده و افزون گشته است.
۹.۴. بر همین اساس، مهم ترین اولویت فوریِ سیاسی ایران در مرحله فعلی، مشروع سازی موفقیت های منطقه ای ایران در حوزه سیاست خارجی، و همزمان، بهبود روش های حکمرانی و ترمیم شکاف های ایجاد شده در میان بخش هایی از جامعه رنگارنگ ایران با دولت و حاکمیت است.
۹.۵. با نظرداشت این ضرورت و اولویت، تمایل عربستان به عادی سازی روابط با ایران پس از گذر از یک دوره چندین ساله یِ تلاش متمرکز این کشور برای اخراج ایران از منطقه عربی، بطور ضمنی به معنای به رسمیت شناختن نفوذ ایران در این منطقه بوده، و طبیعی است که با استقبال ایران روبرو شود.
۹.۶. اما این واقعیت برای شناخت دامنه و ابعاد آن باید با یک واقعیت دیگر تکمیل شود که سعودی با شکست بهار عربی، و مهار رقیب منطقه ایِ درون گفتمانی خود (ترکیه و اخوانالمسلمین)، اینک احساس می کند از مرحله خطر موجودیتی خارج شده و با توجه به مشکلات فراروی ایران، از توانِ نسبیِ تعامل با رقیب برون گفتمانی خود (ایران) برخوردار شده است.
۹.۷. از سوی ديگر ایران در چارچوب سیاست ملی و اسلامی و اولویت های سیاسی خود در زمینه ایستادگی در برابر هژمون خواهی ایالات متحده و توسعه طلبی و اشغالگری اسرائیل، به رغم همه اختلاف ها نمی تواند با همسایگان مسلمان و عرب خود و در صدر آنها عربستان، در حال ستیز دائمی باشد.
۹.۸. در شرایطی که سیاست دولت برای بهبود روابط با عربستان از سوی جامعه ایران و نخبگان و جریان های سیاسی و اجتماعیِ دلسوز و ملی کشور با استقبال روبرو شده است، باید کوشید در موضوع روابط با عربستان و دیگر موضوعات مهم سیاست خارجی از شکل گرایی به سمت فایده گرایی حرکت کرد و به جای تصویرسازیِ افراطی از بهبود رابطه با ریاض بعنوان یک فتح الفتوح - که بیشتر کارکرد سیاست داخلی دارد - باید بدنبال نقدسازیِ نتایج و فواید ملموس این رابطه بود.
فواید سعودی از توافق پکن ملموس است: غیرفعال سازی تهدید ایران، بهبود رابطه با پکن و افزایش قدرت امتیازگیری از واشنگتن، کمک به مهار جنگ فرسایشی یمن و... فواید ایران از توافق پکن نیز باید با برنامه های مشخص و در چارچوب روابط با عربستان و چین و دیگر قدرتهای منطقه ای و بین المللی عینی تر و ملموس تر شود.
۹.۹. در همین چارچوب، پرهیز از توهّمِ شکل گیری خاورمیانه جدیدِ مطلوب ایران و پایان دشمنی ها و آغاز عصر جدید در همکاری های دو کشور ضروری است.
به ویژه با توجه به این واقعیت که روند عادی سازی روابط عربستان با اسرائیل، به رغم جنگ خونینِ غزه، از بین نرفته و فعلاً دچار توقف اضطراری شده است. تحولات پسا ۷ اکتبر، ظرفیت ملت و مقاومت فلسطین برای تخریب روندهای ساخته و پرداخته ایالات متحده و متحدان آن را نشان داد، اما ایران با توجه به مجموعه واقعیت های منطقه ای و بين المللی و به ویژه وضعیت سیاست و حکومت در منطقه عربی، باید برای مواجهه با سناریوی عادی سازی روابط عربستان با اسرائیل، برنامه ریزی کرده و آمادگی داشته باشد.
۹.۱۰. قدرتگیری بیشتر پکن و مسکو در خاورمیانه و خلیج فارس همچون تیغه دو لبه است و کارکردی دوگانه دارد: از یکسو تضعیف قدرت آمریکا را در پی دارد، اما از سوی دیگر با توجه به تعهدات ایران در روابط خود با این دو کشور به کاهش قدرت بازیگری و مانور سلبی ایران خواهد انجامید.
به گونه ای که زین پس، ادامه سیاست های ایران و متحدان آن در منطقه، تنها با منافع آمریکا و غرب در تعارض نخواهد بود، با سیاست و منافع پکن و مسکو نیز رودرو خواهد شد. تصویب قطعنامه پیشنهادی آمریکا درباره انصارالله در شورای امنیت (۲۷۲۲/ ۱۰ ژانویه ۲۰۲۴) با رای ممتنع روسیه و چین، و موضع بعدیِ منسوب به پکن درباره اقدامات دولت یمن و انصارالله در دریای سرخ، تنها یک نمونه از این واقعیت و به مثابه نوک کوه یخی است که به مرور بیش از پیش خودنمایی خواهد کرد.
۹.۱۱. آمریکا تا اطلاع ثانوی خاورمیانه و خلیجفارس را ترک نمی کند. علاوه بر ضرورت های سیاسی و امنیتی مرتبط با شرایط خاورمیانه، یک سوم نفت چین از منطقه خلیجفارس تأمین می شود و آمریکا این برگه طلایی و نفوذ و نقش آفرینی در این منطقه را به رقیب اصلی جهانی خود واگذار نمی کند. در طراحی های سیاست ایران این واقعیتِ غیر مطلوب بعنوان یک امر واقع باید درنظر گرفته شده، و برای مهار آن برنامه ریزی شود.
۹.۱۲. وقت آن است که با اراده متحد نهادهای رسمیِ قدرت و همکاری نخبگان غیر رسمی و جریان های مختلف سياسی و اجتماعی، به سنت نادرست ایجاد شده در زمینه استفاده بی رویه از موضوعات سیاست خارجی برای حل و فصل منازعات داخلی، و تقدم منافع جناحی بر مصالح ملی پایان داده و به سمت تعامل فراجریانی با موضوعات مرتبط با منافع ملی حرکت کرد.
۹.۱۳. با نظرداشت مجموعه تحولات و روندهای داخلی، منطقه ای و بین المللی، و با هدف حفظ استقلال و بهره برداری بهینه از فرصت ها و مهار چالش ها و تأمین منافع حداکثری ایران، بهترین سیاست در مرحله فعلی، حرکت به سمت موازنه سازی های جدید منطقهای و بینالمللی در سیاست خارجی است. سیاستی که افزایش توان مانور ایران و مشروع سازی دستاوردهای منطقه ای ما را در پی خواهد داشت.
پی نوشت:
چارچوب اولیه این بررسی نخست در دو جمع جداگانه دیپلماتیک و دانشگاهی، اولّی مرکّب از همکاران پیشین و ارشد من در وزارت امور خارجه و دومّی از شماری از اساتید دانشکده مطالعات جهان ارائه شده و سپس بازنویسی و تکمیل و بصورت حاضر آماده انتشار شده است. با تشکر از همکاران و اساتید ارجمندی که در این دو جلسه ارزیابی و ملاحظات خود را مطرح کرده و به تکمیل این بررسی کمک کرده اند، امیدوارم کارشناسان علاقمند و خوانندگان ارجمند روزنامه اطلاعات نیز نظرات خود را از طریق جیمیل زیر به نویسنده منعکس کنند:
jaberiansari1969@gmail.com
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*پژوهشگر، نویسنده و مترجم. سخنگو و معاون پیشین عربی و آفریقایی وزارت امور خارجه