وجیهه تیموری در یادداشتی در ضمیمه آفتاب مهتاب امروز روزنامه اطلاعات نوشت:
*من عاشق نجوم و دنیاهای بالای سرم هستم. چند وقت پیش یک فیلم درباره ستارگان دیدم و چنان شیفته دنیای کهکشانی شدم که یکهو به خودم آمدم دیدم آن قدر کتاب و سایت و داستان و فیلم و عکس درباره ستارهها خوانده و دیدهام که الان کافی است سرم را بالا بگیرم تا با دست به آسمان اشاره کنم و ستارههای بسیاری را با ذکر نام هر کدام نشانت بدهم.
*من با زندگی بسیاری از مردم جهان آشنا هستم. میدانم رسم چای خوردن در خیلی از کشورها چگونه است. میدانم بسیاری از بچههای اطراف جهان چطوری با یک دوچرخه میتوانند در زندگی خودشان و دیگران، تحول ایجاد کنند. من با افسانهها و قصههای ملتهای دیگر در دل فرهنگ آنها سفر کردهام و میتوانم مثل یک جهانگرد دنیا دیده، برایت درباره فرهنگ خیلی از کشورها صحبت کنم.
*من عاشق حیات وحش ایران و جهانم. من در آغوش مادر طبیعت آرام میگیرم و آگاهانه از آن محافظت میکنم؛ چون کودک که بودم، کتابهای تصویری زیادی درباره حیوانات داشتم که روزی چند بار آنها را ورق میزدم و خانوادهام آن قصهها را برایم میخواندند و هر کدامشان به نوعی دوست من حساب میشدند و بزرگتر که شدم، از معلمان مدرسه طبیعت یاد گرفتم که چطوری باید از این مادر مهربان، محافظت کرد.
*من در زندگیام، الگوهای فکری و عملی مختلف و متنوعی دارم که نام بسیاری از آنها با تاریخ و ادبیات و فرهنگ ایران، گره خورده است. من آن قدر شعر و داستان خواندهام که میتوانم بگویم سازهای اصیل ایرانی را چگونه و کجا مینواختند و زندگی دانشمندان ما چطور میگذشته و چه رمز و رازهایی در تصاویر قالیهای دستبافت ایرانی وجود دارند.
* دنیای من خیلی بزرگ است؛ یکی نیست، خالی نیست، محدود نیست؛ به تعداد کتابهایی که خواندم، فیلمهایی که دیدم، مسافرتهایی که رفتم و دوستانی که دارم، متنوع و مختلف است.
*من کودک و نوجوانی هستم که بخاطر همان قصههایی که خواندم و فیلمهایی که دیدم فهمیدم زندگی بدون مطالعه، کودکی بدون قصه و شعر، نوجوانی بدون رادیو و وبلاگ و پادکست یا بزرگسالی بدون مجله و روزنامه؛ مثل نقاشی بدون رنگ، مثل خانه بدون گیاه و آدم، مثل دنیای بدون طبیعت، مثل آلبوم بدون عکس، مثل دوستی بدون حرف و معاشرت و مثل صفحه برفک تلویزیون، ناجور و ناساز و حوصله سر بر است.
*به نظر من، بهترین کار در حق کسی که دوستش داریم این است که او را عاشق خواندن و دیدن کنیم؛ از راه تعریف کردن بخشی از یک داستان جذاب، یا کنار هم یک قسمت از سریالی را تماشا کنیم که از شدت هیجان بخواهد همه قسمتهایش را یکشبه تماشا کند و بعدش بفهمد داستان آن سریال از یک رمان معروف گرفته شده یا با گشت و گذار در یک نمایشگاه کتاب باحال. حتی میتوانیم یک کتاب خیلی خواندنی به او هدیه بدهیم تا یکی دو ورقش را بخواند و چنان علاقهمند شود که ورقهای بعدی و کتابهای بعدی را خودش از دست ندهد
میتوانیم یک پادکست خیلی شنیدنی برایش دانلود کنیم و با هم گوش بدهیم و کاری کنیم خودش از ما جلو بزند. میتوانیم با یک کتاب صوتی غافلگیرش کنیم تا یک شب قبل از خواب، ناگهان پیام ما را روی گوشی تلفن همراهش ببیند و لینک کتاب صوتی که برایش فرستادهایم را باز کند و با شنیدن داستان کتاب، خوابش آرامتر و رویاییتر از خواب مرغان هوا شود.
خلاصه که دنیاهای جدید را با محصولات خواندنی و شنیدنی و دیدنی جدید، تجربه کنیم و به دیگران هم کمک کنیم زندگی بدون مرز، دنیاهای بدون محدودیت و قصههای بیشمار و روایتهای بدون تکرار را بشناسند و آینده را از دل امروز و دیروز بخوانند.