محمدحسین دانایی:
با تنم توفان رفته است
تبم از ضعف من است
تبم از خونریزی...
(نیما یوشیج)
زبان و ادبیات اگر نگوییم مهمترین، دستکم یکی از مهمترین عناصر تشکیلدهندۀ فرهنگ و تمدن و یکی از استوارترین ستونهای هویت ملی هستند، هویتی که به زندگی روح و عمق میبخشد و آن را معنادار میکند.
یادگاری نویسی برخی دیپلماتها در ایران روی کتیبههای تاریخی لو رفت
بنابراین، باید هم پاسدار و نگهبان زبان و ادبیاتمان باشیم و هم به نقد و بازنگری و بازسازیاش بپردازیم و هم قدر ادیبان و زبانآورانی را که درین راستا اهتمام ورزیدهاند، بدانیم.
در تاریخ پُرشکوه زبان و ادب فارسی چنین توصیفی فقط شایستۀ بزرگانی چون فردوسی، سنایی، مولوی، سعدی، حافظ و چند تن دیگر است؛ یعنی بزرگانی که فرزند زمانۀ خودشان بودهاند و آثارشان، هم از لحاظ لفظی و هم از لحاظ معنایی، بازتابی از ارزشها و دغدغههای مشترک مردم بوده، به فرآیند تفکر اجتماعی شکل بخشیده و آن را عمیقتر کرده و در نهایت توانستهاند فرهنگ و جامعه را متحول کنند و خودشان هم به نقطه عطفهایی در تاریخ شعر و شاعری مبدل شدهاند. نیما یوشیج نیز از جمله همین شخصیتها به شمار میآید، شاعری که شجاعت و خلاقیت داشت و با ابداعات هنری خویش، از رُخ اندیشه نقاب برگرفت و سر زلف سخن را به گونه تازهای شانه زد.
زنده یاد جلال آلاحمد معاصر و معاشر نیما بود و به احتمال زیاد، باید نخستین نیماشناس معاصر بشمار آید، زیرا پیش از دیگران و هنگامی که ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارید، ضرورت و اهمیت شعر نوی فارسی و نقش نیمایوشیج را درک کرد و او را «شاعر زمانه ما» دانست، شاعری که «اشعارش به وضوح سازی جداگانه مینوازد، وزن دیگری دارد، شکل و صورت دیگری دارد و حتی در اغلب موارد زبان دیگری.»1
بنابراین، میتوان گفت که شعر زمانه ما با نیمایوشیج آغاز میشود و در دامان او میبالد. این زایش و بالندگی را هم در درونمایۀ شعر نوی فارسی ملاحظه میکنیم و هم در شکل و مختصات ظاهری آن. به عنوان نمونه میتوان به سرودههای فاخر و هیجانانگیز «افسانه، ناقوس، پادشاه فتح و آی آدمها» اشاره کرد.
بدیهی است که در زمینۀ نقش و اهمیت کارهای نیما در ادبیات معاصر بسیار گفته و نوشته شده و باز هم گفته و نوشته خواهد شد، اما آنچه تاکنون گفته نشده، تاریخ دقیق فوت این شاعر نامدار است. منابع عمومی، از جمله ویکیپدیا، تاریخ فوت نیما را 13 دی 1338 ثبت کردهاند، ولی مرحوم آلاحمد که شاهد و حاضر و ناظر و گزارشگر این رویداد بوده، در یادداشتهای ساعت شش بعدازظهر روز پنجشنبه 16 دی 1338 خود، تاریخ درگذشت نیما را پنجشنبه 16 دی 1338 ذکر کرده، بدین شرح:
«نیما دیشب مُرد، دو بعد از نیمه شب. ساعت دو و ده دقیقه بود که درِ خانه را سخت کوبیدند. خیال کردم میرآب آمده است آب بدهد، ولی صدای دختر کُلفَتِشان که از پشت در بلند شد، داد میزد که قضیه از چه قرار است.
وقتی رسیدم، زنش چشمهایش را هم بسته بود و عَرّ میزد. بزحمت او را به اطاق دیگر بردهام و دراز رو بقبلهاش کردهام و قرآنی پیدا کردهام و یکساعتی تنها بودم و زنش را فرستادم خانۀ خودمان تا خواهر کوچک نیما و شوهرش آشتیانی پیداشان شد.
بعد هم صدیقی2 آمد و تا پنج صبح نشستیم و آرامشان کردیم و من چکوچانۀ پیرمرد را بستم و بعد آمدیم که بخوابیم، ولی اصلاً نشد. از ساعت شش رفت و آمدشان برای تلفن شروع شد و بیدار شدیم. هیچ فکر نمیکردم چکوچانۀ این پیرمرد را من خواهم بست.
پیدا بود که طبیعۀ او باید پیش از من برود، اما دیگر اینش را پیشبینی نمیکردم. خوشبختانه صبح اقوام رسیدند و دیگر وجود ما زائد بود و حالا مردهخورها خبردار شدهاند. روزنامهها ازو تجلیل خواهند کرد. به وثوقی3 گفتهام سرمقالۀ این شمارهاش را بگذارد کنار برای این قضیه که شنبه بهش خواهم رساند والخ...»
گرچه مسائل جزیی همچون روز دقیق درگذشت یا تولد شخصیتهای دورانساز چندان اثری در نقشآفرینیهای آنان ندارد، ولی وقتی که میتوان دقیق بود، چرا نباشیم؟
لذا انتظار دارد کسانی که به اسناد رسمی و دقیقتر از یادداشتهای روزانۀ مرحوم آلاحمد دسترسی دارند، دست بهکار شوند و با کمی تفحص درین امر، روز دقیق درگذشت نیما را روشن کنند، چون چه بسا شیطانهایی که در همین جزئیات مخفی شده باشند و روزی کار دستمان بدهند!
پینویس:
1ـ جلال آلاحمد، مقاله مشکل نیما یوشیج، 1345، انتشارات مشعل و دانش.
2ـ پرویز صدیقی، همسایه نیما و جلال
3ـ ناصر وثوقی، از دوستان جلال که وکیل دعاوی بود و مدیر مجله اندیشه و هنر.