ارمغان زمان فشمی در یادداشتی در ضمیمه امروز جامعه نوشت: مدتی پیش یکی از اقوام به من گفت: «میدانی من خانه شما را در سالهای دور چطور به یاد میآورم؟ این طور که هر کدام از شما بچهها گوشهای مشغول خواندن یک کتاب بودید!»
او صحنه خوشایندی را در ذهن من تصویر کرد از نخستین روزهایی که زندگی من و خواهران و برادرانم با کتاب خواندن پیوند خورد؛ چیزی که از مادرم یاد گرفته بودیم. او همیشه میگفت: «وقتی برای اولین بار به خانه کسی میروم به بوفه ظروفش و به قالیهایش نگاه نمیکنم، بلکه چشم میگردانم تا ببینم کتابخانه دارند یا نه!»
در دامان چنین مادری بود که ما همه کتابخوان بار آمدیم و هنوز که هنوز است بزرگترین لذتمان خریدن و خواندن کتابهای تازه است؛ لذت غرق شدن در داستانهای هیجانانگیز، لذت زندگی کردنهای متعدد در قالب خواندن تجربه های دیگران.
هر کتاب، پنجره های جدیدی را به روی انسان باز میکند. بارها شده من به جایی رفته ام یا با خرده فرهنگی برخورد کردهام که برایم بسیار آشنا بوده، تنها به این دلیل که قبلا دربارهاش کتابی خوانده بودم. در خیلی از موقعیتهای زندگی دستپاچه نشدهام، تنها به این دلیل که از قبل درباره آن مطالعه کردهام.
در یک جمع، پاسخ پرسشی را دادهام که قبلا در کتابی به آن برخورده بودم. حیرت خوشایند کسانی را که در آزمون شفاهی مدرسه تیزهوشان - وقتی سنم هنوز دورقمی نشده بود- از من پرسیدند که آیا میدانم جعبه سیاه چیست و من با جزییات جوابشان را دادم و در آخر هم اضافه کردم که درضمن رنگ جعبه سیاه، سیاه نیست و نارنجی است فراموش نمیکنم.
این لذتهای کوچکی که طعمشان هنوز زیر زبانم باقی مانده، نتیجه کتاب خواندن است و البته میدانم که هنوز کتابِ نخوانده و لذتِ نبرده بسیار است. فکر کردن به همین موضوع، خودش لذتی وصفناپذیر به حساب میآید.