روزنامه اینترنتی فراز نوشت: دو قتل، یک فاجعه و کوهی از ابهام؛ این سه عبارت شاید کاملترین توصیف از قتل فجیع داریوش مهرجویی و همسرش، وحیده محمدیفر باشد که با وجود گذشت ۱۰ روز از آن، همچنان از ابهامات آن کاسته نشدهاست. فاجعهای که شاید و تنها شاید، با توجهِ کمی بیشترِ اطرافیان مقتولها و نهادهای مسوولان به رویدادهای چند روز قبلش، میتوانست هرگز رقم نخورد.
همهچیز در شامگاه شنبه، ۲۲ مهرماه سال جاری اتفاق افتاد اما آن روز و آن ساعت، نقطه آغاز ماجرا نبود. طبق آنچه در تحقیقات پلیس آمده، انگیزه «کریم» ۳۰ ساله و همدستانش از قتل این دو هنرمند، مالی و شخصی بوده است. انگیزهای که درست یک هفته پیش از قتل، عیان شد؛ اما نه در فضای عمومی!
سکانس یک: چاقو، تهدید، حرکت!
مرحومه وحیده محمدیفر، ۱۵ مهرماه سال جاری در یک پست اینستاگرامی نوشت: «امشب فاجعه بود...در پشت شیشههای مات پنجره از پشت یک نفر چسبیده به در...ناگهان چاقویی از پشت سایهروشن مات پنجره به من نشان داد...لهجه ایرانی نداشت...آیا باید از طرف یک بیگانه تهدید بشم با چاقو؟ بعد یک سری میگن نژادپرستی؟ کمپین تشکیل میدین؟...از دولت خواهش میکنم به داد ما برسه». این یک روایت از آغاز یک پایان غمانگیز بود.
این مطلب در فاصله کمتر از یک شبانهروز از صفحه خصوصی مرحومه محمدیفر در اینستاگرام پاک شد. او در پست تازهای نوشت: «باید هوشیار و مجهز بود. درها را قفل کنید...یک نکته هم بگم به دوستانی که طبق معمول کورکورانه کمپین تشکیل میدن...شما اول برو ببین نژادپرستی یعنی چی...موضوع اینه در کشور خودت آرامش داشته باشی و از طرف یک خارجی تهدید نشی». اما ماجرا چیست؟ چه کسی یا چه چیزی، همسر داریوش مهرجویی را وادار کرد تا این پست را از صفحهاش پاک کند؟
سکانس دو: پشیمان شو!
پیش از پرداختن به اصل قصه، باید گفت که اتفاق شب پانزده مهرماه، به گفته پلیس و طبق مستندات موجود، به هردلیلی پیگیری انتظامی و قضایی نشده و همین بیاحتیاطی، به احتمال زیاد، خود زمینه وقوع قتل را برای قاتلان هموارتر کرده است. وقایع دیگر اما، در تسهیل وقوع جنایت چندان بیتاثیر نبودهاند.
وحیده محمدیفر در گفتوگویی با روزنامه اعتماد، ماجرای تهدید آن شب را برای خبرنگار آن روزنامه شرح داده بود. در صوت ضبطشده این گفتوگو که حدود یک هفته پس از وقوع قتل فجیع منتشر شد، همسر داریوش مهرجویی میگوید که پس از انتشار مطلب در صفحه اینستاگرامش، تماسهایی داشته که او را از روایت شب پانزدهم مهرماه پشیمان کرده است. او میگوید فردی با او تماس گرفته و گفته روایت کردن این مسایل «برای شهرک خوب نیست». در پایان این صوت، اشارههایی به تاثیر «مافیای ساختمانسازی» نیز در مسکوتماندن چنین مسایلی در رسانه شده است.
سکانس سه: پیام دریافت شد!
کمی به عقبتر برویم. روایت اینستاگرامی مرحوم محمدیفر از تهدید شدن به قتل، تنها در چند رسانه معدود آن هم به صورت محدود و گذرا بازنشر شد. «خبرفوری» ۱۷ مهرماه، «آرمان دیلی» ۱۸ مهرماه، «رکنا» ۲۱ مهرماه با مضمون «تهدید همسر داریوش مهرجویی با چاقو»، به این سانحه پرداختند. «روزنامه اینترنتی فراز» نیز روز ۲۲ مهرماه در گزارشی مفصل، به مخاطرات و پیامدهای این اتفاق پرداخت. روزنامه «اعتماد» نیز در گزارشی که با گفتوگوی وحیده محمدیفر آغاز شده بود، به سوابق سرقت از ستارههای شناختهشده هنر ایران پرداخت. گزارشهای «فراز» و «اعتماد»، از آنجا که در یک همزمانی «ناخواسته» با وقوع قتل منتشر و تنظیم شده بود، مورد هجمه آن دسته از افرادی قرار گرفت که با رفتارهای فردی و گروهیشان در گذشته، خواسته یا «ناخواسته»، خانم محمدیفر را از انتشار روایت تهدید به قتل، پشیمان کرده بودند. اما چطور؟
این رفتار، از قضا، در صحبتهای مکتوب و گفتوگوی تلفنی همسر داریوش مهرجویی نیز مورد اشاره قرار گرفته بود. او هم در مطلب اول، هم در مطلب دوم اینستاگرامی و هم در گفتوگویی که با روزنامه اعتماد داشته، تلویحا به کمپینهایی اشاره میکند به معترضان به عدم ساماندهی مهاجران را به «نژادپرستی» متهم کردهاند. اصرار بر همین کلیشههای بیاساس در طول ماههای اخیر، عده قابل توجهی را از حرف زدن و حتی مطرح کردن این دغدغه واداشته است. حال فرض کنید اگر مرحومه محمدیفر در مطلبی اینستاگرمی، از یک ایرانی شکایت کرده بود، ماجرا چطور پیش میرفت؟ واکنش دوستان، شهرکنشینهای همسایه و همکاران او و داریوش مهرجویی به اتفاق چه بود؟
اگر مرحوم محمدیفر، این داستان فرضی را روایت کرده بود، دوباره با انبوهی از تماسهای تلفنی برای پاک کردن مطلبش مواجه میشد؟ آیا کمپینهایی که پیشتر برای حمایت از ایرانیها شکل گرفته، مانع از بازنشر این هشدار توسط دوستان و همکارانش میشد؟ پشیمان میشد؟ این، تنها یکی از «اگر»های داستان است. اگر رسانههای بیشتری به هشدار خانم محمدیفر میپرداختند چه؟ اگر به گزارش هرچند معدود رسانههای دیگر توجه انتظامی و امنیتی میشد چه؟ اگر دوستان و همکاران خانواده مهرجویی هشدار را جدی میگرفتند چه؟ اگر...اگر...اگر..!
سکانس پایانی: پایانِ باز؟!
نطفهی تراژدی مهرجوییها نه در لحظهی قتل، بلکه در روزهای پس و پیش از آن کاشته شد. البته همچنان نمیتوان با قطعیت در مورد علت یا علل اصلی پاک شدن پشتهای اینستاگرامی همسر شادروان مهرجویی از اینستاگرام و وادار کردن او به سکوت نظر داد. با این حال اما میتوان با واکاوی شواهدی که در فضای عمومی موجود است، نتایجی را استنباط کرد. آنچه قطعی است اما این است که مرحوم «فریده محمدیفر» نخستین شهروند ایرانی نبود که در نتیجهی بیتوجهی عمومی و دولتی به مطالبهای مهم با برچسبزدنهای خشونتآمیز، به مارپیچ سکوت رانده شده و به احتمال زیاد، آخرین مورد هم نیست.