زهره شریفی در یادداشتی در ضمیمه جامعه امروز روزنامه اطلاعات نوشت: روانی، عصبی، دیوانه، مجنون، تیمارستانی... اینها از جمله کلماتی هستند که متأسفانه عده ای در شرایطی متفاوت، دیگران را با آن صدا زده و مورد خطاب قرار میدهند، بدون آن که لحظه ای به این مسأله فکر کنند که معنا و مفهومشان چیست.
این خطاب قرار دادنها تنها مربوط به زمان ما نیست و خیلی قدیمترها حتی با اضافه کردن صفتهایی ناشایست کنار این کلمات، در میان عدهای که به هر دلیل متوجه زشتی کارشان نمیشدند، رواج داشت: دیوانه زنجیری! خل و چل! بیمخ! بیمغز! سحرشده! گاهی این کلمات به عنوان لقبی کنار نام آن شخص تا زمانی که زنده بود، ماندگار میشد.
البته چنین رفتارهایی در روزگاری که هنوز تعریف درست و علمی و حتی شناختی تخصصی درباره بیماریهای اعصاب و روان وجود نداشت، باز قابل قبولتر است تا امروز که دیگر کمتر کسی پیدا میشود که نداند روان انسان به چه دلایلی آسیب دیده و منجر به رفتارها و اختلالاتی میشود که میتواند در روال عادی زندگی اثرگذار باشد. به همین دلیل مدتهاست که توجه به سلامتی روان و کشف راههای درمان آسیبهای وارد شده به این بخش از وجود انسان مورد توجه متخصصین این حوزه قرار گرفته است.
در گذشته به دلیل عدم آگاهی مردم و نبودن متخصصان شناخت، تشخیص و درمان بیماریهای اعصاب و روان، بیماران به صورتهای مختلف مورد آزار و اذیت و حتی توهین و تحقیر دیگران قرار گرفته و از همه بدتر از سوی جامعه و حتی خانواده خود طرد میشدند. این وضعیت به حدی دردناک بود که گذشتگان خیلی دور باور داشتند علت بیماریهای روانی، تسخیر روح بیمار توسط شیاطین است؛ وضعیتی که فکر میکردند آن را میتوان با ترکیبی از جادو و دعا درمان کرد. در دورهای، جادوگران برای درمان این بیماران جمجمه فرد را سوراخ میکردند تا از این طریق ارواح خبیثه از بدن بیمار خارج شوند. گاهی نیز در بعضی از همان فرهنگهای کهن، بیماریهای روانی به عنوان تنبیهی در برابر گناه به حساب آمده و برای درمان آن به جادو و دعا متوسل میشدند.
در واقع در آن زمانها علت رفتارهای نابهنجار و آشفته بیماران روانی را نیروهای ماوراءالطبیعه و جادویی مانند دیو، ارواح خبیث و موجودات شیطانی میدانستند.
نظریههای اولیه درباره اختلالات روانی این بود که دیو، جن، شیطان، ارواح شرور یا روح حیواناتی نظیر گرگ، فرد را تسخیر و رفتار او را کنترل میکنند. واژه «دیوانه» به معنای «دیوگونه» و «مجنون» به معنای «جنزده» هم بر اساس همین باور شکل گرفته است.
بر اساس این عقیده، برای درمان بیماریهای روانی تلاش میشد با روشهایی مثل شلاق زدن، شکنجه کردن و توسل به سحر و جادو و جنگیری، ارواح شیطانی و خبیث از بدن فرد بیمار بیرون رانده شود. در قرنهای بعد این عقاید خرافی تا حد زیادی از رونق افتاد و به خصوص فلاسفه به تدریج ناهنجاریهای رفتاری و اختلالات روانی را به عنوان پدیدههای طبیعی در نظر گرفتند و برای درمان و برطرف کردنشان به دنبال راهکارهای منطقیتری رفتند.
با استقرار کلیساها دوباره تفکرات خرافی درباره تأثیر ارواح پلید و شیطانی بر بیماران روانی پررنگ شد و در پی آن کلیسا به سرزنش و شکنجه و اجرای احکام وحشیانه علیه این بیماران مشغول شد تا این که با گذر زمان و بالا رفتن سطح دانش پزشکان نسبت به این بیماریها و یافتن روشهای جدید برای درمان و بهبودی آنها و راهاندازی مراکزی برای حمایت و درمان و از همه مهمتر تلاش تعدادی از متخصصین این حوزه، بیماران روانی از صومعهها و زندانها که در گذشته محل نگهداری یا به زبان بهتر شکنجه گاهشان بود به آسایشگاهها و بیمارستانهای روانی با حضور پزشکان متخصص و پرستارهایی دلسوز منتقل شدند.
البته با آن که بیمارستانهای روانی آن روزگار در مسیری رو به بهبود قرار داشت اما به خاطر اولویت نگهداری از بیماران نسبت به درمان آنان، استفاده از غل و زنجیر و دستبند برای بیماران و زدن تازیانه و گرسنگی هنوز رواج داشت تا این که با اتفاق معجزه آسایی همه چیز تغییر کرد و آن تصمیم و اقدام بزرگ یک پزشک فرانسوی بود.
«فیلیپ پینل» سرپرست بیمارستان روانی در پاریس، بهجای تنبیه و شکنجه که در درمان بیماران روانی و عقبمانده ذهنی در آن دوران رایج بود به دلجویی از بیماران پرداخت و برای آنان برنامههای تفریحی و گردش در نظر گرفت.
بعد از این که به عنوان آزمایش غل و زنجیر را از گردن بیماران برداشت مخالفانش در کمال شگفتی دیدند بسیاری از بیمارانی که سالها آنها را دیوانه میدانستند و امیدی به بهبودیشان نبود وقتی از بند رها شدند و در اتاقکهای پاکیزه با آنها به مهربانی رفتار شد، بهبود یافتند و از بیمارستان مرخص شدند.
این مسیر تحولات تا جایی توسط پزشکان مختلف پیش رفت که عقاید خرافی نسبت به بیماران اعصاب و روان به طور کامل جای خود را به منطق، مشاهده علمی و درمان انسانی داد و مراکز تخصصی و بیمارستانهای مجهز برای درمان و نگهداری از این بیماران در تمام جهان راه اندازی شد.
کشور خودمان ایران هم از این مسیر دور نبوده و میتوان به جرأت گفت یکی از اولینها به حساب میآید؛ چنانکه بنا بر مقالهای تخصصی «ایرانیان در ایجاد و اداره بیمارستانها پیشرو ملتهای متمدن بودهاند و در واقع بیمارستان در عالم اسلام و جهان پیشرفته از طریق ایران شناخته شده است». بخشی از این مراکز با عنوان «دیوانهستان»، «مارستان»، «دارالمجانین» و «تیمارستان» با وجود برخورداری حداقلی از امکانات، بهتر از سایر مؤسسات درمانی از بیماران روانی نگهداری و آنها را درمان میکردند.
جالب است بدانیم از بین دانشمندان و پزشکان قدیم ایرانی که در تعدادی از این بیمارستانها مشغول طبابت بودند «محمدبن زکریای رازی» درباره تشخیص و درمان بیماریهای روانی نظریه های اثرگذاری بر جای گذاشته است. البته نگهداری بیماران در این مراکز هم به همان دلایلی که اشاره شد مانند دیگر کشورها به روشهای نامناسب انجام میگرفت؛ از نگه داشتن بیمار به صورت تکی در یک اتاق کوچک به دور از دیگران تا روشهای دردناک در مورد بیماران خشمگین یا پرخاشگر و خطرناک که آنها را در زیرزمین بیمارستان یا در خانه به بند کشیده و به شیوه ای که تشخیص داده میشد درمان میکردند و گاه بر اساس همان باورهای خرافی آنها را کتک میزدند تا دیوانگی را فراموش کنند.
می رسیم به دوره معاصر... خلاصه آن که وقوع یک سری اتفاقات تلخ گوناگون در گوشه و کنار شهر تهران توسط بیماران روانی که دیگر قابل کنترل نبودند منجر به تأسیس اولین بیمارستان روانپزشکی به صورت حرفهای با نام «دارالمجانین» شد.
ابتدا بیماران پس از جمعآوری از سطح شهر در اتاقکهای بسیار کوچک و در وضعیتی نامساعد نگهداری میشدند اما به دنبال تأسیس دانشکده پزشکی و آموزش دانشجویان در این رشته، شهرداری آن وقت، محل کنونی بیمارستان روزبه را جهت توسعه دارالمجانین به مکانی برای نگهداری بیماران روانی آن هم به صورتی متفاوت از قبل یعنی با ارائه خدمات و امکانات بهداشتی- درمانی مناسب اختصاص داد.
همزمان با این تحولات، تغییرات اساسی در وضعیت رسیدگی به بیماران و فضایی که در آن بستری بودند صورت گرفت. دیگر خبری از آن سلولهای تنگ و تاریک نبود و به جای آن اتاقهای روشن و بزرگ ساختند. کل مجموعه هم توسط پزشک متخصص و در بخشهای تخصصی اداره میشد. این مجموعه تا زمانی که به «امینآباد» منتقل شد همچنان به فعالیت خود ادامه داد.
پس از اقدامات زیادی که در جهت توسعه بیمارستانها و ارائه خدمات نوین روانپزشکی از جمله توانبخشی بیماران روانی صورت پذیرفت و از طرفی با تغییر نگاه مردم به بیماریهای روانی، نام دارالمجانین و تیمارستان امینآباد به «بیمارستان روانپزشکی رازی» تغییر یافت.
همچنین استادانی چون «حسین رضاعی» و «دکتر عبدالحسین میرسپاسی» که اولین فارغالتحصیلان ایرانی رشته روانپزشکی بودند به منظور جایگزین کردن واژههایی به جای لغتهای متداول «دیوانگی»، «جنون»، «اختلال مشاعر» و «اختلال حواس» مدتها با هم بحث و گفتگو داشتند تا این که در نهایت واژه «روانپزشکی» مورد تأیید قرار گرفت و تا به امروز که توجه به پیشگیری و درمان بیماریهای روانی معنای گستردهتری چون «سلامت و بهداشت روان» را در خود جای داده مورد توجه همگان از متخصصین تا مردم عادی قرار گرفته است.