شاهده شفیعی در ضمیمه خانواده امروز روزنامه اطلاعات نوشت: روزها می گذرد و گاهی هم به چه سختی! فرقی ندارد مادر باشیم یا پدر یا در نقش یک مراقب اصلی برای کودک باشیم. به هرحال گذراندن زمان با کودک گاهی در پایان یک روز سخت یا بسیار سخت می تواند از توان ما خارج باشد.
وقتی این ماجرا سخت تر می شود که اهمیتش را هم بدانیم. وقتی برایمان روشن است که وقت گذراندن با کودک چقدر اهمیت دارد از اینکه نتوانیم به اندازه کافی در کنارش باشیم و به نیاز ارتباطی اش پاسخ بدهیم، انگار روز را به طور کلی از دست داده ایم و علاوه بر آن احساس ناخوشایندی هم به خودمان تجربه میکنیم. هرچه باشد ما مسئول او هستیم!
همه اینها قبول!
اما بیایید یکبار دیگر مرور کنیم که چرا باید با بچه ها «وقتِ با ارزش» بگذرانیم؟ به این عبارت توجه کنید:«وقتِ با ارزش».
چنین وقت گذراندنی نمی تواند به هر با هم بودنی نسبت داده شود. اول از هر چیزی باید بدانیم که این برنامه، هدفهایی دارد. مثل نزدیک شدن به آرزوهای ما بزرگترها برای بچه ها، یعنی:«همکاری»، شکل گرفتن ارتباط نزدیک و صمیمانه، کم شدن نگرانیها و اضطرابهای گاه و بی گاه و... .
برای هر کدام از این اهداف ممکن است حاضر باشیم هزینه های زیادی متحمل شویم. اما یکی از کم هزینه ترین راهها همین گذراندن «وقت باارزش» با کودک است.
نیازی به پول نیست!
یعنی بدون اینکه لازم باشد هزینه های عجیب و غریب متحمل شویم قدمهای تدریجی اما موثر و پرقدرتی را به سمت بهتر شدن اوضاع بر می داریم، عالی نیست؟!
این مسیر نه تنها به نفع کودک است به تدریج بار والد را هم سبکتر می کند چون ارتباط قویتر می شود و همین باعث می شود کودک به تدریج مستقلتر شود و والد بتواند کمی نفس تازه کند!
بغلم کن...
اولین پیشنهاد بغل کردن است! اما «وقتی و طوری» که کودک بخواهد و خودِ ما هم احساس خوبی را تجربه کنیم. کودک ما احساسی شبیه نوازش شدن و توجه پرمحبت را درک می کند و میتواند با خودش فکر کند که موجود ارزشمندی است. بدون اینکه این احساس ارزشمندی به خاطر رفتار خاص یا نتیجه ی تلاش به خصوصی باشد. فقط به خاطر اینکه او، «اوست»!
مگر ما هر روز به نحوی غذای خانواده را آماده نمی کنیم؟ حتی اگر فشار کاری شدید یا مشکل جسمانی داشته باشیم و بدنمان خسته و آزرده باشد باز هم امکان ندارد نسبت به غذا و مراقبت از سیر شدن کودکمان بی اهمیت باشیم. بهتر است کودکمان بداند که چون او به این غذا علاقمند است ما تصمیم گرفته ایم آن را برایش آماده کنیم. حتی اگر یک غذا یا خوراکی ساده باشد. مهم این است که به او این پیام را می دهیم که:«تو و علاقمندیهایت برای من مهم و با اهمیت هستید!»
ارزشش را دارد!
هر خانه ای یک گوشه خالی دارد یا می توانیم آن را خالی کنیم برای اینکه می ارزد خانه مان فضای خاصی برای من و کودکم داشته باشد. حالا که از پشتی و مخده در خانه ها خبری نیست، از دسته های مبل یا صندلی کمک بگیریم و با چند تا ملافه کوچک یا بزرگ یک کنج امن و صمیمانه بسازیم و چند دقیقه ای را آنجا درکنار هم بمانیم.
اینجا امن است...
دیوارهای پارچه ای حتی اگر نازک و فروریختنی باشند وقتی در کنار کودک هستیم برایش امن و راحت و پایدار جلوه می کنند. شاید در خاطرات خودمان هم به یاد بیاوریم که چقدر خوش می گذشت وقتی در یک فضای کوچک قرار می گرفتیم و احساس می کردیم تهدیدی در دنیا وجود ندارد و ما در امن و امان هستیم!
من به کمک تو نیاز دارم!
درست است که دنیای واقعی، جای متفاوتی است اما منِ کودک نیاز دارم دنیا را امن و سرگرم کننده ببینم تا بتوانم برای رشد در آن حرکت کنم و تجربه به دست بیاورم. کلید رمز این اطمینان خاطر در چگونه بودنِ منِ والد/مراقب اصلی ست!
با هم چیزی بپزیم! اگر شده یک تخم مرغ را! فکر کنید که چقدر کارهای کوچک و بزرگی باید انجام بدهیم تا یک تخم مرغ آب پز داشته باشیم! از خریدن آن تا پیدا کردن ظرف مناسب گرفته تا کندن پوست تخم مرغ و حتی خوردنش!
باور کنیم که همین کار ساده که ممکن است 10 دقیقه طول بکشد می تواند زمان باارزش محسوب شود در صورتی که ما از ته دل بخواهیم و تصمیم گرفته باشیم که با او زمان بگذرانیم و هدفمان فقط پختنِ تخم مرغ نباشد!
چند نکته درگوشی!
ما حق داریم خسته باشیم و توان کمی برای فکر کردن و پیدا کردن راههای مختلفی برای با هم بودن پیدا کنیم. تازه ممکن است کودک هم خیلی با ما همکاری نکند و اوضاع از قبل سخت تر هم بشود.
واقعیت این است که این کار به هیچ وجه ساده نیست چون نیاز به حضور و توان جسمی و روانی ما دارد. پس چه کنیم؟
بی برو برگرد راهی جز توجه به خودمان و تجدید قوا کردن نداریم. لازم است حتی زمانهای کوتاهی برای خودمان پیدا کنیم حتی در حد دوش گرفتن کوتاه. به شرطی که تصمیم گرفته باشیم در آن زمان کوتاه، آسودگی را تجربه کنیم حداقل دو سه دقیقه را به فکرهایمان مرخصی بدهیم!