ایسنا نوشت: یک روز قبل از سال تحویل ۱۴۰۳، صفحات اینستاگرامی از ویدئو گریههای یکتا ناصر و شکایت وی از همسر سابقش به دلیل برنگرداندن «سوفیا» دخترشان نزد مادر و به دنبال آن اظهارات متقابل منوچهر هادی درباره قانونی بودن این اقدام وی به دلیل بالای هفت سال بودن فرزند پر شده بود.
انتشار این تصاویر احساسی از سوی دو طرف این ماجرا یعنی یکتا ناصر و منوچهر هادی و بعضا خواهران این پدر و مادر و کریخوانی خانوادههای مادری و پدری چنان فراگیر شده بود که این روزها تقریبا همه افرادی که به اینستاگرام دسترسی دارند درباره مشکلات خانوادگی این دو سلبریتی و جزئیات آن سخن میگویند و از نظرات انبوه درج شده زیر پستهای اینستاگرامی این دو میتوان به راحتی متوجه شد که حداقل بخشی از افکار عمومی به شدت درگیر احساسات پدرانه و مادرانه این دو چهره دنیای سینما و سرگرمی شدهاند و هرکس به شیوهای و با یک طرف ماجرا ابراز همدردی میکند.
نهایتا از آنجایی که یکتا ناصر علیه منوچهر هادی در دادسرای امور جنایی اعلام شکایت ربوده شدن فرزندش را کرده بود، روز دوشنبه با پا در میانی محمد شهریاری، سرپرست دادسرای امور جنایی اندکی از حجم آزار روانی ایجاد شده کاسته شد و اذهان مشوش شده مخاطبان آرام گرفت.
با این حال همچنان ترکشهای این قصه ادامه دارد و حتی پس از آنکه قاضی شهریاری با انتشار تصاویری از حضور یکتا ناصر و پدرش و همچنین منوچهر هادی در دادسرای امور جنایی در صفحه اینستاگرام شخصی تایید کرد که این دو چهره با حضور در دادسرا بر سر مشکلات پیش آمده پیرامون نگهداری از فرزند خود به توافق رسیدهاند و پستهای اینستاگرامی خود درباره این مساله را پاک کردند، باز هم اظهار نظرها از سوی این دو سلبریتی در صفحات شخصی خود در اینستاگرام ادامه پیدا کرد!
گویی تمام چرخه این مشکل خانوادگی از ابتدا تا انتها و از آغاز تا پایانی که مشخص نیست چه روزی است، در بستر فضای مجازی شکل گرفته و تمام طرفین و حتی سرپرست دادسرای امور جنایی ترجیح دادند در بستر یکی از سکوهای خارجی در اینباره کنشگری داشته باشند که در نوع خودش قابل تامل است که چطور یک سکوی فیلترشده میتواند، محل دعوا و مصالحه و حتی توضیحات قضایی باشد؟!
فارغ از اینکه پشت پرده این پینگ پنگ سریالی یکتا ناصر و منوچهر هادی چه بوده است و چه کسی این وسط بیش از دیگری مقصر و چه کسی سمت درست و حق ماجرا ایستاده، آنچه پر واضح است آن است که فضای مجازی و سکویی مانند اینستاگرام محل طرح دعاوی روابط خصوصی و پیگیریهای اینچنینی نیست.
موضوعی که خود محل بحثی جامعه شناختی و روانشناسی عمیق است اینکه چطور سلبریتیها به خود این اجازه را میدهند که در لحظات شادی مردم و مخاطبانشان، با انتشار اخبار ناگوار خانوادگی، ذهنها و احساسات را درگیر و متاثر کنند و بعد بدون توضیح و عذرخواهی از این همه خودخواهی به زندگی عادی خود ادامه دهند و از اثرات افعال ضدجمعی خود ناآگاهانه و بیتفاوت عبور کنند و بدتر آنکه مجدد پس از آن مصالحه، دعوایی دیگر راه بیندازند!. کاش دادگاه به این بخش از فعالیت جنبی سلبریتیها هم ورود میکرد که مخاطب را مال خود و ابزار خود نبینند و با ادعاهای غیرمسئولانه و احساسی و از سر خشم یا در شرایط نامتعادل روحی، جامعه را مشوش و مضطرب نکنند.
به نظر میرسد آنچه در این ماجرا مجدد رخ نمایان کرد، بیپناهی و آسیب پذیر شدن افکار عمومی و امنیت روانی مردم بود. به طوری که چهرهها به راحتی به خود اجازه میدهند با روح و روان جامعه در مورد مسائل مختلف خود اعم از شخصی و کاری بازی کنند و مراحل قانونی و روالهای پیشبینی شده را صرف اینکه سلبریتی هستند دور بزنند و نهادها و دستگاهها را هم مجبور کنند تا با آنها ویژه و به صورت تافته جدا بافته برخورد کنند!. افشای مسائل شخصی، ایراد تهمت و ادعاهای سنگین نسبت به یکدیگر به امری عادی تبدیل شده و این میان، افکار عمومی و به ویژه هواداران همین چهرهها هستند که بیشترین آسیب را میبینند. از این رو به نظر میرسد، مراجع ذیصلاح و دستگاههای مسئول میبایست فکری عاجل برای این اوضاع رها داشته باشند تا از کیان روانی جامعه حفاظت شود و خود با شتابزدگی در این بازیهای مجازی نافتند.