محمد علی فیاض بخش: سفرهی هفتسین در کنار سفرهی افطار، قرآن و دیوان حافظ و دیگر ملزومات، تنْآسوده از یک سال کار و زحمت و مشقّتِ رعیّت و آزمون و خطای حکومت؛ همچنان امیدوار به سالی نکو، که خدا کند از بهارش پیدا باشد.
ایرانی، پشتگرم به تمدن و رسوماتی انسانی، انگار در آستانهی بهار، به قول نسل امروزی، همه چیز را «شیفت دلیت» میکند و روز را از نو میآغازد و به روزیِ نو در پس تنگروزیها امید میبندد؛ آیا امسال را گشایشی است؟ یا همچنان درگیر همایش و وعده و فرافکنی، که: «مگر یکشبه ممکن است!؟»
ما مردمانِ صبرِ هزار و یک شب ایم. در این هزار و یکشبها، هم قصه ساختهایم و هم شعر پرداختهایم؛ هم خندهی شادی داشتهایم و هم حبّهی غصّه، دانهدانه تسبیح کردهایم؛ اما از پای ننشستهایم.
در زلزله و سیل، پاچه و آستین بالا زدهایم؛ بدون معطلی و انتظار، که محمولهی دولتی هلال احمر برسد؛ وقتی رسید، تشکری کردهایم و چه بسا آن محموله را برای مبادای دیگر ذخیره کردهایم؛ ازیرا که خودمان معمولاً کارها را سر و سامان دادهایم؛ پیش از آنکه برگههای ترخیصِ انبارداری پاراف شود؛ یا منتظر صورتجلسهی تعداد پتو و کنسرو بمانیم.
پس چرا همچنان منتظریم تا دستی از غیب برون آید و کاری بکند؟ کارِ کارستان در دستانِ ارادهمند ما مردمان است؛ اگر:
-دوباره ترازوهامان را راست و درست کنیم و کم نفروشیم و بیش نستانیم؛
-دروغ نگوییم و در پوستین خلق نیفتیم و برای اندکی بیشخواهی، در جای ظلم و تعدّی ننشینیم؛
-گوشیهامان را غلاف کنیم و عجالتاً منکرهای درونمان را بازسازی کنیم؛ پیش از آن که منکرانگاشتههای بیرونِ مردمان را ثبت و ضبط کنیم؛
-اگر با حداقلیترین رأی ممکن، بر کرسی قانونگذاری جلوس کردهیم، لااقل حقوق اکثریت را پاس بداریم؛
-بیش از آنکه دلمشغول بهشترفتنِ همسایه باشیم، دغدغهمند دوزخی باشیم که با بددلی و کینهورزی و قطبیسازی، در درونمان آتشش را شعلهور کردهایم…
آری؛ سالی بهْ از این سالها را همچنان میتوان امید داشت؛ بشرطها و شروطها !