سید مسعود رضوی در یادداشتی در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات نوشت: یکی دیگر از استادان بزرگ فلسفه ایران در سن 93 سالگی درگذشت.
برای دکتر کریم مجتهدی نمی توان صفت فیلسوف را به کار برد. اما بی تردید می توان استاد فلسفه و شاید از بهترین آموزگاران فلسفه غرب در دانشگاه دانست.
کسی که می گفت من پژوهش و ترجمه و تالیف کردم، درس دادم و بالاتر از همه زندگی کردم. می دانستم که دارم به عنوان یک موجود زنده و اندیشنده زندگی می کنم و این کم موهبتی نیست.
کریم مجتهدی دوست داشتنی بود. فروتن نبود که خاکساری و تواضعش به چشم دیگران بیاید ولی تکبر نداشت و هرکه با او شنید و گفت داشته یا در درسش شرکت کرده گواهی می کند.
در این مقاله از آنچه از کتاب و کلاس و محضر گفتگو با او آموختم چند کلمه ای می نویسم و امیدوارم به راه درست رفته و صدق از سخن و خاطرم دور نباشد. این مضمن سخن اوست که دانش و فلسفه یک راه است که با پرسش همراه و با پژوهش هموار می شود. منزل آخر در کار نیست.
زندگی دکتر کریم مجتهدی محلی و محدود نبود و در روزگاری که بسیاری از علم اندوزان مسافر غرب، درپی طب و مهندسی و تکنیک بودند و در علوم انسانی به اقتصاد و جامعه شناسی علاقه یافتند، او فلسفه را برگزید و ای کاش صدها و بیشتر مثل او می رفتند و فلسفه می خواندند.
فلسفه بنیان تمام فکرها و دانشهای بشر است. فلسفه، بنیاد اخلاق و خیر عمومی است. فلسفه منشاء خودآگاهی و پرسش های ژرف درباره ماهیت انسان و طبیعت و مابعدالطبیعه بوده و هست.
تقسیم فلسفه به غربی و شرقی، اشراقی و برهانی از خطاهای رایج و پرآسیب است. همچنان که تقسیم معرفت به کسب و کشف، یا علم جزوی و عقل کلی، واقعیت و حقیقت، گزاره منطقی و دیدن یا شهود و امثال ذلک، جز دعوایی بیرون از مدار فرهنگ نیست.
حقیقت علم است و علم حقیقتی است که از هر طریق و بر هر کس عارض شود فضیلت اوست. فضل منزلت و مقام دارد و جای دیگر نشیند اگرجه ایمانوئل کانت ثابت کرد که دستگاه شناختی انسان جز در حدودی مشخص نمی تواند دستاورد یا آورده ای داشته باشد.
نمی دانم تکنیک و هوش مصنوعی در آینده چه خواهد کرد اما تا امروز همین بوده و همین است که کانت فرمود و حکمای منصف و بزرگ ما از بوعلی تا خواجه نصیر و تا امروز نیز از همین باده پیموده اند. علم محدود به معرفت ماست اما همین منزلت آن را ورای هر چیز دیگر و در منزلتی والاتر قرار می دهد.
این دقیقه را از مجتهدی آموختیم و بارها تکرار می کرد که امروز اگر می خواهیم فلسفه اسلامی هم بخوانیم باید فلسفه غرب بدانیم. فلسفه غرب، یک ایرانی شیعه یا سنی و اهل مطالعه و باسواد را لامذهب و بدبین نخواهد کرد. بلکه او را درگیر تامل و بازخوانی و احیای فرهنگ خویش خواهد کرد.
گفتگو با متنهای دیرینه فقط از همین راه ممکن است و بس. غرب زدگی ازغرب ناشناسی و جهل به شناخت است. مربوط به کسانی است که سواد عمیق نداشتند و تابو یا لولوی غرب را همچون پرده ای بر بی سوادی و فقد دانش و نظریه و فهم آویخته و به ما فروختند یا می فروختند.
انکار ماهیت انسانی و جهانی دانش و فلسفه و نیز اخلاق و عدالت که از لوازم مهم توازن جوامع و تمایل مردم در همه جا بوده و هست، از خطاهای رایج است.
مثل غرب زدگی و شرق زدگی، مثل غرب هراسی و اسلام هراسی، مثل اینها که جملگی بر مقدمات غیر مستدل و مغالطه و کذب استوار شده و اذهان عوام را درگیر می کند تا دانش در حصار الیگارش و اقلیتی از دارایان ـ و نه دانایان ـ بماند و مردم از صلح و امان بهره نداشته باشند و به جای گفتن و شنیدن و آموختن، جدل کنند، اتهام بزنند و بجنگند. کاری رایج که داستان پر آب چشم اغلب تواریخ است و هنوز ادامه دارد.
مجتهدی به تفاوتها و حتی اختلاف مشی و مرام و روش فیلسوفان و لاجرم تمایز نتایج آن آگاه بود اما مگر تفاوت خیام و سعدی و مولانا و حافظ در توصیف عشق و معشوق، ما را بازمی دارد از خواندن و لذت بردن از شعرهای آنها؟ فلسفه افلاطون و ارسطو هم همین است مثل تمایز سهروردی و بوعلی، اختلاف گفت را نباید به خصومت تعبیر کرد. مولانا درست می گفت:
همچنین هر یک به جزوی که رسید/ فهم آن میکرد هر جا میشنید
از نظرگه گفتشان شد مختلف/ آن یکی دالش لقب داد این الف
در کف هر کس اگر شمعی بدی/ اختلاف از گفتشان بیرون شدی
چشم دریا دیگرست و کف دگر/ کف بهل وز دیدهٔ دریا نگر
جنبش کفها ز دریا روز و شب/ کف همیبینی و دریا نه عجب
از آموخته های دکتر مجتهدی یکی این بود که: «هر علمی را بخواهید علمی و عمیق فرا گیرید، سخت است. فرق فلسفه با سایر رشتههای دیگر این است که وقتی عمیق نباشد، دیگر فلسفه نیست! وقتی به شناخت میرسید که به عمق برسید، فیلسوف واقعی از شتابزدگی گریز دارد.
فیلسوف همیشه یک تأمل اضافی را برای خودش دارد، فیلسوف به شناخت، تجسس و یادگیری عشق دارد. من سعادت را در «یادگیری» میدانم. هر چیزی که یاد بگیرید دوست دارید، اگر هنر عکاسی را واقعا یاد بگیرید، میبینید دوست دارید یادگیری نوعی شعف، و درنتیجه سعادت است. انسان موجودی است که در جستوجوی سعادت است. همین جستوجو، عشق به یادگیری را در انسان ایجاد میکند، تا وقتی این کوشش است میتوانیم از فلسفه صحبت کنیم.»
کریم مجتهدی (۱۰ شهریور ۱۳۰۹ – ۲۵ دی ۱۴۰۲) شایسته احترام بسیار است. مادرش تهرانی و پدر تبریزی بود. خود او در تبریز به دنیا آمد و در تهران بزرگ شد. تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را در تهران گذراند.
کریم مجتهدی باتوجه به موقعیت فرهنگی خانوادگیاش، آموختن زبان فرانسه را از کودکی آغاز کرد و بهتبعآن تسلط بر این زبان، یکی از دلایلی بود که او پس از توقف و تحصیل دبیرستان در سوئیس، فرانسه را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد. وی تا کلاس دوم ابتدایی در زادگاه خود تبریز تحصیل کرده سپس در تهران بقیه دروس ابتدایی را در دبستان فردوسی و تحصیلات دبیرستانی را در «فیروز بهرام» و در کالج «البرز» به پایان رساند.
او در ۱۸ سالگی برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در دانشگاه «سوربن» پاریس که مهمترین دانشگاه فرانسه است، به تحصیل فلسفه پرداخت. عمده تحصیلات دکتر مجتهدی در حوزه فلسفه غرب بود. در آن زمان تنها ایرانی بود که از عهده امتحان عمومی ورودی موسوم به «پروپتودیک» برآمد.
مدرکی هم هست که باید آزمون خاص و نسبتا دشواری در زبان برگزار کنند و به آن سرتیفیکا گویند. اعتبار این مدرک بین 6 ماه تا 2 سال است و در دوسطح مقدماتی و متوسط برگزار می شود. در جایی نوشته بود که مرحوم دکتر مجتهدی در سال های بعد به جای چهار «سرتیفیکا»ی لازم برای اخذ درجه کارشناسی، هفت «سرتیفیکا» گرفت.
شاید همین توجه و پیگیری در زبان آموزی سبب شد که به فرانسه بنویسد و آثار و مقالاتی در مجلات پاریس منتشر کند. او و شایگان و محمد مهدی فولادوند از این شمار بودند و دو نام اخیر در شعر و ادبیات فرنگی اسم و رسمی هم داشتند و جوایزی بردند. دکتر مجتهدی هم نشان یونسکو را دریافت کرد.
برگردیم به سیر تحصیلات مجتهدی؛ او دوره کارشناسی ارشد را نیز در همان دانشگاه، یعنی سوربن به پایان رساند. عنوان رساله اش «بررسی و تحلیل روش فلسفه استعلایی کانت» تحت راهنمایی استاد معروف فلسفه در پاریس «ژان وال» بود. گویا در ابتدا چندان علاقهای جدی هم به فلسفه نداشت و بیشتر به ادبیات علاقهمند بود، ولی، چون مشاهده کرد که در جامعه ما آنچنان که شایسته است از فلسفه یاد نمیشود، تصمیم به مطالعه فلسفه گرفت و آرامآرام به آن علاقهمند شد.
وی از نخستین استادان و ازجمله پیشکسوتان گروه فلسفه غرب در دانشگاه تهران است و شاگردان بسیاری به جامعه علم و حکمت این سرزمین معرفی کرده است. دکتر مجتهدی در سال ۱۳۴۳ موفق به دفاع از رساله دکتری خود در دانشگاه سوربن شد. به زبان های فرانسه، آلمانی و انگلیسی تسلط کامل داشت و طبعا عضو انجمن حکمت و فلسفه بود. او مدیر گروه غرب شناسی پژوهشگاه علوم انسانی نیز بود و جوایز دولتی و علمی و از این نوع مدارج و عناوین هم به او دادند که نیازی نداشت و چیزی به زندگی و دانش و کار و آثارش نیفزود. اما بی گمان وی سهم به سزایی در رشد پژوهش های فلسفی در ایران داشته است.
از مهمترین وجوه زندگی و کارهای او تدریس و تربیت شاگردان خوب در رشته فلسفه بود. دلیلش این بود که استادان بزرگ دیده بود. دکتر مجتهدی چه در دوره لیسانس، چه در دوره فوقلیسانس و چه در دوره دکتری، شاگرد افرادی نامدار بود. چهرههایی برجسته که در کشور ما نیز شناختهشدهاند و ازجمله آنها میتوان به ژان پیاژه، ژان وال و ژرژ گورویچ اشاره کرد. ظاهراً درسی هم با موریس مرلوپونتی گذراند و ازجمله اساتید اسم و رسم دارش که دوستی طولانی و علاقه وافر به او داشت، هانری کربن بود. هنگامی در موردش گفته بود، او و دوست مشترکشان داریوش شایگان نزدیکترین افراد به کربن بودند. پایاننامه کارشناسیارشد دکتر مجتهدی در مورد کانت و تِز دکترای او تِزی تطبیقی میان فلسفه غرب، شرق و ایران بود که در بخش ایران، بیشازهمه به باباافضل کاشانی پرداخت.
او به فرهنگ ملی بسیار علاقه مند و نسبت به سرنوشت آن حساس بود. در پیوند میان فلسفه و فرهنگ دو اثر خواندنی با عنوان «فلسفه و فرهنگ» و «فلسفه و تجدد» تالیف کرد؛ که اهمیت فرهنگ را در توازی و حتی تعلق فلسفه به خوبی بیان کرده و این پیوند استوار را نشان میداد. وجه دیگر تألیفات دکتر مجتهدی، این عرصه و موضوع بود که گوهر مدرنیته و تجدد چیست؟
ما کجای این تجدد و این تاریخ غریب و غریبه واقع شده ایم؟ او مرتب این مسئله را طرح می کرد که ایرانیان با فلسفه غرب چگونه باید نسبتی برقرار کنند و بلکه از فرهنگ غربی چه فهمی را برمی تابند. بالاخره گریز و گزیر نداریم؛ چگونه می خواهیم با تجدد و غرب سلوک کنیم؟
کتاب مهم او به اسم «آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غرب» که شامل مجموعهای از مقالات گوناگون است و بسیار خوب تدوین و نوشته شده بیانگر همین مسئله است. این کتاب کیفیت دغدغه دکتر مجتهدی برای توجه ایرانیان به فلسفه و فرهنگ و بنیان فکر در غرب را خوب نشان می دهد.
نقدهایی هم به برخی آثار بهجا مانده از او وارد کرده اند. ازجمله نقد تیز و تند دکتر جواد طباطبایی که او را آزرد. من شخصا به دکتر طباطبایی گفتم. او با همان روحیه و منش آزاد خود تعریف و تمجید هم کرد. گفت مجتهدی انسان خوب و معلم خوبی است. من با شخص خصومت ندارم ولی نقد می کنم و این هم سبک من است. البته این پیام را هیچ وقت نرساندم زیرا که لازم نبود و فرصتش هم پیش نیامد.
نقدهایی که بر او وارد شده بود ازجمله درباره برخی از آنچه در مورد کانت یا هگل نوشته بود،و نقد این منظر را دنبال می کرد که منابع آثار دست اول نیستند و برای تالیف آنها از مآخذ فرانسوی استفاده شده است. با وجود این انتقادات، آثار دکتر مجتهدی بهعنوان آثاری برای عموم از سطح دانشگاه فراتر رفت و خوانندگان علاقه مند زیادی داشت. نگارنده با آن که ادبیات فارسی می خواندم هم در کلاس درس ایشان شرکت کردم و هم کتابهای او را منبع مقالات و نوشته هایم قرار می داده و می دهم. آثاری که برخی چندین مرتبه تجدید چاپ شدهاند و صرفاً برای دانشجو و اهل فلسفه نیستند.
دکتر مجتهدی صاحب تألیفات بسیاری است که غالبا درسنامه و برخی مرجع بسیار مهم در موضوعاتی مهم است. هر یک از آثار او دریچه ای را به روی علاقه مندان و دانش پژوهان فلسفه باز می کند و درمجموع میراث کاری و نوشتاری وی قابل توجه و پربار و برگ است.
او قلم روان و شیرین و در عین حال سبک ساده و بی حاشیه ای را دنبال می کرد. پارسی را دوست داشت و گاهی برمی آشفت که کسی از عرف و روح زبان کنار می گیرد یا زخمی به سخن دری می زند.
یک بار در مصاحبه با خبرنگار فارس با عصبانیت گفته بود: « دوست دارم بگویم کلمات خارجی را به کار نبریم، به خصوص در متن و هنگام نوشتن نباید به هیچ وجه استفاده کرد. در رسانه ملی برنامه در حال پخش بود خانم روانشناس که به آن دکتر میگفتند، گفت: تایم من با تایم شما جور نیست! آیا نمیتواند بگوید «وقت»؟! به نظر، این خانم روانشناس دارد عقده خود را به نمایش میگذارد. باید این مسئله را بگویم که تا قبح استفاده از لغات غیرفارسی بروز کند!»
آقای موسی اکرمی یکی از همکاران و آشنایان با دکتر مجتهدی نوشته است: «علاقه دکتر مجتهدی به فلسفه از مجرای ادبیات بود. بعد هم کار خود را بهعنوان تحصیلکرده فلسفه پیش برد. او در حوزه ادبیات بیشازهمه آثاری را به زبان فرانسه تألیف کرد که امیدوارم کسانی آنها را جمعآوری، به فارسی ترجمه و عرضه کنند. ظاهراً در این حوزه آثاری را هم به فارسی تألیف کرد که پیش از انقلاب، بهصورت پاورقی منتشر شد.
پاورقیهایی که حتی اگر ارزش ادبی خاصی نداشته باشند بهعنوان میراث گرانقدر یک استاد ارزشمند حوزه فلسفه که به سپهر عمومی نیز توجه داشت ارزشمندند. دکتر مجتهدی کتابی هم در مورد داستایفسکی نوشت و بهنظر من توجهی که او بهعنوان یک فلسفهورز ایرانی به ادبیات روس نشان داد، قابل توجه است. گمان میکنم یکی، دو رساله از باباافضل کاشانی را هم به فرانسه ترجمه کرد و خاطرم هست که درباره تصادف فروغ فرخزاد هم مقالهای به زبان فرانسه نوشت که به تصور من از اهمیت خاصی برخوردار است.»
البته کاری که دکتر مجتهدی در حوزه فلسفه انجام داد طبعاً نیازمند آن است که از طریق خوانش متون گوناگون توسط رهروان او ادامه یابد؛ چراکه همانطور که دغدغه دکتر مجتهدی و برخی دیگر از روشنفکران ایرانی است، نحوه آشنایی ما ایرانیان با مدرنیته و اندیشههای مدرن بهویژه در حوزه فلسفه از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و ما باید بدانیم که فلسفه غرب به چه شکل و شیوهای وارد ایران شده، چه رویکردی نسبت به آن وجود داشته است، به چه میزان پذیرفته شده و در محافل و مجامع گوناگون علمی و روشنفکری چه واکنشهایی به آن نشان داده شده است. این یکی از حوزههایی است که دکتر مجتهدی به آن پرداخته و از نظر من، از ارزش بسیار بالایی برخوردار است و بسیار قابلتوجه است.
درباره سبک نوشتار و مقاله های پرشمار مرحوم استاد مجتهدی باید جداگانه سخن بگویم و بنویسم. البته نیازی هم نیست زیرا امکانات جدید خوشبختانه اغلب مقالات وی را در اختیار علاقه مندان می گذارد. نگارنده دوبار با مرحوم استاد مجتهدی گفتگو کردم که در ماهنامه «اطلاعات حکمت و معرفت» و کتاب «چکیده عقل ناب»، به مناسبت کنگره ابوعلی سینا در همدان منتشر شد. مقاله ای هم با عنوان «بهترین درسنامه دهه شصت» در کتاب ماه فلسفه نوشتم که معرفی کتاب «فلسفه تاریخ» وی بود.
در اینجا فهرست کتابهای دکتر کریم مجتهدی را می آورم و به درگاه ایزد یگانه نیایش می کنم که روان استاد گرامی در رامش مینوی آرام باد.
کتابهای استاد مجتهدی: فلسفه نقادی کانت، انتشارات هما - چاپ اول 1363/ فلسفه در قرون وسطی، انتشارات امیرکبیر/ فلسفه تاریخ، انتشارات سروش/ دکارت و فلسفه او، انتشارات امیرکبیر - چاپ اول 1382/ پدیدارشناسی روح بر حسب نظر هگل، انتشارات علمی و فرهنگی/ دونس اسکوتوس و کانت به روایت هیدگر، انتشارات سروش/ سیدجمالالدین اسدآبادی و تفکر جدید، انتشارات تاریخ ایران/ فلسفه و تجدد، انتشارات امیرکبیر/ نگاهی به فلسفههای جدید و معاصر در جهان غرب (مجموعه مقالات)، انتشارات امیرکبیر/ دربارهٔ هگل و فلسفه او (مجموعه مقالات)، انتشارات امیرکبیر/ فلسفه و فرهنگ، انتشارات کویر/ داستایفسکی: آثار و افکار، انتشارات هرمس/ افکار کانت، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی/ آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غرب، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران/ «مقدمه بر المشاعر صدرالمتألهین شیرازی، ملاصدرا» (ترجمه)، هانری کربن و امامقلی بن محمدعلی عمادالدوله/ فلسفه و غرب (مجموعه مقالات)، انتشارات امیرکبیر/ فلسفه در آلمان/ چند بحث کوتاه فلسفی/ مدارس و دانشگاههای اسلامی و غربی در قرون وسطی/ افکار هگل، [پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی]/ لایبنیتس و مفسران فلسفه او، [پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی]/ فلسفه در دوره تجدید حیات فرهنگی غرب، [پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی]/ سهروردی و افکار او (تأملی در منابع فلسفه اشراق)، [پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی]/ افلاطونیان متأخر (از ادریوس تا ویکتور کوزن)، [پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی]/ منطق از نظرگاه هگل، [پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی]/ فیلسوف دانشجو است [نشر کرگدن]/ مغولان و سرنوشت فرهنگی ایران (به زودی منتشر میشود).