فربد فدایی: واکنشسازی، نوعی سازوکار دفاعی روانی است که برای کاهش یا رفع اضطراب ناشی از یک واقعیت ناخوشایند در ذهن افراد شکل میگیرد؛ یعنی فردی که اندیشه، انگیزه یا رفتاری دارد که از نظر اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی پذیرفتنی نیست و موجب اضطراب او میشود، به طور غیر ارادی آن اندیشه یا انگیزه یا رفتار را به ذهن ناخودآگاه میسپارد و ظاهراً فراموش میکند.
این موضوع شبیه است به اینکه شخصی شیئی را که دوست ندارد، به زیرزمین خانه منتقل میکند و پس از مدتی ظاهراً از یاد میبرد که اصولاً آن شیء وجود دارد. شخص هم با سپردن موضوع ناپذیرفتنی به ذهن ناخودآگاه، ظاهراً آن را از یاد میبرد.
اما موضوع به همینجا ختم نمیشود، بلکه فرد بهصورت ناخودآگاه اندیشه، انگیزه، یا رفتاری را که کاملاً خلاف میل اصلی او بودهاست به صورت جبرانی نشان میدهد. کودکی را در نظر بگیرید که بیش از حد به مربا علاقمند است، اما مادر او را به علت چاقی از خوردن مربا منع میکند. یکبار هم که مادر او را حین خوردن مربا غافلگیر و تنبیه کرده، به شدت شرمگین شدهاست.
این کودک امکان دارد به این نتیجه برسد که اصولاً مربا چیز خوبی نیست و او هم به خوردن مربا علاقه ندارد. اما این پایان کار نیست، زیرا با شگفتی میبینیم که این کودک حالا به شدت تمام اصرار مربا چیز بسیار بدی است و هیچکس نباید مربا بخورد و هر کجا ببیند، آن را به سطل زباله میسپارد.
به این نحو، کودک کاملاً خلاف آنچه را که اصل میل داشته است، نشان میدهد که جنبه جبران دارد. بنابراین شما خواننده عزیز، هر کجا رفتار اغراقآمیز یا تظاهر شدید به نفع موضوعی را دیدید، باید به این نکته توجه کنید که شاید این تظاهر شدید، واکنشی جبرانی نسبت به خواست واقعی آن فرد است که ناخودآگاه میکوشد ماوقع را جبران کند.فردی با تظاهر شدید و اغراقآمیز به دینداری که جنبه نمایشی دارد، چنین ظنی را برمیانگیزد. حافظ نیز فرموده است: «گناهکردن پنهان به از عبادت فاش»
بسیاری از مختلسان کلان که میتوانیم آنان را ابرمختلس بخوانیم شاید برای غلبه بر میل به اختلاس، بهصورت جبرانی متظاهر به دین شدهاند، اما گویا تمایل به اختلاس قویتر بودهاست.
ای درونت برهنه از تقوا
کز برون جامه ریا داری
پرده هفترنگ در گلزار
تو که در خانه بوریا داری
فردی مدتی است هر شب که به خانه میرود دسته گل گرانقیمتی را به همسرش هدیه میدهد و از هر 10جمله که خطاب به همسر میگوید، 9 تای آن دوستت دارم است. او احتمالاً همان مردی است که بیخبر از همسر، تجدید فراش کردهاست و به صورت جبرانی، ناخودآگاه عشق شدیدی هم به همسرش احساس میکند.
همکاری که چنان مؤدب است که هیچوقت جلوتر از شما راه نمیرود و با هر بار دیدن شما یک ربع ساعت احوالپرسی میکند تا مطمئن شود که شما و همه افراد خانواده خوب و سلامت هستید و مرتباً میگوید: «من مولکول گرد و غبار روی کفش شما هم نیستم»؛ شاید کسی است که در اصل از شما دل خوشی ندارد و به اصطلاح میخواهد سر به تن شما نباشد اما خشم و نفرت او که از نظر اخلاقی و اجتماعی موجه نیست، با سازوکار دفاعی روانی واکنشسازی تبدیل به ادب و محبت اغراقآمیز شدهاست.
رئیس ادارهای که به دلیل خصومت شخصی مانع ترفیع کارمندی شدهاست، حالا هر کجا که مینشیند از خوبیها و وجدان کاری آن کارمند تعریف میکند.
دشمنی تبدیل به محبت افراطی شد! در فرهنگ عامه هم داریم که گاه خانمی سالخورده که ازدواج نکردهاست، از خروس و از گربه نر رو میگیرد. تمایل به ولنگاری و کثیفبودن، تبدیل به وسواس نظم و ترتیب و نظافت میشود. تمایل پنهان به بیقیدی نسبت به زمان و قول و قرار، تبدیل به وقتشناسی افراطی میشود تا آنجا که فرد از بردن فرزند خود به بیمارستان خودداری میکند که مبادا سر وقت به اداره نرسد.
همچنین، بیعلاقگی به فرزندی که ناخواسته به دنیا آمدهاست از نظر اجتماعی و اخلاقی موجه نیست؛ بنابراین با واکنشسازی تبدیل به علاقه شدید افراطی نسبت به کودک میشود تا آنجا که مادر اجازه نمیدهد کودک به تنهایی راه برود مبادا به زمین بیفتد. پس او را در آغوش خود از این سو به آن میبرد بهنحوی که کودک راهرفتن را نمیآموزد.
در انگلستان دوره ویکتوریا به عفت و نجابت اهمیت افراطی داده میشد، به نحوی که اگر مردی آستین پیراهن خود را بالا میزد که فیالمثل شیئی را جابجا کند، خانمها از شدت شرم غش میکردند.
در انگلستان آن دوران، پایه میز و صندلی را با پارچه میپوشاندند که دیدن آنها باعث تحریک افراد نشود. در کنار این همه تظاهر به نجابت و عفت، در عمق جامعه بهظاهر اخلاقی و محافظهکار بریتانیای قرن نوزدهم میلادی، انواع و اقسام کارهای غیراخلاقی رواج تام داشت. رابرت لویز استیونسن نویسنده آن عصر، داستان دکتر جکیل و مستر هاید را با الهام از این وضعیت نوشتهاست. دکتر جکیل نماینده همه ارزشهای ظاهری اخلاقی جامعه ویکتوریایی است که با نوشیدن معجونی که اختراع کردهاست تبدیل به آقای هاید میشود که از هیچ فسق و فجوری رویگردان نیست.
این مثالها، مصادیقی است از ذهنیت و رفتار کسانی که در آنان میل یا نیاز بهشدت سرکوبشده به طور ناخودآگاه با گرایشهای متضاد جایگزین میشود اما عموما پس از مدتی، حقیقت چهره خود را نشان میدهد و گریز از واقعیت به شکست میانجامد.
انسان از سویی روی به عالم علوی دارد و از سوی دیگر پابست جهان مادی است. به هر دو جنبه انسان باید توجه کرد تا تعادل و توازن برقرار شود. آدم این عالم، نمیتواند بدون برآوردهکردن همه غرایزش به حد لازم و مناسب، انسانی با سلامت روان باشد. به سروده عطار:
میان مسجد و میخانه راهی است
بجویید ای عزیزان کین کدام است