روفیا تیرگری خبرنگار اطلاعات نوشت: این روزها خبرهایی دربارۀ بیانگیزه شدن دندانپزشکان جوان و افزایش مهاجرت نیروهای متخصص از ایران منتشر میشود؛ از مهاجرت نخبههای دانشگاهی تا مهاجرت پزشکان، پرستاران و دیگر اعضای کادر درمان.
اکنون دامنۀ مهاجرت از این هم فراتر رفته است و با مهاجرت عجیب نیروهای متخصص در تمامی حوزهها روبهرو هستیم؛ چنانکه کارگران و مهندسان پتروشیمی برای زندگی بهتر به قطر میروند و عراق با پرداخت دستمزدهای بالا، متخصصان نفت ایران را جذب میکند. افزون بر آن احمدرضا عامری، رئیس اتحادیه شرکتهای مسافربری گفته است درخواست گواهینامۀ پایۀ یک رانندگی افزایش یافته، زیرا با داشتن این گواهینامه، امکان مهاجرت، بهتر فراهم میشود و در برخی از کشورها به رانندگان بخش حمل و نقل، هم اقامت و هم حقوق چند هزار دلاری پرداخت میکنند. به گفتۀ عامری، امروزه افراد تحصیلکرده و حتی خلبانانی را میبینیم که به دنبال دریافت گواهینامۀ پایۀ یک رانندگیاند تا بتوانند مهاجرت کنند.
مهاجرت در حوزههای مختلف، زنگ خطر خالی شدن کشور از نیروهای متخصص و کارآمد است: با ادامۀ این روند، به زودی کشور ما از دکتر و مهندس و کارگران ماهر خالی و بر تعداد بیسوادان و بازماندگان از تحصیل افزوده میشود.چرا بهترین فرزندان این سرزمین برای داشتن آیندهای روشن باید وادار شوند کشور را ترک کنند؟ مگر ایران مهد پرورش نیروهای متخصص و کارآمد و صادرکنندۀ آن به دیگر کشورهای جهان است؟ هر ایرانی و حتی یک کارگر ماهر که از کشور برود، سالها زمان میبرد تا جایش پر شود، چه رسد به نیروهای متخصص که جای آنها هرگز پر نخواهد شد.
جلای وطن یا اشتغال به کارهای غیرضروری
سخنگوی سازمان نظامپزشکی میگوید: «روند مهاجرت جامعۀ پزشکی نسبت به سالهای پیش از کرونا تقریبا دو برابر شده است. علاوه بر پزشک متخصص، فوقتخصص و پزشکان عمومی، سایر شاغلان حرفههای پزشکی نظیر داروساز، ماما، شنواییسنج، فیزیوتراپ و مانند آن اکنون در حال مهاجرت به کشورهای کانادا، آمریکا، آلمان، سایر کشورهای اروپایی، استرالیا و نیز کشورهای حوزۀ خلیجفارس هستند. جز آفریقا، به قارههای دیگر جهان، نیرو صادر میکنیم.»
بهنام عباسیان، عضو شورای عالی نظام پزشکی هم گفته: «اگر سیاستگذاران عرصۀ سلامت، تصمیمات کارساز نگیرند، در آینده نه چندان دور باید شاهد باشیم که پزشکان افغانستانی و پاکستانی بیایند و در ایران کار کنند. این پزشکان و دندانپزشکان با نرخ امروزی، دستکم سه هزار دلار حقوق میخواهند؛ درحالیکه ما حاضر نیستیم با پنجاه میلیون تومان خرید خدمت، در پزشکان خود ایجاد انگیزه کنیم.»
از سوی دیگر، دکتر منصور جعفری نمینی، رئیس شورای عالی نظام پزشکی میگوید: «گرایش پزشکان به رشتههای زیبایی، خیلی خطرناکتر از مهاجرت است.»
دکتر فردین که در یک کلینیک زیبایی مشغول کار است، در این باره میگوید: «من و همنسلانم چارهای جز مهاجرت یا رویآوردن به کارهای حاشیهای و غیرمرتبط نداریم. بسیاری از دوستانم مهاجرت کردهاند و یا در آستانۀ مهاجرتند، اما من قصد مهاجرت ندارم، چون تنها فرزند خانوادهام و نمیتوانم پدر و مادرم را که زندگیشان را وقف من کردهاند، تنها بگذارم. پس از هفت سال تحصیل در دورۀ دکترای عمومی، در دورۀ تخصصی مناطق محروم، پذیرفته شدم که باید سه برابر دوران تحصیل یعنی دوازده سال در آن منطقه خدمت میکردم. دوری از پدر و مادرم برایم سخت بود، آنها هم تحمل دوری مرا نداشتند. از این رو به ناچار تخصص را رها کردم. به پیشنهاد یکی از دوستان، دورۀ پوست و زیبایی دانشگاه شهید بهشتی را گذراندم و چند ماه بعد در یک کلینیک زیبایی مشغول به کار شدم که خدا را شکر درآمد مناسبی دارد.»
دلزدگی پرستاران جوان
حرفۀ پرستاری، سختترین و فرسایشیترین شغل گروه پزشکی و پیراپزشکی در ایران به حساب میآید. مشکلات بسیار زیاد این شغل، باعث کاهش انگیزه، خستگی، فرسودگی، افسردگی و مهاجرت شده است.
به گفتۀ محمد شریفیمقدم، دبیرکل خانۀ پرستاران، ایران با کمبود صد هزار پرستار روبهروست، اما بیش از پنجاه هزار پرستار به خاطر حقوق کم، کار نمیکنند.
او در ادامه با اشاره به توقف استخدام رسمی در سه سال گذشته گفته است: «این وضعیت باعث شده پرستاران به سراغ مشاغل دیگر بروند؛ مشاغلی که خارج از حوزۀ بهداشت و درمان هستند.»
سامان، پرستار جوان در این باره میگوید: «شاید مهمترین مشکل این شغل، موضوع حقوق و مزایا باشد. اختلاف بسیار زیاد دریافتی بین پزشک و پرستار، باعث کاهش انگیزۀ پرستاران شده است. از سوی دیگر، قانون تعرفهگذاری خدمات پرستاری حدود 14 سال پیش به تصویب رسیده اما از سال گذشته تاکنون فقط دو مرحلۀ آن اجرا شده، آن هم به گونهای که هیچ شباهتی به قانون تصویبشده ندارد. موضوع دیگر، بیبرنامه بودن پرداختهاست. اکنون که نهمین ماه سال را پشت سر میگذاریم، تازه اضافهکار و کارانۀ تیرماه پرداخت شده است. یکی دیگر از مشکلات ما نسبت تعداد پرستار به بیمار است. در حال حاضر در بخش داخلی، هر پرستار بین هشت تا ده بیمار دارد که در کشورهای دیگر این تعداد حداکثر چهار بیمار است. همین موضوع باعث کاهش کیفیت مراقبت و پرستاری میشود.»
فقط شیفت موظف
کار در بیمارستان برای کادر درمان 24 ساعته و گردشی است که به سه شیفت هشت ساعته تقسیم میشود. آنچه باعث نارضایتی میشود شیفتهای اجباری است؛ یعنی یک پرستار در طول شبانهروز به جای یک «شیفت موظف»، باید دو شیفت در محل کارش حضور یابد. این برنامه، افزون بر خستگی، از کیفیت کار هم میکاهد.
صبا، پرستار جوان در این باره میگوید: «حقوق پرستارانی که طرحشان را میگذرانند ماهی 9 میلیون تومان است، با اضافهکار ساعتی 13 هزار تومان که از پول یک چیپس هم کمتر است. دیروز یکی از همکارانم را درحال گریه دیدم، گفت هر ماه سی روز است، اما برای من 33 نوبت شیفت گذاشتهاند. یعنی اگر شب شیفت بود، بدون کمترین استراحتی باید دوباره صبح روز بعد شیفت بماند تا 33 نوبت تکمیل شود. پرستاران ترجیح میدهند به جای اضافهکار اجباری، در محل دیگری کار کنند؛ مثل کار در مراکز درمانی خصوصی یا کار در خانه. بسیاری هم با گذراندن دورههای چندماهه در کلینیکهای زخم، کاشت مو و زیبایی مشغول به کار میشوند.
پرستاران بعد از گذراندن دو سال طرح اجباری، شش سال طرح اختیاری دارند که به جای گذراندن، میتوانند آن را بخرند که در حال حاضر برای خرید هر سال طرح اختیاری، باید پنجاه میلیون تومان پرداخت کنند که البته برای دورههای تازهکار این مبلغ دو برابر شده است.»
حرفهای سخت و فرسایشی
اعظم، پرستار بخش داخلی دربارۀ سختیهای کار در بیمارستان میگوید: «کشیکهای فشردۀ پشتسرهم، ایستادنهای طولانی و راه رفتنهای زیاد، باعث وارد آمدن آسیب به کمر میشود. کمردرد مشکل شایع در میان پرستاران است. خستگیهای مفرط از دیگر عوارض کار در بیمارستان است. من به عنوان یک مادر، آنگونه که باید نمیتوانم برای فرزندانم وقت بگذارم و خستگیهای خودم را به خانه میبرم. دختر کوچکم به مهدکودک میرود و دختر بزرگم دبستانی است. با 14 سال سابقه نمیتوانم شرایط مناسبی برای آنها فراهم کنم. فقط جسم ما نیست که خسته است، بلکه از نظر روحی هم شرایط خوبی نداریم. عوارض شبکاری در کمین ماست. نخوابیدنهای طولانی باعث بروز مشکلات پوستی، دیابت و بیماریهای اعصاب و روان میشود. من از افسردگی شدید رنج میبرم و تحت درمانم.
در طول دوران خدمت، خاطراتی برای ما رقم میخورد که تمام عمر دست از سرمان برنمیدارد. پسر جوان و خوش بر و رویی که 23 سال بیشتر نداشت، قرص برنج خورده بود و من پرستار او بودم. از شب تا صبح ناله میکرد و با التماس میگفت مرا به زندگی برگردانید. 24 ساعت درد میکشید و التماس میکرد. یکسره به او سرم وصل میکردیم اما فایدهای نداشت. دو ساعت بعد از پایان یافتن کشیک من، تمام کرد. با آنکه هنگام تمام کردن بالای سرش نبودم، ولی نمیتوانم درد کشیدنها و التماسهای او را که جوانی بسیار زیبا و رعنا بود، فراموش کنم.»
صغری . ز، سرپرستار و مسئول بخش میگوید: «دچار دیسک کمر شدهام و باید اورژانسی عمل کنم، ولی با آنکه مرخصی استعلاجی دارم، نمیتوانم از آن استفاده کنم. با 28 سال سابقه، 16 میلیون تومان حقوق میگیرم و دو سال دیگر بازنشست میشوم. آیا با این حقوق میتوان زندگی کرد؟! تعدادی از همکارانم به آلمان مهاجرت کردهاند. من هم اگر شرایطش را داشتم حتما مهاجرت میکردم.»