مهر نوشت: «خانم، روسریتان را سر کنید!» این جمله را یکی از زنان در ایستگاه متروی تئاتر شهر میگوید؛ خطاب به دختر جوان بیست و چند ساله. غروب گذشته و ساعت حوالی شش است. از پلهبرقیها که پایین آمدم تعدادی از زنان که بعضی ماسک هم زده بودند، رو به جمعیت ایستاده و گاهی به موارد بیحجابی تذکر میدادند.
جلوتر بعد از گیت بلیت هم دو زن و یک مرد همین کار را تکرار میکنند. در ادامه مسیر هم نبش هر راهرو منتهی به سکوی مترو، یک نفر ایستاده و به کسانی که حجاب ندارند، میگویند: «حجابتان را سر کنید» یا «خانم روسریتان را بپوشید» یا چیزی شبیه به اینها.
بلندی صدای تذکردهندگان با فاصله شخص از آنها رابطه مستقیم دارد؛ هر قدر به سوژه نزدیکتر صدای پایینتری دارند، طوری که فقط همان دو سه نفر اطراف صدا را میشنوند، اما گاهی هم که فرد با فاصله بیشتری در حال عبور باشد، با صدای بلندتری صدا میزنند: «خانم شالتان را سر کنید.»
خبری از «عزیزم» و «فدایت شوم» نیست!
خبری از «عزیزم» و «قربانت شوم» یا تعارف کلامی و رفتاری نیست؛ تذکرها مختصر، مؤدبانه و قاطع است. بعد از گیت بلیت، درست کنار یک نفرشان میایستم و تکیهزده به دیوار، خودم را سرگرم تلفن همراه میکنم تا زیرچشمی یک حساب سرانگشتی از تعداد تذکرها بگیرم؛ هرچند هر مُشتی نشانه خروار نیست.
حدود بیست دقیقه در ساعت اوج ازدحام، زنی که کنار من ایستاده، ۱۰- ۱۵ تذکر میدهد. ذهن و چشمهایم همزمان چرتکه میاندازد و این عدد را در تعداد تذکردهندگان مترو تئاتر شهر ضرب میکند که حدود ۱۰ نفرند. تعداد کسانی که حجاب ندارند زیاد نیست، اما نمیتوان گفت خیلی هم کم است. اغلب روسری یا شال روی دوششان افتاده یا شاید از عمد آن را انداختهاند؛ تعداد کمتری هم شال یا روسری ندارند.
واکنش به تذکرها تقریباً چهار دسته است. گروه اول که تعدادشان کم نیست بیتوجه عبور میکنند، گروه دوم که تعدادشان زیاد نیست، روسری یا شالشان را میپوشند و رد میشوند، گروه سوم بعد از عبور از تذکردهنده با صدای متوسطی غر میزنند یا بد و بیراه و ناسزا میگویند و گروه چهارم کسانی که درست در مقابل فرد تذکردهنده و پس از شنیدن جمله «خانم شالت را سرت کن» با بیان تند و زننده اعتراض میکنند. دو گروه آخر انگشتشمارند.
دلسوزان حجاب، پاسوزان گشت ارشاد
یک ساعت از حضورم میگذرد و موردی از کشمکش میان تذکردهندگان و موارد کشف حجاب نمیبینم؛ گرچه چهار یا پنج بار فردی که تذکر گرفته، با حالت تهاجمی و لحن تندی پرخاش میکند. به نظر میرسد گروهی که اینجا مستقر شدهاند به خوبی توجیه شدهاند که نباید وارد کشمکش و درگیری شوند؛ آنها حتی در حد زبانی هم اجازه نمیدهند دعوایی پا بگیرد، هرچند فرد خاطی شاید چندان بدش نیاید سر و صدایی هم راه بیندازد!
فارغ از اینکه عنوان دقیق گروهی که این روزها در مترو تئاتر شهر و برخی نقاط دیگر حضور دارند و تذکر حجاب میدهند چه باشد، برخی در این مدت به وضوح تلاش میکنند این ماجرا را همان «گشت ارشاد» معرفی کنند؛ گشت ارشادی که عملکردش مورد انتقاد در جامعه بود و انتشار صحنههای جدال و زد و خورد نیروهایش با افراد خاطی، افکار عمومی را مخدوش میکرد.
«حجاب» در چند سال اخیر یکی از بحثهای داغ بوده و پای آن از فرهنگ و هنر و ورزش تا سینما و سیاست و دیپلماسی کشیده شده است. درست زمانی که ارزشهای دینی توسط رسانههای جهان زیر سوال میرفت و دینداری، هدف حمله قرار گرفته بود، گاهی ویدئویی از نحوه برخورد گشت ارشاد با ناقضان قانون پخش میشد که آثار سو به همراه داشت و انتقادها را افزایش داد.
بالا گرفتن انتقادها باعث شده بود صاحبنظران و کارشناسان از ضرورت بازنگری و اصلاح در نحوه مقابله با خاطیان سخن بگویند. از طرف دیگر، رها شدن رسیدگی به این قانون حجاب نیز اعتراض و نگرانی گروهی از مردم را به دنبال داشت. حالا، بعد از انتقادها، سرزنشها و رهاشدن امور، گروهی برای احیای این حرف بر زمین مانده دست به کار شدهاند و برای اجرای قانون کار را از سر گرفتهاند و از معبری در کلانشهر تهران شروع کردهاند که محل گذر گروههای مختلف جامعه است.
گرچه ممکن است راهکار جدید هم لزوماً قطعی پاسخگو و چارهساز نباشد اما یک تلاش اجتماعی از سوی گروهی است که به نظر میرسد به دنبال تکرار رفتارهای تند و بعضاً غیر منطقی قبلی نیستند و با رویکرد جدید و اصلاحشدهای با این موضوع مواجهه دارند.
بنا بر مشاهدههای میدانی، عملکرد این گروه درست در نقطه مقابل چیزی است که سالها شاهد آن بودیم و بعضاً هزینههای زیادی در پی داشت؛ عملکردی که تلاش شده به صورت هوشمندانه، اجرای فریضه «امر به معروف و نهی از منکر» را در کنار «اجرای قانون اساسی» در بطن جامعه ایجاد کند.
از ابهامسازی تا افشاگری برخی رسانهها
با این همه بعد از آغاز کار این افراد در مترو تهران، برخی افراد رویکرد انتقادی به این اقدام دغدغهمندان نسبت به موضوع حجاب داشتند و همان ابتدای ماجرا، این تلاش را نیز نمونه ناموفق دیگری عنوان کردند.
نقطه آغاز رسانهای شدن این سوژه در مترو توسط روزنامه فرهیختگان رقم خورد. این روزنامه در تاریخ ۲۵ آبان گزارشی منتشر کرد و بعد از توضیحی مختصر درباره حضور این افراد، نوشت: «امری که در این بین سوال است و کمی ممکن است رهگذران را تهییج کند، ضبط و ثبت تصویر است. پرسشی هم که برای خود ما مطرح شد این است که دقیقاً این تصاویر برای چه کاری استفاده خواهند شد و به دست کدام نهاد میرسند؟ البته در تصاویر منتشرشده در فضای مجازی، دوربین عکاسی همراه با سهپایه هم کار گذاشته شده است. اما خبرنگار فرهیختگان در آن چند ساعت حضور، چنین امری را رؤیت نکرده است و آنچه دیده شد، حضور تعدادی آقا با دوربینهای کوچک و شبیه به یکی از مدلهای دوربین دستی بود. در هر صورت بهنظر میرسد ضبط و ثبت تصویر از رهگذران خلاف قوانین شخصی و حریم خصوصی افراد است.»
این اقدام در حالی از سوی این رسانه نقض حریم خصوصی افراد فرض شده که دانستن اینکه تصویربرداری در مترو تهران به مجوز قانونی نیاز دارد که اخذ آن هم چندان آسان نیست، امر چندان دشوار و پیچیدهای نیست. روشن است که اگر فرد یا گروهی در مترو تهران آشکارا اقدام به تصویربرداری میکنند، مجوز لازم را دارند و مرجع دریافتکننده مجوز هم میداند تصویرها قرار است به دست چه نهادی برسد.
سوال بهتر این است که ثبت پلاک و اطلاعات خودرو و رانندهای که قوانین راهنمایی و رانندگی را زیر پا میگذارد، «خلاف قوانین شخصی و حریم خصوصی افراد» است؟ به نظر میرسد اگر «حجاب» یک قانون باشد که اینگونه است، اگر زیر پاگذاشتن قانون پیگرد قانونی داشته باشد که دارد، ثبت اطلاعات کسانی که قانون حجاب را زیر پا بگذارند، نقض حریم خصوصی افراد شمرده نمیشود.
روزنامه اعتماد هم روز گذشته با انتشار سندی محرمانه نوشت: «زمینه فعالیتهای حجاببانها، مبتنی بر بخشنامهای است که وزارت کشور در خرداد ماه ابلاغ کرده است.» و یادآوری کرد وزیر کشور پیش از این اعلام کرده بود ماجرای حجاببانان به این وزارتخانه مربوط نیست. اقدام این روزنامه و انتشار این سند طبقهبندی شده، در حالی است که سیاسی کردن موضوع، نوعی حواسپرتی از اصل ماجرا ایجاد میکند.
بیحجابی، با نق زدن حل نمیشود
در این شرایط که موضوع حجاب به یکی از موضوعهای مهم در سطح جامعه مطرح شده است، دو رویکرد نسبت به اقدام اخیر در ایستگاههای مترو وجود دارد. رویکرد اول اینکه برای حفظ حجاب به عنوان یک فریضه دینی، ارزش اجتماعی و قانون مدنی در جمهوری اسلامی دغدغهمند باشد و بکوشد جزئیات آن را تحلیل کند و درباره چگونه کارآمد شدن و اثرگذار بودن آن به بحث بنشیند. رویکرد دوم آن است که انگشت شماتت را سمت کسانی بگیرند که ترجیح دادهاند دست روی دست نگذارند و برای اجرای فریضه اسلامی و برقراری قانون کشور کاری کنند.
چه بهتر اگر کسانی با نبایدها و بایدها آشنا هستند، حریمها و ارزشها را درک میکنند، نگران دافعهها هستند و در زمینه ایجاد جاذبه برای جامعه ایده و ادعا دارند، بگویند چه پیشنهادی برای اجرای این واجب دینی و سیاسی دارند. ایدهپردازی کنند و تریبونی برای ترویج قانون و مبارزه با بیقانونی باشند. باید به این سوال پاسخ دهیم که اگر روشهای قبلی پاسخگو نبود، اگر گشت ارشاد پرهزینه و پرحاشیه بود، اگر برخورد تند خلاف مصلحت بود، اگر حتی تذکر زبانی هم اِل است و بِل نیست؛ پس راهحل چیست؟ دست روی دست گذاشتن به تماشا؟
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل!
بعد از چند ساعت چرخیدن در سالن مترو تئاتر شهر، مطمئن شدم از میان تذکر دهندگان به بیحجابی، کسی تمایلی به گفت و گو ندارد. از لابهلای جوابهای منفیشان معلوم است که از گزارشهای منتشر شده اخیر گلایه دارند و معتقدند رسانهها نسبت به حجاب دغدغه لازم را ندارند و در این زمینه یا ساکتاند یا اگر حرفی میزنند، حرف نیست؛ گل به خودی است.
حوالی ساعت هشت شب، مترو کمی خلوتتر است و تعداد تذکرها هم کمتر شده. برای آخرین بار از یکی آنها میخواهم خود یا یکی از دوستانش را برای گفت و گو راضی کند. بیفایده است؛ اما دست آخر خودش چند کلامی در دام سوال و جوابها میافتد و حرف میزند. میپرسم: «هم با خوتان صادق باشید، هم با من؛ از روزی که تذکرها را شروع کردهاید، تأثیری دیدهاید؟» بدون معطلی میگوید: «بله! یک تغییر محسوس.» میپرسم: «چقدر محسوس؟ از یک تا ۱۰ به این اثرگذاری نمره بدهید.» عدد هفت را انتخاب میکند.
میگویم: «اما من در این چند ساعت خیلیها را دیدم که بدون توجه رد میشوند و میروند. اصلاً فرض کنیم که اینجا هم شال سرشان کردند. داخل قطار و خیابان و فروشگاه چه؟ همه جا که نمیشود حجاببان گذاشت!» جواب میدهد: «حق با شماست؛ اما دست روی دست گذاشتن حتماً بیقانونی را عادی میکند. کشف حجاب نباید عادی شود و باید از یک جا دوباره توجه به این موضوع را شروع کرد.»
فرصت آخرم برای سوال پرسیدن است: «پس در کاری که میکنید تردید ندارید؟» میگوید: «اگر ادعای دین و جمهوری اسلامی داریم باید کاری کنیم؛ هر کس به اندازه توان خودش. اگر رسانهای، کارشناسی راه بهتری بلد است، بسم الله، اما بیکار نشستن به کارمان نمیآید. به قول سعدی به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل! که گر مراد نیابم، به قدر وسع بکوشم!»