سید مسعود رضوی:
هر طایفهای به من گمانی دارد
من زان خودم، چنانکه هستم، هستم
(خیام)
دکتر میرشمسالدین ادیب سلطانی درگذشت. عنوان این مقاله، جملهای است از دکتر فولادوند که سالها قبل در ضمن گفتگویی درباره استاد زندهیاد دکتر ادیب سلطانی بیان کرد و ایهام نام داشت: «ادیب فیلسوف است.»
شاید بهتر است برای دانستن مقام و منزلت چنین مرد شایسته و بزرگواری، از زبان همگنان و در تراز فرزانگان سخن گفت. استشهاد میکنم به توصیف استاد ارجمند ادب و فرهنگ ایران، جناب دکتر شفیعی کدکنی،که به ندرت درباره معاصران و زندگان، سخن گفته و به احتیاط داوری کردهاست. ایشان ادیب سلطانی را در عصر ما از نوادری میداند که میتوان فیلسوف نامید.
ادیب سلطانی مانند کسی که جهان را اکتشاف میکند، همیشه مشتاق و پرشور به پژوهش و ترجمه و تفکر و تألیف میپرداخت. طلوع فلسفه را «رهیافت» و «برونشد» از اوهام آدمیان در تاریکی میخواند، دانایی را رستگاری از سرگشتگی و گمگشتگی میدید و پرسش از هستی و کاوش از بودن را، همپایه معنای زندگی تلقی میکرد. شاید هدف انسان در این «باریکهراه» و تنها پیشه باارزشی که ریشه درخت اندیشه را در کار و بارش، فروزان میکرد، همین بوده و بس. شُکوه و درخشش او را پس از این و پس از ما درمییابند، کسانی که جهانی تازه را آفریدهاند و به روزنوشت و تجربه نشان دادند که این سخن استاد فردوسی، اعلاننامه یا بیانیهای همیشگی و مانیفستی از آن همگان بوده و هست .
برای او نام و کام، دانایی و کاوش حقایق و اندریافت واقعیات، همسنگ «درست» و «نادرست» نیز بود. پاکیزگی و سادگی به او آراستگی میبخشید و درستکاری، زمانشناسی و پایبندی به پیمان و احترام و ادب، پارههای اخلاق و وجدانش بود. میر شمسالدین ادیب سلطانی، چنان پایبند اخلاق و ادب و رعایت آن در هر زمینه و زمانهای بود که به وسواس میماند.
برخی سهلگیران، کوشیدند در آثارش سهوی بیابند و خامکارانی که اسباب زرنگی را بهتر از آداب فرهنگی جستهاند، این همه نجابت و نفاست را برنمیتافتند و وارونه و بیمارگونه میخواندند. لطفی ندارد نمونه بیاورم، کراهت است اگر بگویم تا بود قدرناشناسان و رنود، چقدر خاشاک به رخسار افلاک پاشیدند.
این عبارت را سالها پیش از زبان دکتر ادیب سلطانی شنیدم: «ما همواره بهرهای از واقعیت بودهایم و هستیم و خواهیم بود.» تفسیری در باب عبارت معروف دکارت و ماهیت فلسفه او که به کوگیتو یا شک دکارتی معروف است و نخستینبار در رساله «گفتار در روش درست راهبردن عقل» آمدهاست (به لاتین Cogito ergo sum یعنی می اندیشم پس هستم).
جهان واقع، برای دکتر ادیب سلطانی، یک گزاره بود و شناخت، اندیشه و فلسفه، همانا چکیدهای از گزارش همین واقعیت.
او گاه با صدای بلند فکر میکرد و فرصت میداد بهرهای هم به مشتاقان برسد. مسأله مرگ _ و خوف و رجای آن _ را و در پی آن، زندگی را، برای خود حل کرده بود. ایشان در تفسیر عبارت مهم رنه دکارت، بر این باور بود که بهرغم سرشت ریاضی و روش منطقی و علمی حاکم بر آثار دکارت، محتوای این جمله از نوع استنتاج منطقی نیست، بلکه نوعی شهود عقلی است که در شعاع فلسفههای اگزیستانسیالیستی فرانسه و اروپای غیر انگلیسی استوار است.
این نمونه را به خاطر آوردم و نوشتم تا دانسته شود که دکتر ادیب سلطانی، مترجمی سنجشگر بود. نقال فلسفه نبود، نقاد بود و صلاحیت این کار را داشت. بسیار خوانده و ذهن خود را پرداخته و در کوره زبان و منطق گداخته بود. او به هشت زبان، منطق و ادبیات و فلسفه و علم آموخته بود. در ریاضیات و پزشکی هم صاحب نظر بود و دانش زیادی داشت.
میکوشید بفهمد و در حد توان زبان، از تشریک مساعی قوای فاهمه بهرهمند شود و زبان پارسی را از بار فلسفی سرشار سازد.
مانند تمامی کسانی که شیفته و عاشق علم و کشف و حتی مکاشفهاند، سرزنده بود و سُرور و نشاطی که در مرغزار زندگی فلسفی به چنگ آورده بود، او را درگیر شناخت و جستجوگری بیقرار بار آورد.
سخن به درازا کشید، اگرچه یک از همانها هم گفته نشد. درباره استاد و فیلسوف، دانشمند و زباندان بزرگ وطن، دکتر میر شمسالدین ادیب سلطانی، عبارتی از استاد بدیع الزمان فروزانفر میآورم که در صدر مطلبی به زبان عربی فصیح، القاب ابن سینا را به دقت توضیح داده و در ریشه و معنای هرکدام مطلبی مفید بیان کرده و ازجمله نوشته است: الشیخ الرئیس، حجه الحق، رئیس العقلا، شرف الملک...
سپس می گوید: لیست القاباً سلطانیه اّو امیریه بل هی القاب لقبَهُ بها العلماء و عرَف بها بینهم...
روان پاک و شریف فیلسوف ارجمند و نویسنده و مترجم و دانای ایرانزمین، در آرامش مینوی جاودان. ایدون باد.
سخن را به رباعی خیام آغاز کردم و به دو بیت از همان فرزانه مرد آخر میکنم :
این چرخ فلک که ما در او گردانیم
فانوس خیال از آن مثالی دانیم
خورشید چراغدار و عالم فانوس
ما چون صوریم، کاندرو حیرانیم