اطلاعات نوشت: چند روز پس از آنکه دولت ترامپ تهدید کرد از مذاکرات صلح میان اوکراین و روسیه کنارهگیری خواهد کرد، هفته گذشته، کاخ سفید چارچوبی از یک پیشنهاد برای پایان دادن به جنگ میان این دو کشور ارائه داد. این طرح که بهعنوان «پیشنهاد نهایی» ترامپ شناخته میشود، اوکراین و متحدان اروپایی ایالات متحده را بهشدت غافلگیر کرد و دلیل خوبی هم برای این غافلگیری وجود دارد: این طرح آشکارا به نفع متجاوز است. اوکراین پیشاپیش آن را رد کرده است.
بر اساس گزارشها، این پیشنهاد شامل تثبیت خطوط فعلی جبهه، ممنوعیت عضویت اوکراین در ناتو و لغو تحریمهایی است که از سال ۲۰۱۴ در واکنش به اشغال شبهجزیره کریمه توسط روسیه اعمال شدهاند. اما خطرناکترین بخش طرح، اعطای امتیازی دیپلماتیک به مسکو است که میتواند سابقهای فاجعهبار ایجاد کند: به رسمیت شناختن رسمی حاکمیت روسیه بر کریمه.پذیرفتن حاکمیت روسیه بر بخشهایی از خاک اوکراین بهمعنای شکستن سنتی بیش از هشتاد ساله و دوحزبی در آمریکا خواهد بود که با تغییر مرزهای بینالمللی بهزور مخالفت کرده است ؛ سیاستی که نخستینبار در سال ۱۹۴۰، پس از اشغال سه کشور بالتیک (استونی، لتونی و لیتوانی) توسط شوروی اعلام شد.در آن زمان، «سمنر ولس»، کفیل وزارت خارجه آمریکا، بیانیهای صادر کرد که تأثیری عمیق بر سیاست خارجی آمریکا و روابط بینالملل داشت.
او گفت:مردم ایالات متحده مخالف اقداماتی غارتگرانه هستند، چه با توسل به زور و چه با تهدید به زور انجام شوند. اگر اصولی که در این آموزه نهفتهاند، بار دیگر بر روابط میان کشورها حاکم نشوند، منطق، عدالت و قانون یعنی اساس تمدن مدرن حفظ نخواهد شد. بیش از ۵۰ کشور با پیروی از آمریکا، از به رسمیت شناختن دولتهای دستنشانده شوروی در کشورهای اشغالی امتناع کردند.حتی پس از اتحاد با شوروی در سال ۱۹۴۱، ایالات متحده همچنان سیاست عدم بهرسمیتشناسی را حفظ کرد. همان سال، فرانکلین روزولت و وینستون چرچیل «منشور آتلانتیک» را منتشر کردند که نظم جهانی پس از جنگ را بر مبنای اصول لیبرال چون خودمختاری، دموکراسی و تجارت آزاد ترسیم میکرد.
آنان تأکید کردند که هیچ تغییر سرزمینی نباید بدون رضایت آزادانه مردم آن مناطق انجام گیرد. در پنج دهه پس از آن، آمریکا همچنان دولتهای در تبعید کشورهای بالتیک را بهعنوان حاکمان قانونی این سرزمینها به رسمیت می شناسد.
در این راستا، اعطای شناسایی عملی (de facto) حاکمیت روسیه بر مناطق شرقی اوکراین شاید نوعی واقعگرایی باشد. حضور نیروهای نظامی روس و تسلیحاتشان را نمیتوان نادیده گرفت. اما اعطای شناسایی رسمی و قانونی (de jure) بر اشغال کریمه، سیاست همه روسایجمهور آمریکا از روزولت تا خود ترامپ را نقض خواهد کرد.مایک پمپئو، وزیر خارجه دولت اول ترامپ، در سال ۲۰۱۸ این اصل اساسی را دوباره تأیید کرد: «همانگونه که در بیانیه ولس در سال ۱۹۴۰ اعلام شد، ایالات متحده بهعنوان سیاست رسمی خود، ادعای کرملین درباره حاکمیت بر سرزمینهایی که با زور و برخلاف قوانین بینالمللی اشغال شدهاند را بهرسمیت نمیشناسد.» هیچ رخدادی در هفت سال گذشته توجیهکننده عدول از این اصل نیست.متأسفانه، اصول و سنتهای دیرینه هیچگاه در تصمیمگیریهای آقای ترامپ تأثیر زیادی نداشتهاند.
خوشبینانهترین تفسیر از این طرح عجولانه آن است که ناشی از بیتابی او برای رسیدن به توافقی دیپلماتیک و میلش به دریافت جایزه نوبل صلح است. ترامپ در جریان کارزار انتخاباتی سال ۲۰۲۴ بارها گفت که در عرض ۲۴ ساعت پس از ورود به کاخ سفید جنگ را تمام خواهد کرد. وقتی این وعده تحقق نیافت، او ژنرال بازنشسته کیت کلگ را مأمور کرد تا طی ۱۰۰ روز راهحلی برای این جنگ بیابد.اما انگیزه محتملتر او از تسلیم در برابر استعمارگری روسیه، انعکاسی از نگاه واقعگرایانه او به جهان است: اینکه قدرت، تعیینکننده حق است. او یا نمیداند یا اهمیتی نمیدهد که این جنگ ۱۱ سال پیش با تهاجم بیدلیل روسیه به اوکراین آغاز شد.
این تجاوز آشکار و غیرقانونی هیچ جایگاهی در محاسبات ژئوپلیتیکی ترامپ ندارد.با وجود تهدیدهای گاهوبیگاه ترامپ برای نامزدی دور سوم، او در عمل رئیسجمهوری در پایان راه است و همین او را مستعد تصمیمگیریهای شتابزده در صحنه بینالمللی میسازد.
تهدیدهایش برای تصاحب کانادا، گرینلند و کانال پاناما نیز نشان از تمایلش به سلطهطلبی کشور بزرگتر بر کوچکتر دارند. اکنون، رفتار او در سیاست خارجی بسیار بیثباتتر از دور نخست ریاستجمهوریاش شده است. اینکه او نخستین رئیسجمهور آمریکایی باشد که به اشغال سرزمینی توسط کشوری دیگر مشروعیت میبخشد، خطری واقعی و ترسناک است.جنگ اوکراین، برخلاف آنچه یکی از نخستوزیران سابق بریتانیا درباره اختلافات منطقهای اروپا گفته بود («نزاعی در سرزمینی دور، میان مردمانی که نمیشناسیم»)، موضوعی حاشیهای نیست. پذیرش الحاق کریمه توسط روسیه، تبعاتی جهانی خواهد داشت.دیکتاتوریهای دیگر، با دیدن اینکه پیشروترین دموکراسی جهان چنین نقض آشکار اصل حاکمیت کشورها را میپذیرد، احساس جسارت خواهند کرد.
«بهرسمیتشناسی قانونی مناطق اشغالی روسیه پیامی به جهان خواهد بود: پیش بروید، به کشورهای مستقل حمله کنید و مرزها را تغییر دهید ، مشکلی نیست»، رئیسجمهوری پیشین استونی، توماس هندریک ایلوِس، به من گفت. اگر آمریکا کریمه را روسی بداند، در کنار کشورهایی چون افغانستان، کوبا، نیکاراگوئه، کره شمالی، سوریه و ونزوئلا قرار خواهد گرفت.مدافعان اعطای مشروعیت به الحاق کریمه معتقدند که این سرزمین، مانند سایر مناطق تحت کنترل روسیه در «درگیریهای منجمد»، دیگر بازنخواهد گشت. اما درباره کشورهای بالتیک نیز همین گفته میشد. در طول جنگ سرد، چشمانداز استقلال دوباره استونی، لتونی و لیتوانی دور از ذهن بود. در سال ۱۹۷۵، نیویورکتایمز گزارش داد که هرچند مقامهای آمریکایی به رسمیت شناختن اشغال شوروی را بعید میدانند، اما آن را «اجتنابناپذیر» تلقی میکنند.
با این حال، ایالات متحده و متحدانش از بهرسمیتشناسی سلطه شوروی بر این کشورها خودداری کردند و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، آن کشورها آزاد شدند. امروز، آنها عضو اتحادیه اروپا و ناتو هستند، دارای دموکراسیهای تثبیتشده، اقتصادهای بازار و جایگاهی روبهرشد در عرصه جهانی شده اند.پس از ۱۱ سال جنگ فرسایشی، تمایل ترامپ برای پایان دادن به این درگیری قابل درک است. اما او نباید توقف موقت درگیریها را که تنها نتیجه طرحش خواهد بود با صلحی عادلانه و پایدار اشتباه بگیرد. مگر اینکه اوکراین ضمانت امنیتی صریحی دریافت کند (که بهاحتمال زیاد بهمعنای عضویت در ناتو خواهد بود)، روسیه فقط منتظر فرصت مناسب برای حملهای دیگر خواهد ماند.چه ترامپ در قدرت باشد، چه نه، این حمله آینده میراث او را نابود خواهد کرد.