سجاد تبریزی خبرنگار اطلاعات نوشت: شاید برخی از بچههای کم سن و سالی که به گالری میآیند، درک دقیقی از اثر نداشته باشند، ولی وقتی در معرض یک اثر هنری قرار میگیرند، چه در یک گالری یا خیابان باشد یا تابلویی بر دیوار خانه، شانس آنها برای پیدا کردن یک فضای اجتماعی درست و نیز ارتباط با هنر بسیار بالا میرود.
برگزاری موفق نمایشگاه «هواخوری» در گالری دنا در مرکز تهران، فقط موفقیت هنرمند محسوب نمیشود، شاید نشانهای باشد از آشتی جامعه با هنر؛ به ویژه اینکه هنرهای تجسمی به صورت کلی مورد استقبال عمومی قرار نمیگیرد.
احمد غلامی مهرآبادی، دانشآموخته رشته طراحی گرافیک در آثار بهنمایشدر آمده در این نمایشگاه تلاش کرده تا با نگاهی نو به تکنیک هنر سنتی «قطاعی»، بازتابی از درونیات خود را به نمایش درآورد. آسمان، پر و پرنده، سه عنصر تکرارشونده در تابلوهای اوست که مفاهیمی چون آرامش و آزادی را با تکنیک نو به نمایش درآورده است.
از آثار غلامی مهرآبادی که بگذریم، مهمترین ویژگی نمایشگاه «هواخوری»، استقبال گسترده طیفهای مختلف از این نمایشگاه بود که شاید نویدی باشد از آشتی جامعه با گالری و آثار هنری، موضوعی که دغدغه بسیاری از اهل هنر است.
«هواخوری» در دنا
تکنیک بهکاررفته در آثار به نمایش در آمده در گالری دنا برگرفته از هنر سنتی قطاعی است. احمد غلامی مهرآبادی درباره آثار خود توضیح میدهد: نمایشگاه اخیر در گالری دنا مجموعهای بود که یک سال و نیم روی آن کار کرده بودم. اصل آن به تکنیک قطاعی که در سده نهم برای ساخت جلد کتاب در عرصه هنر ایران متداول بود برمیگردد. البته کاری که من انجام دادم، نه کاملا هنر قطاعی گذشته است و نه پِیپرکات (Paper Cut) امروزی، بلکه یک فضای بینابینی از این دو تکنیک است که برای بیان احساس خود پیدا کردم تا بتوانم از طریق آن کار خودم را انجام بدهم.
وی در مورد هنر قطاعی میگوید: در سده نهم، کتاب آرایی هنری بسیار مهم بود و از تکنیک قطاعی برای جلد کتاب استفاده میشد.
روی چرم، برشی توسط مقراض یا تیغهای مخصوص ایجاد میشد؛ به این صورت که بخشهایی از چرم را میبریدند و روی قسمتهای دیگری میچسباندند و به نوعی شبیه کلاژ امروزی بود.
البته من برای کارهایم از مقوای ماکت استفاده کردم، یک یا دولایه از روی رنگ برداشتم تا به خاکستریهای مختلف آن برسم. نمیتوانم بگویم کار بدیعی انجام شده، ولی برای بیان احساسم فضای خوبی ایجاد کرد.
این هنرمند تأکید میکند: همیشه از استادان خودم یاد گرفتم که روی تکنیکها نباید توقف کرد، باید آنها را یاد گرفت و در جاهای مختلف استفاده کرد تا به بهترین شکل ممکن بتوانیم اتفاقی را که میخواهیم رقم بزنیم.
تابلوهایی برای هواخوری!
آثار بهنمایش درآمده در نمایشگاه هواخوری، مخاطبان زیادی را به خود جلب کرد، شاید به دلیل درونمایه آن: آسمان، پر و پرنده!
غلامی مهرآبادی میگوید: مجموعه بهنمایش درآمده یک بازتاب از زندگی اجتماعی است. ما گاهی در سرعت زندگی روزمره، برخی از جزئیات را از دست میدهیم. یکی از اینها برای من آسمان است. خیلی اوقات ما آنچنان که باید به آسمان نگاه نمیکنیم. هر روز اتفاقات عجیبی در آسمان شکل میگیرد: پرندههایی که در رفت و آمدند، ابرها که میروند و خورشید که میآید و بعد میرود، گاهی باران، گاهی توفان.
سعی کردم نگاهی به آسمان داشته باشم که برگرفته از مدل برخورد ما با آن است.
درواقع نگاهی که من به آسمان، پر و پرنده به عنوان سه عنصر ثابت این مجموعه داشتم، یک نوع نگاه اجتماعی بود به اتفاقاتی که در مملکت خودمان افتاده است.
وی میافزاید: خیلی اوقات وقتی به پرندهها در آسمان توجه میکنم، همراه با زاویه دید آنها ذهن سیال خود را به پرواز در میآورم. آنها از آن بالا جزئیاتی از جامعه را میبینند که شاید زیباست و درخشان، در عین حال گاهی اوقات نیز خشن، سیاه و تاریک است.
این فارغالتحصیل طراحی گرافیک میافزاید: پرندهها دنیای شهودی عجیب و غریبی دارند، چرا که میتوانند بسیاری از اتفاقاتی را که ما با زاویه دید محدود خود از دست میدهیم با زاویه دید وسیع و زیباتری نظاره کنند، پس فرض میکنیم میتوانند تحلیل بهتری داشته باشند.
دراین کارها یک نگاه صرفا فرمالیستی به مفهوم پرنده، آسمان یا آزادی و رهایی نداشتم، بلکه نوع نگاه پرندهها برایم مهم بود.
احمد غلامی مهرآبادی به جرقه ذهنی که باعث شد تلاش کند دنیا را از دید پرندگان ببیند، اشاره میکند و میگوید: کتابی را خواندم که دو زیستشناس فرانسوی نوشتهاند. در این کتاب به زندگی شهودی پرندهها در طی قرنها اشاره میشود. اگر به مدل کوچ پرندگان دقت کنیم، از جایی شروع به پرواز میکنند و کیلومترها مسیر طی میکنند تا به جای دیگری برسند، بدون اینکه مسیریاب و امکانات تکنولوژیک داشته باشند. این جزئی زیبا از حیات آنهاست که به راحتی تا پایان عمر در وجود خود حفظ میکنند. گاهی هم لازم میشود مسیر کوچ را تغییر دهند، ولی بعد دوباره به مسیر اصلی باز میگردند.
برخی از زیستشناسان معتقدند روزگاری انسان نیز بر همین اساس زندگی میکرده، ولی به مرور زمان به دلیل استفاده از تکنولوژی این تواناییها را از دست دادهایم.
استفاده از ابزار نو
استفاده از ابزار جدید برگرفته از نوآوریهای تکنولوژیک، ذهن خلاق و امروزی میطلبد. غلامی مهرآبادی میگوید: هنرمندانی که از طراحی گرافیک به سمت هنرهای تجسمی تمایل پیدا میکنند، قابلیت استفاده از ابزارها یا نوآوری در ابزارها را دارند، چرا که در گرافیک هم همین اتفاق میافتد، البته در طراحی گرافیک به معنای کلاسیک آن و زمانی که هنوز ابزار تا این حد دیجیتال نشده بود. به این دلیل، تنوع گسترده تکنیکی در آثار بچههای طراحی گرافیک وجود دارد که در نقاشی به من کمک زیادی کرد.
وی میافزاید: شاکله هنری در مقطع هنرستان در ذهن هنرجو نقش میبندد، از این رو، این مهمترین مقطع برای هنرجویان است. بخت با ما یار بود که در آن دوره با استادان بسیار خوبی کلاس داشتیم، استادانی که شاید بعدها به دلایل مختلف نتوانستند تدریس کنند.
این هنرمند ادامه میدهد: از دوره هنرستان که با مبانی ابتدایی هنرهای تجسمی آشنا شدم، علاقه به این حوزه در من شکل گرفت و به سمت مقاطع بعدی رفتم. بهطور کلی، برای بسیاری از بچههایی که از این مقطع شروع کردند، هنرستان یک دوره عالی و سرنوشت ساز بود.
جای خالی هنر
دلایل زیادی برای خالی بودن جای هنر در زندگی روزمره ایرانیان وجود دارد، از جمله اقتصاد، ولی این همه قضیه نیست، چرا که آمارها نشان از هزینه کردن افراطی جامعه ایران در عرصههای غیرحیاتی دیگری خبر میدهد، مثل لوازم آرایش.
غلامی مهرآبادی تجربه متفاوتی دارد. او میگوید: در همین نمایشگاه تجربه خوبی داشتم. مخاطبی از حضور بچههای کمسنوسال در نمایشگاه تعجب کرده بود و سؤال کرد که آیا این به محتوای کارها ارتباط پیدا میکند؟ گفتم نه لزوما، ولی شیوه زیست من به گونهای است که سعی میکنم با طبقات مختلف اجتماعی و سنین متفاوت در ارتباط باشم.
این نقاش میافزاید: بهنظرم هنرمند باید در دل جامعه حضور پیدا کند و اثرش برآیند روحیات جامعه باشد، باید نقد اجتماعی کند و اگر در جامعه نباشد نمیتواند چنین کاری را انجام دهد. یکی از مشکلات ما همین است؛ در واقع جامعه هنری ایزولهای داریم که با طبقات مختلف جامعه، ارتباط کمی دارد.
فکر میکنم وقتی هنرمند مدل زیستش درست باشد، ناخودآگاه با طبقات و سنین مختلف ارتباط میگیرد. شاید برخی از این بچههایی که به گالری میآیند، درک دقیقی هم از اثر نداشته باشند، ولی وقتی در معرض یک اثر هنری قرار میگیرند، چه در یک گالری یا خیابان باشد یا بر دیوار خانه، در واقع شانس آنها برای پیدا کردن یک فضای اجتماعی درست و نیز ارتباط با هنر بسیار بالا میرود.
وی در پایان گفتگوی خود تأکید میکند: دوست دیگری داشتم که میگفت برای اولین بار است پا به نمایشگاه تجسمی گذاشته است. به نظرم لازم است نهتنها هنرمندان، بلکه همه اقشار بیایند و در معرض هنر قرار بگیرند. وقتی مواجهه با اثر هنری کم میشود، تبعات آن را در جامعه میبینیم؛ نقد اجتماعی کم میشود، تحلیل کم میشود. خود من و بسیاری از دوستانم به گونهای زندگی میکنیم که با طبقات مختلف در ارتباطیم، از آنها چیزهایی را یاد میگیریم و به آنها چیزهایی را یاد میدهیم تا شاید این فاصله عجیب و غریبی که بین جامعه و هنر وجود دارد درنوردیده شود. این گونه میتوانیم به یک جامعه آرمانی نزدیکتر شویم.