سید عبدالجواد موسوی طی یادداشتی در خبرآنلاین نوشت: میخواستم بروم سر کوچه چیزی بخرم. با تیشرت و شلوار گرمکن از خانه بیرون زدم. همین که پایم را از خانه بیرون گذاشتم یک نفر گفت: هوی! بیا سر این کیسه رو بگیر. رفتم و کمکش کردم.
چندتا خرده فرمایش دیگر هم داشت که برایش انجام دادم. بی هیچ حرف و صحبتی. مشغول کار بودم که عیال از راه رسید و گفت چی کار داری میکنی؟ گفتم هیچی این آقا به کمک احتیاج داشت و من هم... که طرف دستپاچه شد و گفت: آقا تورو خدا من و ببخش من فکر کردم شما افغانی هستی و سرایدار این ساختمان. گفتم ایرادی ندارد، اما مرد حسابی اگر من افغانستانی باشم تو باید به خودت اجازه بدهی به من بگویی هوی؟ اگر سرایدار باشم تو باید مثل نوکر خانه زادت با من رفتار کنی؟ بیشتر خجالت کشید و گفت: شما چرا چیزی نگفتی؟ عیال گفت: اگر من از راه نمیرسیدم بعید بود چیزی به شما بگوید، احتمالا میخواست ببیند شما تا کی به این رفتارت ادامه میدهی؟ طرف زد روی شانه هایم و گفت: درس بزرگی به من دادی و...
نمیخواستم بزرگواری ام را به رخ بکشم فقط خواستم بگویم رفتارهایی از این دست بین ما ایرانیان بسیار رایج است و اگر هم بسیار نباشد دست کم این قدر هست که من چندتایی شبیه به این خاطره را در ذهن دارم. تعارف را کنار بگذاریم. این که ما میهمان نوازیم و چند میلیون همسایه را به عنوان میهمان پذیرفته ایم به کنار، اما در کنار این تعارفات همیشگی که بخشی از آن هم واقعیت دارد عدهای از ما رفتار زشت و ناپسند کم نداشته ایم. رفتارهای نژاد پرستانهای که مایه شرم و وهن انسان است. به چه مینازیم نمیدانم؟ اما اگر به زبان فارسی است که زبان این عزیزان به مراتب از ما پاکیزهتر است. اگر به مفاخر و پیشینه خود مینازیم که پیش از این خط کشیهای احمقانه سیاسی، ما و افغانستانیها یکی بوده ایم و هنوز هم بسیاری از مفاخر نام آور ما در آن سرزمین مدفونند. اگر به شعر و موسیقی و معماری خود مینازیم بازهم در جغرافیای خط کشی شده آن سوی مرز کلی آدم حسابی وجود دارد که سر بر فلک میسایند. اگر پهلوانی و جنگاوری شرط است اینان همانانی اند که در آخرین نبردشان با بیگانه یکی از بزرگترین ارتشهای جهان را به زانو در آوردند. اگر به همت و پشتکار و درستی است که این عزیزان به مراتب از به اصطلاح ایرانیهای خودمان قابل اعتماد ترند و اگر نبود عزم و جزم آنها این همه بناهای باشکوه و بی شکوه در این سرزمین پا نمیگرفت.
در بین آنها جانی و دزد و شرور یافت میشود؟ در بین ما یافت نمیشود؟ در بین آنهایی که از ایران مهاجرت کردند یافت نمیشود؟ در بین آنهایی که به اسم کارگر به ژاپن میرفتند قاتل و شرور یافت نشد؟ همین الان در اروپا همه ایرانیان جنتلمنند و دکتر و مهندس و پرفسور؟ این همه اعتماد به نفس را از کجا آورده ایم؟ عربها کثیفند. افغانها شرورند. ترکها نفهمند. فقط ما خوبیم. از دماغ فیل افتاده ایم و محور و معیار خلقتیم. تازه به آمریکا هم که میرویم به آنهایی که بومی آن جا هستند میگوییم این خارجی ها!
قطعا آن چه میگویم شامل همه ایرانیان نمیشود. نه مهمان نوازی صفتی است که شامل همه ایرانیان شود و نه ناسپاسی و نژادپرستی. اما آن چه این روزها شاهد آن هستیم به ویژه حمله به افغانستانیها در چند شهر و تظاهرات سامان یافته و فحاشی به آنها در بعضی نقاط، چیزی نیست که بتوان آن را به آسانی نادیده گرفت. صدالبته حاکمیت در این میان به شدت مقصر است چرا که طبق معمول در مقابل سیل اخبار و شایعاتی که به مهاجرت افسار گسیخته افغانستانیها مربوط میشد ساکت ماند. بی عرضگی و انفعال دولت و رسانههای رسمی و نیمه رسمی اش در مقابل این شایعات بزرگترین عامل این مصیبت هاست؛ و نه فقط این مصیبت که مصیبتهای دیگر هم به همین بی عرضگی و انفعال برمی گردد. اگر یک رسانه قابل اعتماد در این سرزمین وجود داشت و خبرنگاران به جای بازداشت شدن اجازه مییافتند تا از چند و، چون ماجرا سر در بیاورند و حقیقت را به گوش مردم برسانند و دولت و حاکمیت هم به جای حرفهای کلی و طلبکار بودن خودش را ملزم به پاسخگویی میدانست دست کم نود درصد از بحرانهای چند دهه اخیر اصلا به وقوع نمیپیوست.
در تمامی این سالها رسانهها هیچ تصور درستی از افغانستانیها در اختیار مردم قرار ندادند. نه در تولیدات نمایشی و نه در برنامههای آموزشی و مستند. سیاستگذاریها هم در قبال این عزیزان همیشه نامشخص بوده. نوعی سر در گمی و بلاتکلیفی. از طرفی از مهمان نوازی سخن میگوییم و از طرفی اجازه استفاده از عابربانک هم به آنها نمیدهیم. از یک طرف چنان در ورودشان سخت گیری میکنیم که مجبور میشوند ده بیست نفر در صندوق عقب یک سمند به صورت قاچاقی خودشان را به این طرف مرز برسانند و از طرفی کرور کرور مهاجر بی هیچ مانعی وارد کشور میشوند. اصلا معلوم نیست چه خبر است. این سیاستگذاریهای غلط و یک بام و دو هوا را بگذارید کنار بی اطلاعی مردم و شایعات رسانههای بیمار و ببینید از دل آن چه در میآید.