پنجشنبه ۱۴ تير ۱۴۰۳ - ۰۵:۰۲

این خانه را باید شست و راه افلاک جُست

فارغ از هرآنچه فردا از دل صندوق‌ها به درآید، باید اوّل،  صندوق دل‌ها را از زر و سیمِ قلب پاک کرد و آنگاه جامه علیه این و آن چاک. اول از هر کاری، باید خانه را از خاک شست و سپس راه افلاک جُست. 

این خانه را باید شست و راه افلاک جُست

محمد علی فیاض بخش: روز چهاردهم تیرماه در تقویم، روز قلم نام‌گذاری شده است. خداوند در قرآن به قلم و آن‌چه می‌نگارند سوگند آورده است. خدایی که خود مرجع سوگند آدمیان است، یکی از قَسم‌هایش را به قلم و نگاشته‌هایش ارجاع داده است. اشک‌ها و لبخندها‌یی که در پس هر ریزشی از قلم فرو می‌ریزد و می‌شکفد، رهین سوگند الهی است؛ ببینیم با قلم‌هامان چه می‌کنیم؟ آیا اشک شوق روان می‌کنیم یا رشکِ ذوق؟ آیا لبخند رضا و افزایش بر لب‌ها می‌نشانیم یا تلخند شقاق و کاهش؟ 

شوربختانه سالیانی است که قلم‌یارانی رسانه‌دار و علَم‌‌دارانی خزانه‌دار، پایِ ادب را قلم‌ کرده‌اند و نگاشته‌هاشان را در آبِ ناآداب شسته‌اند و برف سخنان کم‌رمق اما تیز و‌ پرسوزشان را بر سر این و آن ریخته و رُفته‌اند. می‌نویسند و نمی‌پرهیرند؛ می‌ریزند و نمی‌بیزند؛ فَلّه‌ای قلم می‌زنند و از قلّه‌ی خود‌حق‌انگاری، حق را می‌شویند و بر هرکه جز آنان‌است برمی‌آشوبند و به شورش قلم خویش، ذائقه‌ها را تلخ می‌کنند و آش‌ها را شور.

قلم، مقدس‌تر از آن است که تیر در تاریکی شود؛ پاک‌تر از آن است که جامه‌  این و آن را چاک کند؛ دهانش خوشبوتر و مرامش نیک‌خوتر از آن است که ناسزا گوید و ره به دریدگی جوید…

در این دوهفته شاهد بودیم  که علاوه بر منابر و تریبون‌ها، پیامد هر مناظره‌ای چه میزان شقاق و درشت‌نویسی و توسن‌تازی بی‌لگام در دشت قلم‌فرسایی و جان‌گزایی به میان آمد. یکی، از بایگانی تاریخ، جمله‌ای را با کاهش و ویرایش‌ پس‌وپیش، مستمسک تاختن به آبروی دیگری کرد و دیگری، آب‌های رفته به جوی در طول روزگاران را به مانداب پسماند(!)ها بازگرداند. یکی گفت و آن دیگری قلمی‌اش کرد؛ دیگرتری به جای دُرّ، مهره‌  بدل سُفت و در بازار بدلی‌فروشان، به جای زر، قلب کرد و تقلّب فروخت.

فارغ از هرآنچه فردا از دل صندوق‌ها به درآید، باید اوّل،  صندوق دل‌ها را از زر و سیمِ قلب پاک کرد و آنگاه جامه علیه این و آن چاک. اول از هر کاری، باید خانه را از خاک شست و سپس راه افلاک جُست. 

دریغا دریغ! در پیامد فرهنگ و تمدنی چندهزارساله، که پیشانی‌اش ادب بوده و پیش‌خوانَش مهربانی؛ هرچهارسال یک‌بار، جُنگی از جَنگ و چنگ، عرضه  بازار می‌شود؛ از سخنان ناستوده و قلم‌های آلوده و به دودِ حقد و حسد اندوده.

در این جمعه‌ بازارهای هریک‌ چارسال که می‌توان متاع اصل را به مهر و رواداری و عشق و وفاداری به مشتریان عرضه کرد؛ چه نارواست یوسف کنعانی را به زرِ قلبِ این‌وآنی بفروشیم  که:
یار مفروش به دنیا، که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسَره بفروخته بود!

نویسنده :
محمدعلی فیاض بخش
گزارش خطا
ارسال نظر
captcha
آخرین مطالب