اطلاعات نوشت: متن زیر، تلخیصی از همایش رونمایی از کتاب تاریخ شفاهی دانشگاه تهران در سالهای دهه ۱۳۹۰ است که با عنوان «جامعه، دانشگاه و دانایی» بهتازگی از سوی انتشارات اطلاعات منتشر شدهاست. متن کامل این جلسه بهزودی در سایت روزنامه اطلاعات در دسترس علاقهمندان قرار میگیرد.
رضوی: کتاب «جامعه، دانشگاه و دانایی»، تاریخ شفاهی دانشگاه تهران است در بازة زمانی خاصی در دهة نود که دکتر نیلی ریاست دانشگاه تهران و مسئولیتهای متعدد و بسیار حساس را برعهده داشت. وی روایتگر است و به پرسشهای دقیقی که از او پرسیدهاند، پاسخ میدهد.
این موضوع، مسبوق به سابقه است و اولینبار مرحوم دکتر عیسی صدیق که از بنیانگذاران دانشگاه تهران بود، در سه جلد کتاب به اسم «یادگار عمر» خیلی دقیق مسائل مربوط به تأسیس دانشگاه تهران و سروسامانگرفتن دانشکدهها را نوشت و حتی درباره اینکه زمین از کجا گرفتند یا اولین رؤسای دانشگاه و دانشکدهها چه کسانی بودند و کدام دانشوران خارجی و استادان برجسته در دانشکدهها استخدام شدند، توضیح داد.
نفر بعدی آقای دکتر حسین محبوبی اردکانی بود که با احساس مسئولیت و نکتهسنجیهای عجیب، کتاب «تاریخ تحولات دانشگاه تهران و مؤسسات آموزش عالی» را نوشت؛ اما متأسفانه این اثر مهم مغفول و غریب افتاد. دکتر محبوبی اردکانی هم حافظه خیلی قوی داشت و هم اسناد دوره قاجار و پهلوی را خیلی خوب میشناخت و میدانست ازکجا پیگیری کند. امیدواریم این کتاب، تجدید چاپ شود؛ زیرا اهمیت زیادی دارد و یکی از اسناد مربوط به تاریخ دانشگاه تهران است.
در دورههای اخیر هم در این زمینه دو کتاب خیلی خوب نوشته شده؛ یکی تألیف دکتر جواد طباطبایی، استاد بزرگ فرهنگ ایران و یکی هم تألیف دکتر مقصود فراستخواه. امروز هم کتاب «جامعه، دانشگاه و دانایی» رونمایی میشود که روایت دکتر محمود نیلی است و به کوشش دکتر عباس قنبری باغستان، دکتر احمدرضا خضری و دکتر حسین میرزایی، تدوین و از طرف انتشارات اطلاعات، ویرایش و منتشر شدهاست.
دکتر نیلی: کتاب حاضر؛ دوره هفت سالهای از دانشگاه تهران را روایت کردهاست و مزین هست به یادداشت دوست و برادر عزیزم آقای دکتر خانیکی در دیباچه کتاب. مهمترین انگیزه ما از تألیف این کتاب، دِینی است که به جامعه داریم؛ ما از گذشتگان و از دیگران یاد گرفتیم، لذا وظیفه داریم که آنچه آموخته و تجربه کردیم را به شکل مستند و درست به جامعه و آیندگان تقدیم کنیم.
من قبل از اینکه به ریاست دانشگاه تهران منصوب شوم، خاطرات آقای دکتر سیاسی را خواندم و خیلی برایم ارزشمند بود. یکی از علائق من، مطالعه خاطرات افراد تأثیرگذار یا سازمانها و نهادهایی است که دنیا را تغییر میدهند. بخش بیپیرایه و بزرگی از یادگیری همین خاطرات هستند. امیدوارم که این کتاب هم بتواند نقش حداقلی را در این حوزه ایفا کند.
عنوان کتاب (جامعه، دانشگاه و دانایی) میخواهد جامعیت دانشگاه تهران، ارتباط دانشگاه و جامعه و نقشش را تصویر کند. این سه واژه خیلی با هم مرتبطند؛ گویی یک جنس و یک بدنه واحد هستند.
وقتی در تعریف دانایی و خرد مطالعه میکنیم، درمییابیم که دانش، هوشیاری، زیرکی، دانایی و توانایی در کشور ما وجود دارد، ولی شاهد رخدادهایی هستیم که محصول بیتوجهی، بیعنایتی و غفلت از تمامی ثروتهایی است که داشته و داریم که بخشی از آن میتواند سیاسی و بخشی هم نتیجه بیاطلاعی از ظرفیتهای دانایی و دانشگاه باشد.
جامعه برای دانشگاه هزینه میکند و مستقیما مردم، عمده هزینه دانشگاه را میپردازند تا از آن بهره ببرند، برای اینکه دانایی بهدست آورند و اشتباه نکنند، برای اینکه فرهنگ جامعه بالا برود و دچار مشکلات و اتفاقات ناگوار نشود.
من بارها به دوستان در دولت و در مجلس گفتهام که من هفت سال رئیس دانشگاه تهران بودم، اما یک نفر نیامد به ما بگوید که: دانشگاه تهران! ما مشکل یا مشکلاتی داریم، بیایید با هم گفتگو کنیم. ما مسأله را بیاوریم در دانشگاه و از دانشگاه بازخورد و راهحل بگیریم. من همچین چیزی مشاهده نکردم. البته، برخی اعضای هیأت علمی ممکن است مشاور باشند، ولی این مشورت بیشتر از آنکه برای حل مشکل و یافتن راهحل باشد، برای پیادهسازی نظریات مدیر با بیان آکادمیک است. نهاد دانشگاه باید وارد جامعه بشود؛ دانشجو، استاد و کارمند، بخشی از جامعه هستتند و در کنار هم نهاد دانشگاه را به وجود میآورند اما یک رابطه ارگانیک سازمانیافته بین دانشگاه، جامعه، دولت و حاکمیت وجود ندارد.
ما در ایران خیلی خوب نهادسازی میکنیم، ولی معلوم نیست اینها باهم چگونه رابطه برقرار میکنند. هر کدام در دنیای خودشان قرار دارند. این کتاب میگوید که دانشگاه چهقدر سعی کرد برای ایجاد یک ارتباط مؤثر با جامعه، بهعنوان یک نهاد مسئولیتپذیر وارد عمل بشود. من امیدوارم در کشور، یک رابطه دقیق و صحیح بین واحدها و بخشهای مختلف شکل بگیرد و همه بخشها در ارتباط با هم و در راستای صلاح و توسعة جامعه ببینیم؛ نه اینکه هر کدام برای خود یک جزیره مجزا باشند.
رضوی: به نظرم کسانی هستند که نمیخواهند دانشگاه از یک حدی فراتر برود؛ سیاسیشدن یا اجتماعیشدن دانشگاه را نمیپسندند و بهجای همکاری، رقابت میکنند.
دکتر خضری: من تلاش میکنم نکاتم را در سه بخش بیان کنم . بخش اول را اختصاص میدهم به آقای دکتر نیلی. حرفزدن درباره ایشان آسان است؛ زیرا مردی است شفاف که میتوان به آسانی به او دست پیدا کرد، با او گفتگو کرد و از نظرات و دیدگاههای او با شفافیت و آسانی بهرهمند شد. به همین خاطر زیاد سخت نیست که کسی بخواهد بعد نشستی که با ایشان دارد درباره شخصیت ایشان هم حرف بزند. دکتر نیلی، شخصیت پیچیده و پنهانی ندارد که بخواهید به لایههای پنهان شخصیت او بهسختی دست پیدا کنید.
ایشان بهرغم آن که رشتهاش متالوژی است و بیشتر در حوزههای فنی کار کردهاست؛ ولی شخصیت جامعالاطرافی دارد. از همین صحبتهای امروز مشخص بود که یک نگاه عمیق به موضوع علم و دانش و دانشگاه و حتی جامعهشناسی دانشگاه دارد. به اندازه خودش درباره تاریخ ایران و ادبیات ایران، مطالعه کردهاست. در موضوعات سیاسی و مسائل مختلف هم حضور داشته و توانسته بینش درستی نسبت به تاریخ معاصر ایران و بهویژه تاریخچه و پیشینه دانشگاه بهدست آورد.
دکتر نیلی بهدرستی تربیت شدهاست. من نسبت به مسائل خانوادگی ایشان و مرحوم شادروان پدر و اجداد ایشان شناخت دارم. در خانواده درستی تربیت شده و تحصیلات صحیحی را دنبال کرده، آن هم بهدور از هرگونه رانتهایی که امروزه بعضی از آنها بهرهمندند و در کمال گستاخی، در حالیکه از هر رانتی بهرهمند شدهاند، به گونهای رفتار میکنند که طلبکار هم هستند. وی از این چیزها خوشبختانه بهرهای ندارد. آدم خوشفکر و نوآور و خیلی فرد دقیق و شکیبایی است. اهل زود تصمیمگیری و داوری با شتاب و عجله در باب آدمها نیست. بسیار وطندوست است و ایران را خیلی دوست دارد. به همین خاطر پای ایران ایستاده و هزینه پرداخت کردهاست. همچنین بسیار بااخلاق است و ما همیشه در یک روال و مدار درست و اخلاقمدارانهای با ایشان ارتباط داشتیم.
دکتر نیلی، مظهر یک انسان فرهنگی و دانشگاهی است. انسان فرهنگی آن انسانی است که در باره یک موضوعی، همه چیز را بداند یا بیشتر چیزها را بداند ولی در باب چیزهای دیگر هم، کمی بداند. او یک آدم دانشگاهی است که تعریف خودش را دارد. در باب ایشان به این بیت مولوی اکتفا میکنم که:
محرم مردیت را کو رستمی؟ / تا ز صد خرمن یکی جو گفتمی
تاریخ خودنگاشت را اگر دیگران بنویسند میشود تاریخ شفاهی. آنچه در این کتاب اتفاق افتاده همین است. آقای دکتر نیلی راوی یک داستان هفت ساله در باب تاریخ دانشگاه تهران بوده در ابعاد مختلف و ما یعنی دکتر قنبری و دکتر میرزایی و بنده، شنوندگان آن بودهایم؛ گفتگوی قاعدهمندی در قالب اصول و چارچوبهای تاریخنگاری شفاهی و همراه با مستندسازی که این کتاب از آن پدید آمدهاست. آنچه ما در این کتاب آوردهایم و آنچه که ایشان روایت کردهاست را با چند چیز تطبیق کردیم؛ یکی با مستندات اداری و سازمانی و صورتجلسههای هیأت رئیسه و هیأت امنا، صورتجلسههای مرتبط با شورای دانشگاه و دانشکدهها، شوراهای پژوهشی گوناگون و نشستهای مختلفی که داشتهایم. همچنین با مباحث و مطالب خبری که در مطبوعات و روزنامهها و مجلات درج شده بودند. همین طور بسیاری از مطالب را با اسناد و تصاویر که خودشان سند هستند و میتوانند با آدم حرف بزنند نقل کردهایم. ما با دکتر نیلی وارد دیالوگهای جدی، صریح و گاهی چالشی و انتقادی شدیم.
شمار این جلسات دهها جلسة سه چهار ساعته است. روایتگر اصلی آقای دکتر نیلی است اما در عین حال برای این که اگر حافظة ایشان یاری نکند، بنده هم که در آن هفت سال افتخار داشتم بهعنوان نزدیکترین فرد به ایشان در حوزه ریاست دانشگاه کار کنم، در تمامی این جلسات ناظر بر این گفتهها بودم. شماری از معاونان دانشگاه و حدود ۱۵ نفر همکاران نیز به همراهی فراخوانده شدند و در این کار ما را همراهی کردند.
یادآوری میشود که دانشگاه، مهمترین نهاد مدنی تاریخ معاصر ماست ودر پشت سر آن، تجربههای زیسته و بسیار مهمی وجود دارد. در این کتاب، رویدادهای مهمی ثبت شدهاند که هیچ وقت در تاریخ دانشگاه ما نبودند و سابقه قبلی نداشتند؛ مثلاً بحثهایی درباره اجلاس رؤسای دانشگاههای سطح یک، که یک تجربه نو بود یا مسائل مربوط به خوشههای فکری که یک تجربه جدید بود. به نظر من یکی از دقیقترین حلقههایی که دانشگاه را به جامعه وصل کرد، وجود همین خوشههایی بود که ما در دانشگاه تهران مبدع آن شدیم و خوشبختانه چون در دوره دکتر نیلی بود و خودش در تمامی آن جلسات بالطبع شرکت میکرد و عزیزانی مثل دکتر خانیکی هم تشریف داشتند و نیز جهش قابل توجه در بحث ارتباطات بینالمللی در این دوره؛ در نهایت یکی از پرافتخارترین و به نظر من پر رفت و آمدترین دورههای تاریخ بینالملل دانشگاه تهران رقم خورد که پیش از آن سابقه نداشت. نقشآفرینی اجتماعی دانشگاه در این دوره بهطور محسوسی اتفاق افتاد و فعالیتهای دانشجویی بهنحو محسوسی گسترش پیدا کرد.
به نظر من در این دوره تجربهای در مشارکت دانشگاهیان ایجاد شد که یکی از دورههای امیدآفرین در تاریخ دانشگاه تهران رقم خورد.
رضوی: خیلی ممنون آقای دکتر خضری. توصیف شما از آقای دکتر نیلی، خیلی عالی بود و دیگران هم همین طور میگویند و شخصیت ایشان و دورهای که مسئولیت ریاست دانشگاه تهران را داشته، واقعا تحسین برانگیزند.
دکتر خانیکی: صحبتم را با این پرسش شروع میکنم: چرا تاریخ مهم است؟ چرا تاریخ دانشگاه مهم است؟ من میخواهم درباره این مسأله و اهمیتش در این حوزه سخن بگویم.
یکی از متفکران منتقد و نظریهپرداز چپ آمریکایی که خیلی به جریانهای فرهنگی نقدهای موشکافانه دارد؛ در ضرورت روایتهای فرهنگی از کنشهای اجتماعی یک تقسیمبندی قابل توجهی دارد و میگوید روایاتی که ما از هر کنشی انجام میدهیم، مبتنی بر دو منظر هستند؛ یک منظر پرداختن به خاطرهها و ثبت و ضبط خاطرههاست. شما به سن و سال امثال من که میرسید میفهمید چه لحظات نابی داشتید و ایکاش در آن زمان به آنها بیشتر میپرداختید.
منظر دیگر توجه به آرزوهاست؛ چه آرزوهایی داشتیم یا داریم که این آرزوها در هر برش و مقطعی با نگاه به آینده، ذهنیت تاریخی و اجتماعی خاصی دارند که بخش مهمی از تاریخ را به خودشان اختصاص میدهند. حتی تاریخ نوشتن با این ویژگیهایی که داریم یک خویش جمعی درست میکند. این خویش جمعی در اینجا میشود تعلق خاطر به دانشگاه تهران، که بار سنگینی را حمل میکند و اگر حتی نپذیریم که اولین ولی بزرگترین نهاد تمدنی دانشگاهی در دوران اخیر است، اما مبتنی بر یک نوع خاطره و نوستالژی و احساس گناه جمعی و اندوه بار هست.
مقدمهای که درباره این نوع خاطرهنویسی از دانشگاه ذکر شد، درست است؛ از یادگار عمر مرحوم عیسی صدیق تا خاطرات دکتر علی اکبر سیاسی یا اثر مرحوم محبوبی اردکانی که بهعنوان محقق این کار را انجام داده و به اصطلاح مسئول امورات است. اما ذهنیت تاریخی و اجتماعی، متکی بر آرزو و خواست و آرمان، از معرفتهای متعارف گریزان است و بر میل تکیه میکند. در کنارش باید توضیح بدهم که مثلاً نمیخواهد در درون دانشگاه باقی بماند.
دوستان در حوزه ارتباطات میدانند که اگر هر استاد دانشگاه، دست به نقد آثار دیگر استادان بزند، میگویند کارش ژورنالیستی است و به درد دانشگاه نمیخورد. یعنی ژورنالیستی بودن گویا به اصطلاح یک ضعف است حداقل، در حالی که در ذهنیت تاریخی مبتنی بر آرمان و آرزو، اتفاقاً از آن دیوارهای بسته باید بیرون آمد.
من همیشه یک سؤالی دارم: چرا برجستهترین اعضای هیأت علمی همان دانشگاه تهران در هیچ جا جز روزنامه اطلاعات نمینوشتهاند؟ مرحوم اسلامی ندوشن، مرحوم باستانی پاریزی و ...؛ حالا حداقل این چند نفری که از متأخرین به خاطرم هست. چرا آقای دکتر شفیعی کدکنی با هیچ رسانهای گفتگو نمیکند؟ این برمیگردد به آموزههای مشترکی که بین آنها در آکادمی و اطلاعات بوده و مثلاً نوع برخوردی که مرحوم دعایی داشته یا فردی که ادامه پیدا کرده آقای سید عباس صالحی. دانشگاه و فرهنگ با همدیگر تلاقی پیدا میکنند.
در ذهنیت مبتنی بر آرزو، تنوع زیاد است؛ امکان تفسیرهای متفاوت را به ما میدهد، مرجعیت و رسالت پیشینی ندارد، دارد متن تولید میکند و براساس آن متن، هرکسی میتواند هر برداشتی داشته باشد که همهاش به اندوه و حسرت نمیکشد و فعل ماضی به کار نمیبرد، فعل حال و آینده هم در آن دیده میشود و گشوده بر شخصیتهاست و به اصطلاح «آن» برای فرد و جامعه بهوجود میآورد.
حالا با این تقسیمبندی اجازه بدهید خیلی ساده بروم روی روایت؛ روایتی که منجر به این کتاب شده و آن اندرزی است که حتماً دکتر زرگرنژاد خواهد داد. آن اندرز را من از قول دکتر شفیعی کدکنی در ابتدای همین نوشته کوتاه هم آوردهام که ما چه آسیبهایی از تاریخ یا تاریخِ نادانی دیدیم؛ به خاطر اینکه ندیدیم و ده بار از نو چرخ را اختراع کردیم. به خاطر اینکه ده بار کاری را انجام دادیم ولی هیچ وقت ثبت و ضبط نشدهاست.
یک بار زمانی که دکتر نیلی رئیس دانشکده فنی دانشگاه تهران بود و آقای دکتر فرجی دانا رئیس دانشگاه تهران، قرار بود برای ۱۶ آذر، آقای خاتمی بهعنوان رئیس جمهوری به دانشکده فنی بیاید. خود ۱۶ آذر یک داستانی دارد که چه جوری نقل مکان پیدا کرد از حاشیه به متن و برنامه رسمی روز دانشجو همان ۱۶ آذر شد. باری؛ من خدمت آقای دکتر نیلی که رسیدم گفتم در این اسنادتان از ۱۶ آذر چیزی نیست؟ یک سندی را به من داد که هم من این سند را در نوشتهام آوردهام. سند گویایی است. سندی که ۱۵ استاد دانشکده فنی آن زمان امضا کردهاند.
۱۶ آذر سال ۳۲ کل دانشکده فنی چند استاد داشته؟ بعید است که مثلاً ۳۰ تا استاد داشته باشد ولی حدود نصف اینها صورتجلسهای امضا کردهاند درباره این که چه جوری یک نظامی وارد دانشگاه شده و این اتفاقی که افتاده چه بودهاست. اگر این سند نبود که تکتک هم گفتهاند که زنگ زدند و زنگ تعطیلی کلاسها را زدهاند و به اسم و رسم هم نوشتهاند، چگونه درباره آن میشد حرف زد؟ همچنین گزارشی که دکتر علیاکبر سیاسی از حضورش در دولت کودتا میدهد درباره این که احضارش کردند و پرسیدند چرا دانشگاه به هم ریخته و شما بیا بگو. تازه وزیر جنگ هم در آن جلسه میگوید دانشگاه شده عضو فاسد و اگر لازم شود ما قطعش میکنیم. سیاسی پاسخ میدهد که نه دانشگاه عضو فاسد است و نه این دانشگاه فاسد شده، بعد طلبکارانه برخورد میکند و حکومت را به عقبنشینی دعوت میکند.
خاطره از همین جا اهمیت مییابد و از آرزوها هم میشود خاطره درآورد؛ آرزوی این که دانشگاه نسبت به خانه خودش، نسبت به محیط خودش حساس و فعال باشد و درون خودش ضد ژورنالیست نباشد. خاطره اینها را هم ثبت و ضبط میکند.
خاطره دیگر این بود که صدمین سال مشروطه فرارسید و قرار بود دولت به این مسأله اهتمام بورزد. دانشگاه تهران هم شد ستاد دبیرخانه برگزاری جشنهای سالگرد مشروطه. آن زمان صبحهای زود در خدمت آقای دکتر زرگرنژاد هم بودیم. قرار شد صد جلد کتاب در قالب صد کتاب بهعنوان بزرگداشت مشروطه منتشر شود. ولی چند تا منتشر شده؟ صدتا؟ خیلی کمتر؟ پس این هم فرق بین آرزو و عرضه و عمل هست و اینکه همیشه مشکلات وجود دارند.
با این دو خاطره میخواهم بگویم، ما آمدیم و خود من هم سخت حساس بودم نسبت به اینکه چرا تجربههایی که بهسختی بهدست میآیند ثبت و ضبط نمیشوند، و این ثبت و ضبط شدنشان کجاست؟ فقط خود کسانی که خاطره دارند هم سخن نگویند؛ چون وقتی که خودت خاطره میگویی، خودت قهرمان هستی یا خودت از موضع اتهام خارج میشوی! اما وقتی در جمع هستی، به جمع میرسی و این که قهرمانها یک مجموعه هستند. این کار در ابتدا در بیرون از دولت، بهصورت فردی انجام شد. بعد تبدیل به کار جمعی شد و نهادی شکل گرفت، انجمن علمیای به اسم انجمن ایرانی تاریخ اجتماعی علم و فناوری که رئیسش هم در این کار مشترک است. خوشبختانه، آقای دکتر میرزایی هم بهعنوان رئیس انجمن و یکی از تدوینکنندگان کار در اینجا حضور دارد.
من هم البته ذوحیاتین و در هر دو قسمت بودم. بعد این احساس به یک واقعیت و ضرورت تبدیل شد که در کل کشور اولاً و در دانشگاه ثانیاً چقدر خوب است که همین نحوه مواجهه با مشکلات ثبت و ضبط شود. آقای دکتر نیلی بهدلیل علاقهمندی شخصی و نیز اینکه تیمی که در کنارش قرار گرفت درک درستی از همین جریانهای فرهنگی و فهم ارتباطی داشت، کار را به سرانجام رساند.
بزرگترین ویژگی این اثر به نظر من این است که ترکیبی از کار رسمی و غیررسمی است؛ یعنی بهعبارتی بعضی از فصول این کتاب را میتوان گزارش دانست، بخشی که در دانشگاه انجام گرفته، ولی بخش دیگری هم هست که آن کار اداری میآید در کنار کار ژورنالیستی قرار میگیرد و به کار روایی تبدیل میشود. به این دلیل میشود گفت کار ترکیبی است.
من فکر میکنم که حداقل از موضع دانشگاه، زمان این رسیده که به صورت نهادی و به صورت رسمی به این کار پرداخته شود. بهویژه دولت آقای دکتر پزشکیان که ارتباط نزدیک و نسبتاً وسیعی با انجمنهای علمی و نهادهای مدنی دارد، میتواند همراه با نهادهای فرهنگی و رسانهای، کارهای مشترکی انجام دهد.
نظام آموزش عالی کشور، نظام علوم تحقیقات و فناوری، حتی فراتر از علم، در زمینه فناوری نیاز به این دارد که سندهایی برای تجربه خودش خلق کند و این کار به نظر من نقطه شروعی است که خوشبختانه مؤسسه اطلاعات و آقای دکتر صالحی و آقای سیدی رئیس انتشارات از این کار استقبال کردند و آن را به چاپ رساندند. من هم امیدوار هستم و از حضور آقای دکتر خضری در اینجا، حسن استفاده را میکنم که بهعنوان یک مقام مسئول در وزارت علوم بیاید و این کار را بین وزارت علوم و نهادهای مدنی و فرهنگی انجام دهد تا مدت دیگری، ما خاطرات رؤسای دانشگاهها و وزرا و مسئولان مختلف را به عنوان بخش مدونی از تاریخ معاصر داشته باشیم. چون این فقط یک تاریخ حتی شفاهی نیست؛ بلکه یک جمعبندی است از نوع مواجهه با مسأله، چه مسأله حل شده باشد یا نه؛ اما باید واقعی باشد.
رضوی: آقای دکتر خانیکی حق مطلب را ادا کرد ولی من میخواهم اضافه کنم که تاریخ شفاهی نه فقط ضرورت دارد و خوب است؛ بلکه الزام داریم که این کار را انجام دهیم قبل از اینکه خاطرهها متغیر و ابتر یا فراموش بشوند و دیگر دسترسی به چیزی نداشته باشیم. این آرشیو نداشتن برای ما خیلی مصیبتبار است. میخواهم از آقای دکتر زرگرینژاد خواهش کنم که درباره دانشگاه و اهمیت آن و تجاربی که دارند بگویند.
دکتر زرگرینژاد: من از سال ۵۲ وارد دانشگاه شدم. دورة لیسانس و فوق لیسانس و دکتری هم دانشگاه تهران بودم و بعد در دانشگاه تربیت مدرس ادامه دادم. بنابراین یک دورة کامل دانشگاه تهران را تجربه کردم و میشناسم. من از جزئیات میگذرم ولی یادم میآید من هم برای اینکه بتوانم تاریخ دانشگاه را مرور کنم، یک دوره تاریخ تأسیس و اولین سالهای دانشگاه را نوشتم.
آقای دکتر نهاوندی، اولین رئیس دانشگاه در دوره کارشناسی من بود. ایشان موقع انقلاب یک کار ارزشمند انجام داد؛ صورت مذاکرات دوران دانشگاه تهران را در اختیار قرار داد که از آنها عکس بگیرند و این عکس و مدرک، بهترین و بیبدیلترین سند تاریخ دانشگاه است از تاریخ ۱۳۱۳ تا سال ۱۳۵۶، فقط دو دوره افتادگی دارد؛ دورة ۲۸ مرداد و دورة ۱۵ خرداد. من به همراه مدیر دفتر دکتر فرجی دانا هرچه گشتیم این دو دوره را هیچ جا ندیدیم. سندها را هم من در کتابخانه مرکزی دیدم. داشتم دنبال یک رسالهای میگشتم که کاملاً تصادفی برخوردم به جنگی که آن جنگ، صورت مذاکرات شورای دانشگاه تهران بود. این را الآن فقط من دارم. آقای دکتر هوشنگ نهاوندی عکس اینها را گرفته بود و از خود به یادگار گذاشته بود. من هرچه تلاش کردم با ایشان تماس بگیرم موفق نشدم که بگویم در این صورت مذاکرات که شما تهیه کردید و ناقص است، آن دو دوره کجاست؟
به هر حال مطلب بعدی اینکه ما تاریخ دانشگاه تهران را همانطور که آقای دکتر خانیکی گفت در حاشیه یکصدمین سال تاریخ مشروطیت شروع کردیم.
آقای خاتمی یک زمانی تصمیم گرفت که یکصدمین سال بزرگداشت مشروطیت را برگزار کند. دکتر معین را موظف کرد و دکتر فرجیدانا رئیس وقت دانشگاه تهران مسئول این کار شد و من هم شدم دبیر همایش. قرار بود که یکصد جلد کتاب غیر از سمینار بینالمللی مشروطیت و نیز مجلات دورة مشروطیت چاپ بشوند. اینها را پیدا کردیم و متأسفانه تعداد محدودی چاپ شدند، چون آقای دکتر فرجیدانا رفت و دو رئیس بعدی هم همراهی نکردند؛ البته نمیدانم به چه دلیلی. تاریخ دانشگاه تهران را من در یک تیم از همکاران و دانشجویان شروع کردیم به نوشتن.
حکمت، که وزیر فرهنگ بود آن زمان و رئیس دانشگاه هم بود (مقام دانشگاه تهران را میگفتند برابر است با وزارت به همین دلیل که ایشان وزیر بود آن زمان و همزمان رئیس دانشگاه تهران هم بود) سال ۱۳۱۳ تصمیم گرفت از ترکیب چهار مدرسه عالی و دانشکدههایی که قبل از مشروطیت و از دورة دارالفنون امیرکبیر وجود داشتند، دانشگاه تهران را پدید آورد. من حتی رفتم سولهها را که موش و سوسک داشت با مصیبت گشتم. حتی مرکز موتوری هم را گشتم. در زیر زمین دبیرخانه دانشگاه هم گشتیم. تا اینکه بالاخره توفیق پیدا کردیم دو جلد تاریخ دانشگاه را تا ۱۳۲۰ بنویسیم و رونمایی هم شد. آقای دکتر نیلی این خدمت را دریافت و اگر دو رئیس قبلی به بهانههای بیجا و واهی متوقف کردند، ایشان ادامه داد و من همین جا سپاسگزارم از ایشان و چاپ این کتاب دو جلدی که از ۱۳۱۳ تا ۱۳۲۰ نوشته شده. البته قرار بود که جلدهای بعدی را هم ما ادامه بدهیم که باز هم متوقف شد و انشاءالله که ادامه پیدا کند.