سه‌شنبه ۱۱ دی ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۳
نظرات: ۰
۰
-
نقد نمایش‌نامه «روشنک»؛آن قدر نور هست که بتوانیم ببینیم…

نمایش نامه روشنک کوششی است برای واکاوی تاریخ به معنای مستند آن برای پاسخ به پرسش هایی نظیرِ :«چرا این جا ایستاده ایم؟ » یا «چرا گسست همواره بخشی از روایت ما در تاریخ بوده است؟» 

سعید محسنی: دکتر بهمن نامور مطلق، نامی آشنا در حوزه ی پژوهش و به طور اخص اسطوره پژوهی و روایت شناسی است.

نشانه شناسی می داند و در حوزه ی ادبیات تطبیقی صاحب نظر است.

کتابهای بسیاری از ایشان در این حوزه ها منتشر شده و سبب غنی سازی حوزه ی نظریه ی ادبی در روزگار معاصر گردیده است.

این معرفی و تاکید از آن روی است که حرکت قلم ایشان در مسیر خلق نمایش نامه را نقطه ی روشنی می دانم که می تواند سبب گسترش نظریه و خلق ادبی شده و غنای بیشتری را در حوزه ی ادبیات نمایشی این روزگاران شاهد باشیم.

چرا که فقدان بینش نزد بسیاری از تولیدکنندگان ادبیات نمایشی در سالهای اخیر، سبب شده تا شاهد چاپ یا به صحنه رفتن نمایش نامه هایی باشیم که  تنها دست به خلق یک موقعیت کم عمق زده‌اند. مخاطب را با تزئینات تصنعی زبان فریفته و با دست آویز قرار دادن مشتی نظریه های غیرکاربردی،کوشیده اند تا ضعف های تکنیکی خود را بپوشانند.

با چنین پیش فرضی به سراغ «روشنک» رفتم که حضور یک پژوهشگر نام آشنا بی شک غنیمتی است در راستای غنای بخشی از درام نویسی این روزهایمان که مدتهاست از سرچشمه ی آثارِ دست اول به دور افتاده است. 

در آغاز «روشنک» تکلیفش را با ما روشن می کند. نمایش‌نامه‌ای که اقتباس از مستندات تاریخی است. تلاشی دراماتیک تا در عین وفاداری به اصل وقایعِ ثبت شده در دبیرخانه ی مورخان، جنبه های خیال انگیز نمایشی نیز در دل آن متبلور شده و ماحصل آن چنان که در خود کتاب نیز آمده است،« درامی تاریخی » باشد.

اصطلاحی برای دسته بندی آثاری که یک دورهی مشخص تاریخی را مبنای روایت قرار می دهند. در این دسته بندی،آن چه هم پایِ امرِ دارماتیک واجد اهمیت است،پرداختن به وضعیت تاریهی برهه ی انتخاب شده است.

به همین واسطه در نمایش نامه روشنک،شاهد توازی روایتِ موضوعات مختلفی هستیم که پرداختن به همهی آن ها در حوصله ی این نوشتار و مخاطبان آن نیست اما شاید بتوان مهم ترین آن در پیشانی نوشت کتاب یعنی نام اثر،جُست.

روشنک، زنی از تبارِ ایرانی که به واسطه ی تهاجم بیگانگان اشغال شده است.ساحتِ تابش فره ایزدی با شکست  شاهنشاهی، تیره و تار گشته و جابجایی مفاهیم ارزشی چونان زلزله ای سبب به هم خوردن مناسبات گردیده است.به ترتیبی که که روشنک که خود از طبقه ی اشراف جامعه ی ایرانی است ،اکنون بنا به قانون جنگ به کابین شاه فاتح روم،اسکندر در آمده است.

او  با زنان ایرانی دیگر در حرمسرای دشمن فاتح زندگی می کنند.زندگیی اگرچه به ظاهر مرفه اما در سایه ی تحقیری تاریخی و نژادی که سبب می شود تا حتی کنیزان ایرانی این بانوان هم به ستوه بیایند.

چاره اندیشی برای روشنک،نه در پذیرش صرفِ واقعیت موجود و نه غرقه در خاطرات روزهای پیش از شکست که در طراحی آینده معنا پیدا کرده است.

او سودای آن را در سر دارد که پسرش« اسکندرک» را پس از اسکندر به تخت شاهنشاهی بنشاند. امری که چه بسا ممکن است به پیوندی میان روم و ایران انجامیده و امپراطوری تازه ای به ظهور برسد.

در این میان موانع بسیاری بر سر راه او قرار دارد اما در نگاه وی اولین و مهم ترین آنها«استاتیرا» همسر دیگر اسکندر است.

او نیز به عنوان غنیمتی جنگی،به همسری اسکندر در آمده است. استاتیرا با عدم دقت در مناسبات  و به جای جهت گیری در راستای تقویت سرافرازیِ از دست رفته، در مقابل روشنک قد علم کرده و با تحقیر او می کوشد تا با یادآوری روزگار درخشانِ گذشته، سرپوشی بر نامُرادی ها و شکست های امروزش بگذارد.

امری که سبب می شود تا روشنک با نقدی جدی بر سیاست ورزی ها و تصمیمات غلط حاکمان وپادشاهانی که استاتیرا با اتصال خونی خود به آنان فخرفروشی می کند، به او یادآوری کند که وضعیت اسفناکی که اکنون در آن گرفتار آمده اند نتیجه ی همین تبختر و خودبزرگ بینی فریبنده  است .

استاتیرا اما روشنک را متهم به قدرت طلبی می کند. امری که روشنک منکر آن نیست اما رویایی که در سر دارد، به قدرت رسیدن «اسکندرک» است که با این اتفاق شاید بتوان به میراث از دست رفته ی ایرانی، دوباره بازگشت.

این مهم اما گویی در سرنوشت تاریخی «اسکندرک» نیز محتوم است که بعد از هر شکستِ تاریخی،فراچنگ آوردن پیروزی،مستلزم آسیب شناسی گذشته است. 

اگر این اتفاق نیفتد باز آن چه حاصل خواهد شد،چیزی جز شکست و فروپاشی ارزشها نخواهد بود.

چرا که در طراحی نقشه ی راهِ این مسیر،عدم شناخت از آن چه خارج از اختیار و اراده ی آدمیان است می تواند چونان درام های کلاسیک،قهرمان را مقهورِ دست سرنوشت کند.

گریزی از آن چه مقدر شده نیست و عدم توجه به این مهم می تواند موجب شکل گیری امر تراژیک گردد.

در نمایش نامه روشنک، مرگ زودهنگام اسکندر، قاعده ی بازی را عوض می‌کند. سیر حوادث به دلیل بعید بودن تن دادن اسکندر جوان به مرگ از یک سو و شایعاتی که گویی از او انسانی بی مرگ در اذهان دیگران ساخته است،موجب می شود تا تمام نقشه های روشنک برآب گردد.

از این واقعه به بعد،چیدمان ماوقع که بر اساس واقعیت های تاریخی پیش رفته است،مسیری جز رسیدن به سرنوشتی غمگنانه را رقم نخواهد زد. به ترتیبی که حکم زندانی کردن روشنک و ترس او از آن چه قدرت ممکن است برای پسر کوچکش رقم بزند او را وا می دارد تا برای رهایی خودش و پسرش چاره ای جز زهر نوشی نبیند.

نمایش نامه روشنک کوششی است برای واکاوی تاریخ به معنای مستند آن برای پاسخ به پرسش هایی نظیرِ :«چرا این جا ایستاده ایم؟ » یا «چرا گسست همواره بخشی از روایت ما در تاریخ بوده است؟» 

نمایش نامه نویس با پرهیز از هر گونه رویه ی فرمالیستی،به دنبال تحلیل تاریخی-نمایشی این مسیر،کوشیده تا با استفاده از الگوی ارسطویی در روایت دراماتیک،قصه را به گونه ای تبیین بنماید که فراز و فرودهای نمایشنامه به جز ایجاد حس تعلیق و ایجاد میل به همراهی با داستان،ما را به مکث روی بسیاری از مفاهیم تاریخی نیز دعوت بنماید.

این مهم با در نظر گرفتن محدودیتی که مستندات تاریخی برای شرح وقایع از یک سو و شخصیت پردازی ناگزیرِ آدمهای مستند تاریخی از سویِ دیگر باعثِ شده تا نمایش نامه نویس در محدودیت مستندنگاری دست به روایت بزند اما با خلق آدمهای فرعی داستان ، قصه داری کشش لازم و کنش‌های دراماتیک قابل قبولی است که موجب می شود تا لذت خواندن نمایشنامه را دو چندان کند.

انتشار این نمایش نامه را از آن روی اتفاقی خجسته می دانم که یکی از اساتید به نام حوزه ی نظریه و پژوهش گام در مسیر خلقِ  نمایش نامه گذاشته اند. امری که می تواند به قرابت نظریه و عمل در حوزه ی درام ایرانی کمک شایانی بکند.

تاکیدی دوباره بر این نکته ی مغفول مانده در این سالها که بخش مهمی از میراث ادبی تاریخ ادبیات جهان «نمایش نامه » است و به جز حوزه ی اجرا، نظریات بسیاری در طول تاریخ اندیشه با این گونه ی ادبی گره خورده است.

بی تردید تلفیق دانش و بینش سبب سازِ شکل گیری آثاری خواهد شد که در کنار ارزشهای دراماتیک،دعوتی به اندیشیدن و بازاندیشی در میراث تاریخی ما باشند.

نقطه ی تاکیدی بر مفهوم بازآفرینی و اقتباس که این نمایش نامه اشاره‌ای است به نشانیِ منتهی به گنجی که می شود از آن بسیار آورده داشته برای تبیین جایگاه امروز انسان ایرانی.

در روزگارِ کم‌مایگیِ بخشی از بدنه ی نمایشنامه نویسی ما که همه چیز را در چنبره‌ی فرم ارائه می دهند بی گمان «روشنک» میتواند پیشنهاد جذابی برای مرور بضاعت و سرمایه ی اندیشه و درام ایرانی معاصر باشد.

اثری که با دستمایه قرار دادنِ روزگاری که همیشه از آن به فخر و شوکت یاد می کنیم اما کمتر به چرایی فروپاشی آن امپراطوری عظیم پرداخته شده و آثار و نتایج آن مورد بی مهری قرار گرفته است.

«روشنک» پاسخی است به چرایی شکست های بسیار ما در دل تاریخ، اما به نوعی با دستمایه قرار دادن یکی از شکست های بسیار عظیمی که کم تر به آن پرداخته شده است.

همین پرسش برای خواندن این نمایش نامه می تواند محرک خوبی باشد که: چرا بسیار آثاری به شکوه و شوکت دوره ی امپراطوری هخامنشیان پرداخته اند اما در موردِ علل فروپاشی آن کمتر حرف زده شده است؟

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی