محمدعلی فیاضبخش - اطلاعات: نوشتن از یلدا را- در زمانی که همهی نوشتارها و گفتارها پیرامون امری حادث و ناگهانی در خاورمیانه است- یا باید حمل بر بیخبری صاحب اینقلم کنید، یا بر سیاستْنادانیاش حمل نمایید؛ که احوَط دیّمی است!
ما به تجربهی زیسته دریافتهایم که در پس هر حادثهای از این دست، بیش از آن که جوّگیر دوطرف ماجرا شویم، باید مجالی برای فرونشست غبار حادثه به خود بدهیم، تا دوباره و صدباره به تناقضگویی و پسگرفتن زیرپوستی حرفهامان دچار نشویم.
لااقل نویسندهی این سطور هنوز نمیداند که یلداشبِ امسال، سایهاش بر خاورمیانه یا کشور عزیزمان، با رنگ شادی غالب خواهد آمد یا با درازنای قامتِ سیاهیاش. زین روی همان بهتر که یلدامان را در عیش عاجل بگذرانیم و طیش آجل را واهمهای نکنیم؛ که خدای را، مبادا !
من به عنوانی که در تقویم برای این شب آمده، چندان صرافتی ندارم: ترویج فرهنگ میهمانی و پیوند با خانواده؛ ازیرا که چشم و گوشم با این عناوین دیگر انس و الفتی نمیگیرد؛ از بس که روز و شبهای بیمُسَمّا را در تقویم ورق زدهام؛… اما دلخوش آنام که شبی را درازتر از همهی دیگر شبهای سال، فارغ از هیاهوهایی که تا کنون چندان چیز دندانگیری برایم نیاورده، یا شاهنامه به دست میگیرم و بر نفاست ادب پارسی ذوق میکنم، یا با سعدیِ جان در گلستان و بوستان و طیّبات و ترجیعاتش نرد عاشقی میبازم؛ یا برای خالی نبودن عریضه و عقبنماندن از قافلهی تفألزنان، به لسانالغیب تمسّکی میورزم؛… و مگر مرا برای شبی خوشدلانه سرکردن، چیزی فراتر از این چند کتاب میسّر است!؟ شما را چه میدانم!
از ورای هزارسال، بر دست و دهان فردوسی بوسه میزنم که:
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
(«شود» در مصرع دوم، به معنی از دسترفتن است).
در پس هشت قرن، دل در عشق سعدیِ جان گرم میدارم که:
هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخِری بود آخَر شبان یلدا را
و آخرالامر از حافظ تفألی میجویم که:
کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش