حمید یزدانپرست - روزنامه اطلاعات| در بخش نخست دیدیم که هجوم مغولان به جهان اسلام، بهترین موقعیت را برای مسیحیت فراهم آورد. بازتاب اولیة اخبار جنگ برای آنها چنان شادکننده بود که میپنداشتند رهبر این هجوم را خدا برای نابودی اسلام فرستاده است. درباره پیدایش ناگهانی مغولان نیز می گفتند آنها همان ده قبیلة گمشدة بنیاسرائیل هستند! فکر اینکه صلیبیون و مغولان بتوانند از دو سو جهان اسلام را تحت فشار قرار دهند، چنان هیجانانگیز بود که هر دو طرف را به تکاپو برای جلب نظر طرف دیگر وا می داشت
هلاکو در ۶۵۴ق قلاع اسماعیلی را فتح کرد و پس از کشتار بیرحمانة اسماعیلیان، برای انجام بخش اصلی مأموریتش، رهسپار بغداد شدند.
به سوی بغداد
هلاکو پیش از برکندن اسماعیلیان، به خلیفه عباسی المستعصم بالله پیغام فرستاد که: «گفتهای من تسلیمم. نشان تسلیم شدن آن است که وقتی ما علیه یاغی حرکت میکنیم، ما را با سپاه یاری دهی.» خلیفه آماده انجام این کار بود؛ اما فرماندهان مانع شدند و گفتند قصد هلاکو خالی کردن بغداد از لشکریان و تصرف بیزحمت آن است. به همین جهت خلیفه نیروی کمکی نفرستاد. هلاکو نیز چون از کار آنان فارغ شد، پیش از عزیمت به بغداد، خلیفه را بازخواست کرد که چرا در فرستادن لشکر کوتاهی کرده است و راهی که پیش روی او گذاشت، این بود: تسلیم، ویرانی باروهای شهر، پر کردن خندق، رفتن خلیفه یا سه تن از بزرگان حکومت برای مذاکره.
وزیر شیعة خلیفه، به نام ابن علقمی که معتقد بود تاب ایستادگی در برابر این دشمن افسارگسیخته را ندارند، او را تشویق کرد که با پوزشخواهی و فرستادن هدایای فاخر و اظهار همراهی، از مغولان دلجویی کند و شروطشان را بپذیرد تا مگر آنها را از نیت حمله به بغداد بازدارد؛ اما فرماندهان اصلی تصمیم گرفتند با مصادره هدایا، آنها را میان خود و نظامیان پخش کنند۲۸ و آماده جنگ شوند؛ در ضمن شایع کردند که: «وزیر با هلاکو یکی است و نصرت او و خذلان خلیفه میخواهد!»۲۹ این شایعات با توجه به اختلافات عمیق و کینهجویی های مکرر سنیان و شیعیان آن نواحی از هم و کشت و کشتاری که دستگاه خلافت، به ویژه در همین اواخر از شیعیان بغداد کرده بود، به سرعت نقل و پذیرفته میشد و کار را از لحاظ تصمیمگیری های درست و منطقی سیاسی ـ نظامی دشوار میکرد.
خلیفه که چنین دید، هدیهای نه چندان ارزشمند با افرادی سطح پایینتر فرستاد و شرفالدین عبدالله ابن جوزی ـ نوه ابوالفرج بن جوزیِ معروف ـ را که «محتسب بغداد» و مدرس یکی از مدارس بود، به عنوان سفیر مخصوص با این پیام نزد هلاکو فرستاد که: «ای جوان نورسیده،... از من چیزی که نیابی، چرا میجویی؟ همانا شاهزاده نمیداند که از خاور تا باختر ـ از شاه تا گدا، از پیر تا برنا که خداپرست و دیندارند ـ تمامت بنده این درگاهند و سپاه من، چون اشارت کنم، بیشتریِ کار ایران سازم و روی به توران آرم... راه دوستی سپر و با خراسان گرد...»۳۰
هلاکو از این پیغام خشمگین شد و شروط سختتری تعیین کرد و به تدریج از اختلافات داخلی دستگاه خلافت بیشتر آگاه شد و با سپاهی انبوه در محرم ۶۵۶ق/ ۱۲۵۷م به سوی بغداد سرازیر گردید و پس از کشتار بسیار و مقاومت سرسختانة اهالی بغداد، در ۴ صفر ۶۵۶ق/ ۱۰ فوریه ۱۲۵۷ خلیفه تسلیم شد و به اردوی هلاکو رفت.۳۱ دستور قتل عام صادر شد و شهر که انباشته از فراریان روستاها و شهرک های اطراف بود، به دست مغولان افتاد. هفده روز غارت به طول انجامید۳۲ و نتیجهاش، ویرانی و غارت شهری بود که طی حدود پانصد سال ثروت جهان اسلام به عنوان باج و خراج و زکات و مالیات و هدیه به سویش سرازیر شده بود؛ به انضمام کشتاری وحشیانه که تعداد مقتولانرا گوناگون گزارش کردهاند: نود هزار تن،۳۳ ۲۰۰هزار نفر۳۴، ۸۰۰هزار تن۳۵ یکمیلیون و ۳۰۰هزار نفر (ابن خلدون)۳۶ و دو میلیون نفر (مقریزی).۳۷ چندی بعد هم در ۱۴ صفر ۶۵۶ق/ ۲۰فوریه ۱۲۵۷م خلیفه را در کیسهای نهادند و زیر لگد اسبان انداختند تا مُرد.۳۸
خبر قتل خلیفه برای عمده مسلمانان بسیار تلخ و تکاندهنده بود؛ زیرا گرچه بسیاری از ایشان در طول تاریخ عملاً با اسلام فرسنگ ها فاصله داشتند، اما از لحاظ اعتقادی مهمترین تکیهگاه معنوی مسلمانان از هند تا آفریقا بهشمار میآمدند و به همین جهت جا دارد که بگوییم جهان اسلام در وحشت و اندوه فرو رفت؛ دو قصیده مفصلی که سعدی به عربی و فارسی در سوگ او سروده، تا حدودی بیانگر همین احساسات است.
هر اندازه اکثر مسلمانان از این واقعه بیمناک و افسرده و دلشکسته شدند، مسیحیان شاد و امیدوار گشتند و آن را نوعی انتقام الهی بهشمار میآوردند. در نظر آنها مغولان، منتقمی بودند که خداوند فرستاده تا انتقام مسیحیت را از مسلمانان بگیرند؛ از این رو به نوشته کیراکوس دوکانتزاگ ـ مورخ ارمنی ـ «عموم مسیحیان مشرق از سقوط بغداد دلشاد شدند و آنرا به مثابه پیروزی خودشان تلقی نمودند.»۳۹ یک وقایعنگار مسیحی نیز نوشت: «بغداد در طول دوران تفوق، مانند خونخواری سیریناپذیر، تمام جهان را بلعیده بود و اکنون به دلیل خونهایی که ریخته و شری که ایجاد کرده، بعد از پر شدن پیمانه شرارتش، کیفر یافته است!»۴۰ از این روی هلاکو و همسرش دوقوزخاتون در محافل مسیحی همچون قسطنطین و هلن جلوه میکردند.۴۱
مساعدت و حسن ظن دوجانبة هلاکو و مسیحیان، سوای اشتراک منافع، تا حدود بسیار زیادی مرهون علاقه، تربیت و القائات سیورقوق تیتی و دوقوزخاتون مادر و همسر مسیحی هلاکو بود. مضافاً که عدهای از سران و لشکریان او هنگام حمله به بغداد، مسیحی بودند و طبیعی است که آنان هوای همکیشان خود را داشتند و در نتیجه عیسویان از حمله و غارت در امان ماندند؛ زیرا به هنگام سقوط بغداد، مسیحیان در کلیسا جمع شدند و نه تنها از خطر رستند، بلکه هلاکو یکی از قصرهای خلیفه را به بطریق ماکیخا بخشید.۴۲ دوقوزخاتون که همسر بزرگ هلاکو بود و هلاکو به سفارش خان بزرگ ـ منگوقاآن ـ موظف به مشورت با او بود، به روایت خواجه رشیدالدین: «همواره تقویت ترسایان کردی و آن طایفه در عهد او قوی حال شدند و هلاکوخان مراعات خاطر او را، تربیت و اعزاز آن طایفه فرمودی تا غایت که در تمامت کلیسیاها محدث ساخته و بر در اردوی دوقوزخاتون، همواره کلیسیا زده بودی و ناقوس زدندی.» ۴۳
پس از این وقایع، دور از انتظار نبود که هلاکو سفیرانی به دربار شاهان اروپا بفرستد (در۶۶۳ق/ ۱۲۶۴م) و پیشنهاد کند که: برای کوبیدن اسلام با یکدیگر متحد شویم۴۴ و در نامهای به لویی نهم ـ پادشاه فرانسه ـ تعداد کشتههای بغداد را هم به رخ بکشد: ۲۰۰هزار نفر!۴۵ ناگفته نماند که هلاکو مبتلا به صرع بود و شاید همین بیماری، مزاج او را متلون کرده بود. او مانند تمام مغولان پیش از خود، در حق مردم مغلوب ذرهای دلسوزی نداشت؛ اما مسیحیان دلیلی نداشتند که از کردار او بنالند؛ زیرا بانفوذترین فرد دربارش دوقوزخاتون، سوگلی حرم بود. او از مسیحیان متعصبی بود که نه نفرتش از اسلام را مخفی میکرد و نه اشتیاقی را که به یاری مسیحیان داشت.۴۶
به سوی شام
با سقوط بغداد، سرزمین های اسلامیِ اشغال نشده عبارت بودند از: هند، شام، مصر و اندلس. هند به دلیل آب و هوای گرم و مرطوبش با مزاج مغولان سازگار نبود؛ از اینرو تا مدتهای مدید به سراغش نرفتند. اندلس (جنوب اسپانیا) نیز عجالتاً بسیار دور از دسترس بود؛ لذا تنها مصر و شام میماند و این بار هلاکو قصد آن دیار را کرد؛ اما پیشتر، فتحنامههایی به اطراف فرستاد که نتیجهاش شادباش و تهنیت و ارسال هدایا و اظهار اطاعت فرمانروایان مسلمان اطراف و اکناف بود؛ همچون آسیای صغیر (روم شرقی، ترکیه امروز)، اتابکان موصل، آذربایجان، فارس، ارّان و شروان و... برخی از این حاکمان نیز به جای آنکه نماینده بفرستند، خودشان آمدند؛ همچون بدرالدین لؤلؤ (اتابک کهنسال موصل)، دو سلطان سلجوقی روم: عزالدین و رکنالدین که همزمان حکومت میکردند و شخص نخست برای نرم کردن دل هلاکو، کفشی هدیه آورد که چهره او را بر زیر آن ترسیم کرده بودند تا هرگاه که خان تاتار قدم برمیدارد، گویی که بر چهره اعلیحضرت پا گذاشته باشد!۴۷ به قول گروسه: «این خود به خوبی نشان میدهد که دنیای اسلام تا چه حد به ذلت و خواری افتاده بود!»۴۸ اتابک فارس نیز پسرش سعد بن ابیبکر را خدمت خان فرستاد تا تصرف و تسخیر بغداد را تبریک بگوید.۴۹
پس از این مراسم، هلاکو فرصت را برای اجرای فرمان خان بزرگ مناسب دید و با لشکری انبوه که عده بسیاری از آنها سربازان مسیحی ارمنی و گرجی بودند، عازم تسخیر «میافارقین» در دیاربکر شد. باز به نوشته گروسه: این اشتراک صلیب با درفش و توق چنگیزخان موضوعی است که باید به خاطر سپرد: عیسویان مشرق زمین چنین استنباط میکردند که همراهی با مغولان علیه مسلمانان شام، نوعی جهاد و جنگ صلیبی است که باید در آن شرکت ورزید!
به نوشته مورخ ارمنی، هایتون نقشه و طرح این پیکار، در ضمن ملاقات هلاکو با هتوم اول ـ پادشاه ارمنستان ـ انجام پذیرفت. خان از هتوم خواسته بود که با تمام لشکریان و قوای ارمنی بیاید و خود را به مغولان ملحق سازد؛ زیرا میخواست به اورشلیم برود و آن سرزمین را از مسلمانان بگیرد و به مسیحیان واگذارد. وارطان ـ مورخ دیگر ارمنی ـ نیز مینویسد که بطریقِ ارامنه رفت و خان مغول را طبق سنن مسیحی تقدیس نمود. بدین ترتیب لشکرکشیِ هلاکو صورت یک «جنگ صلیبی» یافت که مسیحیان و مغولان توأمان مبتکر آن بودند. از بعضی لحاظ نیز میتوان گفت که این جنگ صلیبی نوعی اتحاد و ائتلاف بین فرنگان و مغولان بود.۵۰
مغولان در سال ۶۵۹ق/ ۱۲۶۰م با سپاهی به فرماندهی کیتوبوقای مسیحی به سوی شام رهسپار شدند و با همدستی مسیحیان، سراسر آن دیار از جمله حلب، دمشق، حمص، حماه و... را تسخیر نمودند. اینها شهرهایی بود که پیش از این، صلیبیون هیچگاه نتوانسته بودند تصرف کنند.۵۱ کیتوبوقا پیشاپیش جنگجویان وارد دمشق شد، درحالی که شاه ارمنستان و دامادش ـ بوهموند، شاهزاده انطاکیه ـ نیز همراهش بودند و مردم بعد از ششقرن متوالی، برای نخستین بار به چشم خود دیدند که «سه زمامدار مسیحی» پیروزمندانه در خیابان های دمشق اسب میرانند.۵۲ آنها چند مسجد را به کلیسا تبدیل کردند؛۵۳ از جمله مسجد جامع اموی که در آن شراب جاری شد و ناقوس کلیساها بهصدا درآمد، و دستجات مختلف در معابر شروع به خواندن سرودهای مذهبی کردند و مسلمانان را واداشتند که در مقابل صلیب ادای احترام نمایند۵۴ و هلاکو ازکلیسای قیامت دیدن کرد.۵۵
به این ترتیب سپاه آمیخته از مغول و مسیحی به آن بخش از سرزمین های اسلامی که هنوز تسلیم نشده بودند، هجوم بردند و شهرهای مهم مسلماننشین را یکی پس از دیگری تصرف کردند: نصیبین، حرّان، اُدس، سروج، حلب، دمشق، نابلس، غزه، بیتالمقدس و... گریگور اکان (Akane) مورخ ارمنی دیگر مینویسد: «نه تنها اورشلیم تصرف شد، بلکه هلاکو شخصاً با عقیده و ایمان از کلیسای قیامت بازدید نمود!»۵۶
شادمانی مسیحیان
مسیحیان این دیار نیز مغولان را منجی خود میدانستند و چون سپاهیان مغول در ۶۵۹ق/ ۱۲۶۰م وارد دمشق شدند، مسیحیان با غریو شادی به استقبالشان رفتند و به مسلمانان شراب پاشیدند.۵۷ هلاکو پس از فتح حلب، عازم تسخیر حصار «حازم» شد که از مضافات آن ولایت بود. پس از مدتی مردم چون دیدند پایداری بیفایده است، با قید سوگند که پس از تسلیم، مغولان متعرض مال و جانشان نخواهند شد، دروازه را به روی مهاجمان گشودند؛ اما «هلاکو فرمان داد که مجموع ایشان را حتی اطفال شیرخواره و کودکان گهواره را، به قتل آوردند و هیچ کس از آن جماعت نجات نیافت، مگر یک زرگر ارمنی!»۵۸ ابن اثیر ـ مورخ مشهور اسلامی که در همین روزگار میزیست ـ دردمندانه گزارش میدهد: «اسلام و مسلمانان گرفتار دشمنانی بزرگ (مغول و فرنگ) شدند و در میان فرمانروایان مسلمان هم به کسانی برخوردند که همتشان از شکمپرستی و شهوترانی تجاوز نمیکرد... مغولان از هر شهری که گذشتند، ویرانش کردند و آتش زدند و هر چه لازم داشتند، به یغما بردند و هر چه به کارشان نمیآمد، آتش زدند. تلهایی از ابریشم بر روی هم میانباشتند و آن را میسوزاندند. همچنین کالاهای دیگری را هم که به دردشان نمیخورد، آتش میزدند.»۵۹
همو جای دیگر چون به مقایسه فرنگیان و مغولان میرسد، مینویسد: «فرنگیان سرسختتر از مغولان بودند و در جستجوی پایگاه و اقامتگاه میگشتند و هنگامی که قریهای را میگرفتند، دیگر از آن جدا نمیشدند؛ اما مغولان جز این اندیشهای نداشتند که شهری را بگیرند و پس از کشتار و چپاول و ویرانگری در آن، به شهر دیگری بروند!»۶۰
این پیشروی ها همچنان ادامه داشت که ناگهان خبر مرگ خان بزرگ ـ منگو قاآن ـ رسید و معلوم شد که بر سر جانشینی او، بین دو برادر هلاکو یعنی قوبیلای و اریق بوکا اختلاف افتاده است. پس او ناچار به عقبنشینی به سمت ایران شد. به این ترتیب بازماندة تمدن اسلامی از ضربهای کاری نجات یافت و مغولان از پیشروی بیشتر به سوی مدیترانه بازماندند و مصر برای همیشه از شر ایشان رست.۶۱ منگو قاآن در سال ۶۵۷ق/ ۱۲۵۹م در محاصره یکی از استحکامات چین درگذشت.۶۲ او چنان جانی به مسیحیت بخشیده بود که پس از مرگش، مسیحیان آرزو کردند روحش به ارواح قدیسین بپیوندد!۶۳ همچنان که بهنوشته ویلتس: «هلاکو و همسرش در محافل مسیحیان شرقی، همچون قسطنطین و هلن جلوه میکردند.»۶۴ از این رو وقتی در اواخر عمر از میخائیل پالئو لوگوس (Paleo logus) امپراتور روم شرقی (بیزانس) خواست که یکی از دختران خود را به همسری او درآورد، پذیرفت و دخترش دسپینه مریم را به ایران فرستاد؛ اما پیش از ازدواج، هلاکو مرد و شاهدخت رومی با پسر او ـ اباقا ـ ازدواج کرد!۶۵ البته هلاکو پیش از مرگ، سفیرانی با پیشنهاد «اتحاد برای کوبیدن اسلام» به دربار شاهان اروپا فرستاد که مهلت نیافت پاسخشان را دریافت کند.۶۶
باری، هلاکو در سال ۶۶۳ق/۸ فوریه ۱۲۶۵م در نزدیکی مراغه مرد و کمی بعد زنش دوقوز خاتون نیز به او پیوست. به نوشته گروسه: مسیحیان شرقی عموماً از مرگ این حامی کیش خود بینهایت متأثر شدند و در سوگشان اشک ریختند و آنها را «دو ستارة دنیای مسیحیت» خواندند.
ابن العبری به نام کلیسای یعقوبیه شام و کیراکوز کانتزاک به نام کلیسای ارامنه، آن دو را مانند «قسطنطین و هلن» مورد ستایش قرار دادند؛۶۷ همان کنستانتین کبیری که نخستین امپراتور روم غربی بود و در سال ۳۰۰م مسیحی شد و بعدها به اورشلیم رفت و کلیساهای بیتاللحم و قمامه را بنا نهاد و مادرش ـ سنت هلن ـ نیز چوبه دار منسوب به حضرت مسیح(ع) را از زیرخاک کلیسای قیامت بیرون کشید و در میان تابوتی زرین جای داد و آن را در همان کلیسا به ودیعه نهاد.۶۸
ادامه دارد
پینوشتها:
۲۸ـ ذیل جهانگشای جوینی، نوشته خواجه نصیر، ص۴۸۳ و۴۸۴.
۲۹ ـ جامع التواریخ، ج۲، ص۱۰۰۲.
۳۰ـ همان، ص۱۰۷.
۳۱ـ امپراتوری صحرانوردان، ص۵۸۰.
۳۲ـ همان، ص۵۸۱
۳۳ ـ همان.
۳۴ـ گزارش هلاکو به سنلویی، پادشاه فرانسه، مغول ها، ص۱۷۶.
۳۵ـ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده،ص۵۸۹.
۳۶ ـ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۵۴۳ .
۳۷ ـ تاریخ فتوحات مغول، ص۲۳۵.
۳۸ـ امپراتوری صحرانوردان، ص۵۸۱.
۳۹ ـ همان، ص۵۸۲.
۴۰ ـ امپراتوری مغول، ص۱۱۲.
۴۱ـ سفیران پاپ، ص۱۴۵. منظور از قسطنطین و هلن، کنستانتین اول، امپراتور روم ملقب به کبیر است (۲۷۴ ـ ۳۳۷م) که از ۳۰۶ م حکومت کرد و با پیروزی بر رقیب به سال ۳۱۲م، موجب شناسایی مسیحیت به عنوان دین رسمی امپراتوری روم گردید. وی پایتخت را به بیزانس منتقل کرد که به نام او کنستانتینوپل (قسطنطنیه) نامیده شد. این شهر پس از تصرف به دست مسلمانان، به اسلامبول (استانبول) مشهور گردید. مادر قسطنطین، هلن نام داشت (فرهنگ اعلام معین)
۴۲ ـ امپراتوری صحرانوردان، ص۵۸۲ بطریق: معرب پاتریکوس، کشیش درجه اول مسیحیت، روحانی بزرگ هر شهر یا منطقه. (فرهنگ معین، فرهنگ سخن)
۴۳ ـ جامعالتواریخ، ج۲، ص۹۶۵.
۴۴ ـ سفیران پاپ، ص۱۴۶.
۴۵ ـ مغول ها، ص۱۸۲.
۴۶ ـ رانسیمان، همان، ج۳، ص۳۵۸.
۴۷ ـ جامعالتواریخ، ج۲، ص۱۰۲۳؛ تاریخ بناکتی، ص۴۲۰.
۴۸ ـ امپراتوری صحرانوردان، ص۵۸۶.
۴۹ ـ جامعالتواریخ، ج۲، ص۱۰۲۳.
۵۰ ـ امپراتوری صحرانوردان، ص۵۸۷ و ۵۸۸.
۵۱ ـ گروسه، تاریخ جنگهای صلیبی، ص۳۷۸ و ۳۷۹.
۵۲ ـ رانسیمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ج۳، ص۳۶۸.
۵۳ ـ گروسه، همان، ص۳۷۹.
۵۴ ـ امپراتوری صحرانوردان، ص۵۹۱.
۵۵ ـ ج.ج ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ترجمه ابوالقاسم حالت، ص۲۳۷.
۵۶ ـ همان، ص۲۳۷.
۵۷ ـ تاریخ مغول در ایران، ص۲۱۳.
۵۸ ـ میرخواند، روضۀالصفا، ج۵، ص۲۵۷ و خواندمیر، حبیبالسیر، ج۳، ص۹۸.
۵۹ ـ ابن اثیر، کامل، ج۲۶، ص۱۶۳ و ۱۶۵.
۶۰ ـ همان، ص۲۱۹.
۶۱ ـ سفیران پاپ، ص۱۴۵.
۶۲ـ تاریخ مغول در ایران، ص۶۰؛ در تاریخ وصاف، تألیف وصاف الحضره، تحریر عبدالمحمد آیتی، ص۱۰، این واقعه در سال ۶۵۶ ق ذکر شده است.
۶۳ ـ همان، ص۲۱۹.
۶۴ـ سفیران پاپ، ص۱۴۵.
۶۵ ـ عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول، ص۲۰۳.
۶۶ ـ سفیران پاپ، ص۱۴۵.
۶۷ـ امپراتوری صحرانوردان، ص۵۹۹.
۶۸ ـ دو قرن وحشت، ص۲۸.