چهارشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۵
نظرات: ۰
۰
-

امیر غفارمنش پس از سی سال گفت: در دوران «ساعت خوش» و در دوره آقای لاریجانی و پورنجاتی به مدت دوسال ممنوع‌الفعالیت بودیم و توضیحی هم ندادند، بعد از دو سال هم گفتند که بیش‌تر از سه نفر در یک نمایش باهم نباشند، آن زمان اوج محبوبیت رضا عطاران، نصرالله رادش، سعیدآقاخانی و حمید لولایی بودند.

خبرآنلاین نوشت: این روزها مشغول بازی در یک تئاتر به نام «سینگل» است، نامش امیرحسین است اما همه او را با نام امیر به خاطر می‌آورند، امیر غفارمنش، کسی که سالیان سال در سریال‌های طنز و محبوب تلویزیون او را دیدیم و با طنازی‌اش خاطره داریم، از«ساعت خوش» و «سیب خنده» و «دنیای شیرین» تا «دردسرهای عظیم» و «خوش‌نشین‌ها» و «چک برگشتی» از او خواستیم که به کافه خبر بیاید تا پس از اینکه درباره نمایش صحبت کردیم، با او خاطره بازی کنیم. او هم پذیرفت، مقابل ما نیست و از رفاقت پدرش با بهروز وثوق گفت و رسید به ماجرای ممنوع‌الفعالیتی‌اش به‌خاطر محبوبیت بیش از اندازه که در ادامه می‌خوانید.

مهم ترین محورهای این گفت و گو از این قرار است:

*ما در جامعه‌مان، خلایی به نام «عشق» داریم. تا مدت‌ها حتی صحبت کردن از عشق در رسانه هم ایراد داشت، چون من کمی سن و سالم زیاد است، خوب یادم می‌آید. در بعضی جاها ممکن بود که ما را در خیابان بگیرند و ما مجبور بودیم که برویم جایی و ثابت کنیم که خواهر و برادریم. صحبت کردن درباره عشق هم در رسانه ممنوع بود. ما زمانی در دورانی زندگی می‌کردیم که همه چیز از عشق حرف می‌زد، همه فیلم‌ها، سریال‌ها و حتی برنامه‌های رادیویی، اما بعد جنگ شروع شد و نیاز داشتیم به سینمای حماسی و حرف زدن درباره جنگ.

*من هم در ادامه می‌خواستم همین را بگویم، اما ما همه چیز را از روی میز خالی کردیم و گفتیم که این‌ها دارای عشق است و نباید باشد، درحالی که دربین آن‌ها جوانمردی و بزرگمنشی هم وجود داشت که از بین رفتند. وقتی این‌ها را دور ریختیم، سال‌ها حرف زدن از عشق، جوانمردی و چشم پاکی از بین رفت و همه چیز به آرمان‌خواهی و جنگ تبدیل شد. حالا این جامعه به جایی رسیده است دارای خلاء عشق است و آمار طلاقش را می‌بینیم. در برگشت به متن، می‌بینیم که دو نفر دارای خلاء توجه و نوازش و عشق هستند و چیز پیچیده‌ای نیست و می‌خواهد بگوید که آن‌ها با تصورشان دارند، خلاء خود را پر می‌کنند، اما تصورشان به آن‌ها آسیب عاطفی می‌زند، چون نمی‌تواند دیگر به تجسم منجرشود. به نظرم جامعه ما نیاز به عشق و تبلیغ عشق و محبت و تیلبغ محبت و نیاز به خدا و تبلیغ خدا و تصویر عاشقانه‌ای از خدا دارد. به نظرم جامعه ما نیاز دارد که در آن  اعتقاد به خدا تبدیل به اعتماد به خدا شود و یک اتفاق خوب در آن بیفتد. کارهایی که ایجاد لبخند، تبلیغ عشق، تبلیغ عطوفت، تبلیغ عشق خداوند را می‌کند، خدمت است و همچنین اگر قصه تعریف کند و بتواند مردم را به سالن‌ها دعوت کند، خدمت است.

*در برنامه‌ای با هومن حاجی عبداللهی، مجری بودیم و قتی داشتیم به نام خدا می‌گفتیم، من گفتم به نام خدای عاشق که از اتاق فرمان کات دادند، پرسیدم که چه اتفاقی افتاده؟ و به من گفتند که نگویم که خدا عاشق بنده‌هایش است.

*من خیلی علاقه‌ای ندارم که کنار آقای حکم آبادی(مسعود حکم‌آبادی تهیه‌کننده نمایش «سینگل») قرار بگیرم، اما کمی خودخواسته در این سال‌ها تصمیم‌گرفتم که در تئاتر باشم. می‌توانم بگویم که در ۵-۶ سال اخیر جزو پرکارترین بازیگران تئاتر، بودم، از «بانوی محبوب من»، «لکانته»، «شجاع»، «خاتون پرده نشین»، «شام خداحافظی» و.. و نزدیک به ۸ کار تئاتر در این سال‌ها داشتم. بعد از سریال «خوشنام» چند کار در تلویزیون و پلتفرم پیشنهاد شد که رد کردم و کار نکردم.

*بازیگری که ۴ کار تئاتر در تجربه‌ دارد و بعد وارد سینما شده است، دیگر بازیگر تئاتر نیست و تئاتر برایش سکوی پرش بوده و از آن رد شده است، ولی بازیگری که ۴۰ کار تئاتر در کارنامه دارد، بازیگر تئاتر محسوب می‌شود، به عنوان مثال آقای رضا کیانیان، آقای رضا صابری، گوهر خیراندیش، پرویز پرستویی  و ... این‌ها از قدیمی‌های تئاتر هستند . برخی از هم دوره‌ای‌های نسل من هم هستند که به دلیل همان قضیه ارتزاق کردن و مشغول کار تصویر شده‌اند و از کار تئاتر فاصله گرفته‌اند، خودم هم مشغولم، اما این چند سال بنابر سلیقه‌ شخصی احساس کردم که دوست دارم روی شکل دیگری از رسانه بمانم و ترجیح دادم که کار تئاتر انجام دهم و به من خوش گذشت. با مجتبی، امیرکربلایی زاده و ... به من خوش گذشت.

*پدر من کارگردان سینمای آزاد ایران و هم دوره آقای کیانوش عیاری و آقای غلامرضایی بود و هوشنگ کاووسی هم استاد ایشان بود و همه از دانشکده دراماتیک بودند. اصل قضیه از این‌جا شکل می‌گیرد که آقای اصغردرخشان، احمد سیدعلی، بهروز وثوقی، پدر من و آقای والی زاده، ۵ رفیق بودند که پیش از آنکه پدرم ازدواج کند، آقای والی‌زاده مدتی پدرم و بهروز وثوقی را وارد عرصه دوبله کردند. پدر من و بهروز وثوقی اهل خوی بودند و از بچگی تصمیم می‌گیرند که وارد هنر شوند و رویای سینما داشتند. پدرم تعریف می‌کرد که بهروز عاشق بود و از آن‌جایی که پول رفتن به سینما را نداشتند روی پشت بام یک خانه‌ می‌رفتند و ما می‌توانستیم ازآن‌جا آپارات فلان سینما را ببینم، چون پول نداشتیم که به سینما برویم.

*در دوران «ساعت خوش» و در دوره آقای لاریجانی و پورنجاتی به مدت دوسال ممنوع‌الفعالیت بودیم و توضیحی هم ندادند، بعد از دو سال هم گفتند که بیش‌تر از سه نفر در یک نمایش باهم نباشند، آن زمان اوج محبوبیت رضا عطاران، نصرالله رادش، سعیدآقاخانی و حمید لولایی بودند. اگر این جمع بودند من و پوپک (گلدره) هم به آن‌ها اضافه می‌شدیم اجازه فعالیت نداشتیم. بعدها گفتند محبوبیتی که دارید برای ما غیراستاندارد است و ما تصمیم گرفتیم با شما کار نکنیم و البته که از آن زمان تا کنون ۳۰ سال گذشته است و نوع تفکرات تغییر کرده مثلا الان درباره عشق می‌توان در تلویزیون صحبت کرد. 

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی