چهارشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۹:۴۵
نظرات: ۰
۰
-

سعید راد که دید کار کردنش ممنوع شده، رفت یک ساندویچی زد و خودش پشت دخل ایستاد. یک مدت بعد، انوار به دادستانی نامه زد که راد دارد کار سیاسی می‌کند. هرکس او را پشت دخل ببیند، ماجرا را می‌پرسد و او هم می‌گوید نگذاشتند من فیلم بازی کنم.

فرهیختگان نوشت: «عقاب‌ها» را ساموئل خاچیکیان ساخت؛ اولین فیلمساز بفروش ایرانی که البته مدت‌ها از دوران اوجش می‌گذشت. او نشست و تکه‌های چند گزارش خبری را به هم چسباند تا صحنه‌های نبرد هوایی فیلم در‌بیاید؛ چون بودجه جلوه‌های ویژه را نداشتند. روزگاری هم بود که سرتا‌پای سینما داشت دولتی می‌شد اما فیلم جنگی را در بخش خصوصی می‌ساختند؛ آن هم نه برای پول، برای دل. یک فیلمساز ارمنی به عشق قهرمان‌های آن روزش این فیلم را ساخت.

بعد از اینکه کار تمام شد، خودش و تهیه‌کننده فکر کردند خب این فیلم که قرار نیست بفروشد. خواستند آن را به یکی بفروشند تا خود او اکرانش کند که هیچ‌کس حاضر نشد بخرد. مجبور شدند خودشان اکرانش کنند اما همین فیلم تبدیل شد به پرمخاطب‌ترین فیلم تمام تاریخ سینمای ایران. چرا؟ چون به دغدغه همان روزهای مردم ربط داشت. موشکباران بود. جنگ شهرها بود و خلبان‌ها برای مردم قهرمان بودند. از شگفتی روزگار، ساموئل خاچیکیان، این آدمی که یک عمر تجاری‌ساز بود، در هیچ کاری اینقدر مخاطب پیدا نکرد که در عقاب‌ها پیدا کرد؛ در فیلمی که اتفاقا برای پول نساخت. 

ماجرا اما از همین‌جا به‌بعد بود که برای سعید راد، به‌عنوان بازیگر عقاب‌ها بحرانی شد. از میان پرفروش‌های سال ۶۴ این فقط ایرج قادری نبود که رفت زیر ذره‌بین انوار و بهشتی. فخرالدین انوار در آن زمان معاون سینمایی محمد خاتمی در وزارت ارشاد بود و محمد بهشتی مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی. مهدی کلهر که قبل از کودتای برزخی‌ها معاون سینمایی ارشاد بود، یک روز رفت به دیدن انوار. انوار با حالتی درهم گفت عقاب‌ها تا حالا ۱۸ میلیون تومان فروخته است. 

او این حرف را در حالی می‌زد که فروش فیلم باز هم داشت بالاتر می‌رفت. کلهر گفت خب اینکه خیلی خوب است. شانه‌های انوار را گرفت و بوسید و تبریک گفت که سینما نجات پیدا کرده است؛ اما دید که انوار همچنان ناراحت است. پرسید «چرا ناراحتی شما؟» انوار جواب داد دیگر نمی‌گذاریم سعید راد فیلم بازی کند. کلهر گفت شوخی می‌کنید. انوار جواب داد که نه، جدی می‌گویم. او با این فیلم قهرمان می‌شود. 

هیچ سازشی در کار نبود و همین باعث شد راد نتواند نقش «ناخداخورشید» را هم برای ناصر تقوایی بازی کند. سعید راد که دید کار کردنش ممنوع شده، رفت یک ساندویچی زد و خودش پشت دخل ایستاد. یک مدت بعد، انوار به دادستانی نامه زد که راد دارد کار سیاسی می‌کند. هرکس او را پشت دخل ببیند، ماجرا را می‌پرسد و او هم می‌گوید نگذاشتند من فیلم بازی کنم. همین شد که آمدند و ساندویچی سعید راد را هم بستند. 

او هم گذاشت و از ایران رفت. در آمریکا هم زندگی سختی را گذراند و راننده تاکسی شد اما به هیچ‌وجه حاضر نشد آنجا کار سیاسی بکند. خودش بعدها گفت: «قرار نبود بروم. من همیشه گفته‌ام، هیچ‌وقت خارج از کشور چمدان‌هایم را باز نکردم؛ برای اینکه می‌دانستم جای من اینجاست.» و یکی، دوسال قبل از درگذشتش باز هم همین مضمون را کوک کرد و گفت: «شاید این روزها آنهایی که سختی غربت را چشیده‌اند بیشتر قدر وطن را می‌دانند. این سرمایه بزرگ با هیچ چیز در این دنیا قابل قیاس نیست. من عاشق وطنم. حتی اگر همه از ایران بروند، سعید راد می‌ماند.»

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی