اسما پورزنگی آبادی خبرنگار اطلاعات نوشت: در دنیای پرشتاب و پرتنش امروز پدر و مادرها بهدنبال روشهایی هستند که نهتنها فرزندان را سرگرم کند بلکه توانمندی ذهنی، عاطفی و اجتماعی آنها را پرورش دهد. یکی از حوزههایی که در سالهای اخیر بهطور چشمگیری موردتوجه قرار گرفته، آموزش موسیقی است. در دهههای گذشته شاید یادگیری موسیقی بیشتر بهعنوان یک فعالیت جانبی و غیرضروری دیده میشد اما اکنون بسیاری از خانوادهها به تأثیرات مثبت و بلندمدت این هنر روی رشد کودکان پی بردهاند. به همین دلیل، آموزش موسیقی به یکی از اولویتهای تربیتی آنها بدل شده است.
مطالعات علمی نشان داده است که یادگیری موسیقی میتواند به تقویت مهارتهای شناختی کودکان از جمله حافظه، تمرکز و حل مسأله کمک کند.
موسیقی بهعنوان یک زبان جهانی، توانایی برقراری ارتباط و همدلی را نیز در کودکان افزایش میدهد. علاوه بر این، یادگیری یک ساز موسیقی، احساس موفقیت و اعتماد بهنفس را در کودکان تقویت میکند و به آنها میآموزد که با پشتکار و تمرین، میتوان به اهداف بزرگی دست یافت.
یکی از مادرانی که تجربه مثبتی از آموزش موسیقی به فرزندش دارد، میگوید: وقتی دخترم در سن 12 سالگی شروع به نواختن پیانو کرد متوجه شدیم که میتواند احساسات خود را بهتر بیان کند. تواناییاش در برقراری روابط اجتماعی هم بهتر شد.
این تنها یکی از هزاران تجربهای است که خانوادهها از یادگیری موسیقی فرزندان دارند، با این حال افزایش تقاضا برای آموزش موسیقی به کودکان، چالشها و مشکلاتی نیز به همراه داشته است.
هر خانه، یک ساز!
دکتر پیروز ارجمند، آهنگساز، نوازنده، مدرس موسیقی و مدیرکل سابق دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با اذعان به افزایش اقبال عمومی به فراگیری موسیقی در جامعه میگوید: در دهه 50 که خود من آموزش موسیقی را شروع کردم، خانوادهها چندان به آموزش موسیقی فرزندان رغبت نداشتند. وقتی میخواستم به کلاس موسیقی بروم مادرم سازم را زیر چادرش پنهان میکرد یا استادی که برای تدریس موسیقی به خانه ما میآمد ماشینش را چند خیابان دورتر پارک میکرد و ظهر میآمد که کسی او را نبیند!
قبل از انقلاب تا دهه 70 خورشیدی این وضعیت ادامه داشت اما از اواسط دهه 70 به بعد، آموزش موسیقی فراگیر شد و به خصوص با شروع صدور مجوز تأسیس آموزشگاههای آزاد موسیقی از سوی وزارت ارشاد در سالهای 77-1376 این روند گسترش فزایندهای پیدا کرد.
برآورد من این است که در حال حاضر حدود سه میلیون نفر هنرجوی آزاد موسیقی در کشور داریم که رقم قابلتوجهی است. برآوردم این است که در شهر 800 هزار نفریِ کرمان، بهازای هر خانه یک ساز داریم! این آمار را اگر به شهرهای بزرگتر تعمیم بدهید رقم بزرگی به دست میآید که نشان از علاقهمندی مردم به یادگیری هنر موسیقی دارد؛ در سایر رشتههای هنری از جمله تجسمی و تئاتر اما چنین اقبالی را شاهد نیستیم.
علاوه بر این، آمار دانشجویان دانشگاههای موسیقی نیز روند افزایشی پیدا کرده است؛ به گونهای که زمانی کل دانشجویان 30 نفر بودند اما الان به 30 تا 40 هزار و حتی شاید بیشتر رسیده است که نشان میدهد علاقهمندی به آموزش عالی موسیقی هم وجود دارد.
این هنرمند مطرح موسیقی در ادامه با اذعان به این که ضعفهایی در زمینه آموزش آزاد موسیقی در کشور وجود دارد، میگوید: متأسفانه کیفیت آموزشها از سوی دفتر موسیقی وزارت ارشاد ارزیابی نمیشود که مشخص شود آیا هریک از آموزشگاهها خروجی مناسبی داشتهاند یا خیر؟ در حالی که این ارزیابیها علاوه بر تأمین حقوق هنرجویان و جلب بیشتر اعتماد خانوادهها میتواند باعث ایجاد رقابت بین آموزشگاهها نیز بشود. قبلا آموزشگاهها درجهبندی میشد که میتوانست بر کیفیت آموزشها تأثیر بگذارد اما این کافی نیست و سنجشها باید دقیقتر باشد.
ضعفهای آموزش موسیقی کودک
ارجمند با بیان این که در حال حاضر بخش قابلتوجهی از درآمد آموزشگاههای آزاد موسیقی به کلاسهای آموزش کودک اختصاص پیدا کرده است، اظهار میکند: برخی اوقات این دورهها مؤثر نیست و کودک را به یک موزیسین بافهم تبدیل نمیکند. در واقع اغلبِ آموزشگاهها یک خانه بازی هستند تا کلاس آموزش موسیقی کودک! این وضعیت، معضل بسیار جدی است.
وی میافزاید: در حوزه آموزش موسیقی کودک، دورهها و متدهایی تعریف شده که آموزشگاهها باید طبق آن عمل کنند اما در بیشتر موارد اینطور عمل نمیشود؛ مثلا در پایان دوره آموزشی باید معرفی سازها انجام شود تا کودکان سازها را ببینند و با آن آشنا بشوند و در نهایت آگاهانه ساز موردعلاقه خود را انتخاب کنند ولی این دورهها برگزار نمیشود و آموزشگاهها براساس سازهایی که دارند به هنرجوی کودک آموزش یک ساز را پیشنهاد میکنند که لزوما با استعداد و خواست کودک هم مطابق نیست.
وی با بیان این که بسیاری از مدرسان آموزش موسیقی به کودکان نیز در حدی که لازم است ورزیدگی ندارند، تصریح میکند: یکی از ضعفهای جدی آموزشگاههای ما نبود مدلهایی است که براساس استعداد، علاقه و انگیزه هنرجو منعطف باشد. مثلا بسیاری از آموزشگاهها آموزش سنتور استاد پایور را تدریس میکنند، در صورتی که ممکن است فرد قصد نداشته باشد سنتورنوازی حرفهای شود بلکه بخواهد چند آهنگ را یاد بگیرد و برود.
در دنیا مصاحبهها و پرسشنامههای تخصصی وجود دارد که با استفاده از آن، قبل از این که هنرجو آموزش را شروع کند استعداد و علاقهمندی و متد متناسب با او را تشخیص میدهند و استاد و روش آموزشی براساس نتایج آن مشخص میشود ولی الان به آموزشگاه مراجعه میکنید و میگویید به سنتور علاقه دارم و بلافاصله آموزش سنتور آغاز میشود.
یکی دیگر از مشکلات حوزه آموزش موسیقی، این است که بسیاری از مدرسان نیاز به آموزشهای تکمیلی دارند و نبود این آموزشها باعث شده یک روش که بهروز نیست همچنان مورد استفاده قرار گیرد؛ در حالی که در دنیا متدهای جدید بهکار گرفته میشود.
افزایش تمایل به یادگیری
امین یزدانفر، نوازنده ویولن و مدیر آکادمی موسیقی فرآوا نیز در گفتگو با گزارشگر روزنامه اطلاعات، افزایش رغبت به آموزش موسیقی را تأیید میکند و در پاسخ به این پرسش که چرا به نسبت افزایش هنرجویان، شاهد افزایش کیفیت اجراهای موسیقی نیستیم توضیح میدهد: موسیقی، فعالیت ذهنی بسیار پیچیدهای است. همانطور که یک کودک ممکن است در دوسالگی خوب حرف بزند اما در راه رفتن و فعالیتهای جسمی هنوز ضعف داشته باشد و کودک دیگر، برعکس او در دوسالگی به خوبی حرف نزند اما فعالیت جسمیاش خوب باشد، یادگیری موسیقی هم درمورد هر فرد با دیگری فرق دارد.
وی با بیان این که یکی از دلایل اقبال پدر و مادرها به یادگیری موسیقی توسط فرزندان این است که ساز زدن هم فعالیت جسمانی و هم فعالیت ذهنی و مغزی دارد، میافزاید: اما لازم است در ابتدا مشخص شود که آیا زمان ورود بچه به آموزش موسیقی فرا رسیده یا زود است. دیدگاهی وجود دارد که میگوید بهتر است کودکان از سهسالگی موسیقی را فرابگیرند اما این یک دیدگاه کلی است و امکان دارد درباره برخی جواب بدهد ولی برخی در این سن نتوانند بهخوبی موسیقی را یاد بگیرند.
چالش موسیقی پاساژی
یزدانفر میگوید: ما با پدیدهای مواجهیم که اسم آن را موسیقی پاساژی گذاشتهایم، یعنی کسانی که همراه با فروش ساز، آموزش موسیقی هم میدهند، در حالی که ممکن است نه کارت تدریس داشته باشند و نه در آن ساز به اندازه کافی حرفهای باشند.
هنرجویانی داریم که ساز زدن را نزد یکی از همین مدرسان شروع کردهاند اما حتی آموزشهای ابتدایی درباره استایل و نت را هم بهدرستی یاد نگرفتهاند. این مدرسان معمولا خودشان به صورت تجربی موسیقی را آموختهاند. مشکل آنجاست که این مدرسان از طرف هیچ نهادی ارزیابی نمیشوند . گاهی ادعا میکنند که از فلان مؤسسه مدرک هم دارند، در حالی که اساسا چنان مؤسسهای وجود خارجی ندارد!
وی یکی از دلایل رغبت خانوادهها به چنین مدرسانی را نرخ آموزش آنها میداند و میافزاید: بسیاری از این مدرسان، نرخ خود را با آموزشگاهها مقایسه کرده و نظر خانوادهها را جلب میکنند اما پدر و مادرها باید بدانند هزینه آموزش موسیقی، نوعی سرمایهگذاری است. شاید چنین مدرسانی 15-10 درصد ارزانتر از آموزشگاهها تدریس کنند اما بعد از مدتی باید چندین برابر این هزینه را بپردازند تا فقط اشکالات ساز زدن فرزندشان برطرف شود که گاهی هم برطرف نمیشود، چون مثل لهجه، تبدیل به عادت شده است.
این هنرمند موسیقی در پاسخ به این نکته که ممکن است پیدا کردن مدرس خوب، زمان زیادی ببرد و همه نمیتوانند شخصا برای پیدا کردن مدرس حرفهای تحقیق کنند و ادارات ارشاد باید این کار را انجام بدهند و جلوی فعالیت مدرسان غیرحرفهای را بگیرند، اظهار میکند: پیدا کردن مدرس حرفهای کار سختی نیست.
کافی است از مدرس، کارت تدریس بخواهند، اجراهایی را که داشته ببینند، بررسی کنند که آیا هنرجویان قبلی او در هیچ مسابقهای مدال آوردهاند؟ آیا اجرا میکنند؟ از همصنفیهای خودش که ساز دیگری را میزنند هم میتوانند درباره کیفیت کار آن استاد تحقیق کنند.
با وجود اینترنت و شبکههای اجتماعی میتوانیم استادی را مثلا از آلمان پیدا و در کلاسش شرکت کنیم. پیدا کردن رزومه و کیفیت کار مدرسان و آموزشگاهها بهراحتی امکانپذیر است و با یک جستجوی اینترنتی میتوان صحت ادعای هر استاد را ارزیابی کرد.