علیرضا خانی: نان و آزادی، دو مقوله علیالظاهر مجزا اما علیالاطلاق تأثیرگذار بر یکدیگرند. بدین شکل که نظام اقتصادی در تحقق جامعه آزاد نقشی دو سویه دارد. از یک سو، در مفهوم موسع آزادی، «آزادی اقتصادی» نیز فی حد ذاته یک هدف قلمداد میشود و از دیگر سو، آزادی اقتصادی ابزاری لازم و قدرتمند برای دستیابی به آزادی سیاسی است.
همانگونه که در جامعهای که نان نباشد، عدالت به معنای توزیع مساوی فقر است، در جامعهای که آزادی نباشد، نان به معنای توزیع جیره غذایی میان ساکنان اردوگاه یا آسایشگاه است. پرداختن به نان، یعنی اصالت دادن به جنبه زیستی و بیولوژیکی آدمیان و خوار شمردن یا ـ دست کم ـ نادیده انگاشتن صُور غیرزیستی آدمی.
آزادی بدون نان، اما، معنایی جز هرج و مرز ندارد. آزادی در قالب آزادی گرسنگان، زادگاه آنارشیسم میشود و ثغور اخلاقی و حدود انسانی را در مینوردد.
رخدادهای بعد از جنگ دوم جهانی، گواه معناداری از نتیجه اولویت دادن اقتصاد بر آزادی و عکس آن است. آنان که اقتصاد را و برابری و اشتراک را اولویت دانستند، نه اقتصادشان به جایی رسید و نه معنای آزادی را درک کردند.
طرح این پرسش که غایت آزادی و حدود و ثغور آن کجاست، طرحی شبههانگیز و مغلطهآمیز است، درست به همین رو که اقتصاد، رفاه و رونق را غایتی مادی نیست و نهایتاً، ذات اخلاقمند و سرشت معنویتگرای آدمیان، باید آنها را در همسویی با ارزشهای انسانی و معنوی هزینه کند، سر حد آزادی نیز در مواجهه با اخلاق، خودبهخود شکل خواهد گرفت.
پرسش اما اینجاست، که اینک، از پس بیش از یک قرن تجربه زیسته مواجهه آزادی با اقتصاد، چگونه است که ـ لااقل در نگاه برخی نامزدها ـ مردم لامحاله باید از میان «اینترنت» و «گوشت» یا آزادی و نان، یکی را برگزینند و تازه با فرض صادق بودن وعدهها، دست به انتخابی میان یکی از این دو بزنند؟
مگر نمیشود در جامعهای، از پس تاریخی چنین تجربه دار و با مردمانی به غایت هوشمند و فضیلتگرا، هم به مردم آزادی داد هم نان، هم فرهنگ، هم اخلاق، هم اندیشه، هم امید، هم میهندوستی، هم مشارکت، هم دانش، هم همبستگی، هم مهربانی، هم غرور، هم ایمان، هم رفاه و هم آرزوهایی رنگارنگ و بیپایان، اما زنده و دست یافتنی و عینی، برای تحقق فرداهایی بهتر.
مگر نمیشود ستونهای توسعه و تعالی این دیار تاریخمند و ارجمند را توأمان ـ و البته آرام آرام ـ برافراشت تا بنای ایرانی آباد و آزاد، نضج گیرد و قوام یابد...