چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۵:۰۶
۱

این کتاب پرچم استقلال ملی و مذهبی ایران است

فردوسی، خودش رستم حقیقی شاهنامه است. خودش کاوۀ حقیقی شاهنامه است. خودش سهراب است و خودش سیاوش. زیرا، هم (به قول دکتر شریعتی) رستمانه رویید و هم رستمانه این شجاعت را داشت که اسطوره‌ها و افسانه‌ها و گزارش‌های تاریخی مرز و بوم خویش را روی در روی و چشم در چشم خلفای عباسی، همچون پرچم استقلال و عزّت و شخصیت و ملیّت به اهتزاز درآورد و بگوید: ما بوده‌ایم، هستیم و خواهیم بود.

این کتاب پرچم استقلال ملی و مذهبی ایران است

جلال رفیع در یادداشتی در توصیف فردوسی در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات نوشت:

اگر چشم داری به دیگر سرای 
به نزد نبیّ و وصی گیر جای 
گرت زین بد آید، گناه من است 
چنین است آیین و راه من است 

«تحقیر تاریخی و ملی و نژادی»، سنگین‌ترین و سخت‌ترین ضربه‌ای است که می‌تواند بر پیکر یک قوم فرود آید. تحقیر، فرد را نیز تکان می‌دهد تا چه رسد به ملت.

تحقیر شده، احساس تهاجم می‌کند. واکنش در برابر این احساس، گاه انفعال است و در خود شکستن و به خود بی‌اعتماد‌شدن و تهاجم را پذیرفتن و به این ترتیب با موضوع کنارآمدن. گاه بر عکس، فعال شدن است و از خاکستر خودبرخاستن و به تهاجم متقابل دست زدن و باز هم به این ترتیب با موضوع کنارآمدن.

البته حالت دوم (تهاجم متقابل) نیز به نوبۀ خود دوگونه است. هجوم برای هجوم و حمله برای سرکوب و به عبارت دیگر تکرار همان کار که دشمن مرتکب می‌شود. همان روحیه و همان رویه را در رفتار عکس‌العملی خود مبنا قراردادن.

 اما گونۀ دیگر جز این است. تهاجم متقابل، خصیصۀ ایجابی و اثباتی دارد. مهاجم، در این مقابله، مولّد است. فقط لجن‌پراکنی را با لجن پرانی متقابل پاسخ نمی‌دهد. نور می‌پراکند، روشنایی می‌گسترد، آب و آیینه نشان می‌دهد.

در مقابل لجنزار خصم یا رقیب، کشتزار و لاله‌زار و چشمه‌سار می‌آفریند و به رخ دوست و دشمن می‌کشد. همۀ اینها مکانیسم دفاعی در مقام مقابلۀ منفعل، مهاجم و مولّد با «تحقیر» است. 

«مُدل حسن صباح» در عصر سلجوقیان، مدل ترور بود و «مُدل فردوسی» در عصر غزنویان، مدل فرهنگ. کار عظیم و عمیق فردوسی از این سنخ بود. او در میدان مقابله با لجن‌پراکنان و لجن‌سازان و لجن‌کاران، کار دیگری کرد، کارستان.

 منتظر مزرع سبز فلک و داس مه نو هم ننشست. خود، دهقان بود و از دهاقین طوس بود. مزرعه و کشتزار و لاله‌زار شاهنامه را آفرید و در همسایگی لجنزارانی قرار داد که ساخته و پرداختۀ خلافت بغداد و سلطنت غزنه بود. خلافتی که میراث اشرافیّت و حماقت و عیّاشی هزار و یکشبه را می‌پروراند و سلطنتی که میراث جنگ سالاری و خونریزی و تعصّب قبیله‌ای هزار روزه را پرورش می‌داد. شاهنامه در برابر خلیفه‌نامه است و در برابر سلطان‌نامه. 

در این میان، ایرانیان به جرم آنکه از تبار تمدّن و تدیّن ریشه‌دار و تاریخی برخوردار بودند، یا باید مثل برمکیان به مشاوره و معاونت برای تحکیم و توسعۀ قدرت خلافت (و البته شاید از دیدگاه خود برمکیان، به منظور کنترل دستگاه خلافت عباسی) فراخوانده می‌شدند و یا باید باز هم مثل همان آل برامکه (بی‌ یا با خطا و خیانت) از دم تیغ می‌گذشتند و در خاک و خون می‌غلتیدند. 

اما این، همۀ واقعیت نبود. در سراسر ایران، کارگزاران خلافت اموی و بعد هم عباسی، همواره از برتری‌ نژاد خویش سخن می‌گفتند. حتی قرآن کریم و حدیث شریف و تاریخ صدر اسلام را نیز به عنوان ابزار تفاخر و تکاثر در اختیار می‌گرفتند.

 تنها دو عامل اساسی می‌توانست جامعۀ ایرانی را برای همیشه از اسلام و فرهنگ اسلامی فراری نکند و حتی آنان را به این سمت و سوی سوق دهد. نخست، آن میزان از نجابت و حق‌خواهی و دادگرایی و خردورزی و هوشمندی و خداجویی و فضیلت‌طلبی معنوی که در «ژن تاریخی» ایرانیان نهفته و نهادینه بود و اگر در زمان و مکان خاصی نیز به لجن‌زار فساد و فقر و فحشای دوران اموی و عباسی و غزنوی آلوده می‌شد، باز هم مثل گوهر گل اندود و لجن‌آلود، در پس پردۀ انتظار باقی می‌ماند.

 و دیگر، آن ویژگی‌های روح‌افزای زلالی و شفافیّت و حق‌گرایی و دادگری و عقلانیّت و توحید و تفکّر و اخلاق و سادگی و بی‌پیرایگی، که در بطن پیام پیامبر اسلام و پیروان مظلوم و محروم و محکوم شده‌اش (امامان و علویان و شهیدان و شورشگران و فراریان) احساس می‌شد.

اگر این دو عامل نیرومند نبود، ترکیب خلافت اموی و عباسی و سلطنت غزنوی و سلجوقی(با همۀ خدمات و صدمات شان) اسلام و تشیّع را در این ملک، ریشه کن می‌کرد. هر دوی آنها (دستگاه خلافت و دستگاه سلطنت) در آنجا که قومی و ملتی از هویّت ملّی و نژادی و تاریخی و تمدنی‌اش یا از هویت مذهبی و دینی‌اش به نحوی یاد می‌کرد که استقلال و استغنا را نشان می‌داد، سخت برمی‌آشفتند و ناسزا می‌گفتند و سرب در حلقومش می‌ریختند. 

و فردوسی با اتمام کار دقیقی طوسی، دقیقاً روی همین دو عصب محرّک و دردآور انگشت گذاشت. چنان که البته از قول سلطان محمود نیز گفته‌اند: «انگشت در جهان کرده‌ام و قرمطی می‌جویم، شیعی می‌جویم، رافضی می‌جویم».

 معمول آن زمان نیز مثل معمول زمان‌های دیگر این بود که هر کس را به ضدّیت با اساس خلافت و سلطنت متهم می‌کردند، نام قرمطی بر او می‌نهادند. تا چه رسد به وقتی که او واقعاً هم قرمطی و اسماعیلی و شیعی و علوی بوده است!

نمی‌خواهم مدّعی شوم که نهاد خلافت و نهاد سلطنت، منشاء خدمات درونی و بیرونی نبوده است. صدها بار خوانده و شنیده‌ایم که امثال جرجی زیدان مسیحی و گوستاو لوبون فرانسوی و حتی ویل دورانت آمریکایی، یا از تمدّن عربی و تمدن اسلام و عرب یاد کرده‌اند و یا اگر از «تمدّن اسلامی» سخن گفته‌اند، نقش اعراب و خلیفگان اعراب را در پایه‌ریزی و پی‌افکنی و پیگیری بعدی آن، از یاد نبرده‌اند.

 همچنین صدها بار خوانده و شنیده‌ایم که سلسله‌های پادشاهی در ایران پیش و پس از اسلام (و نیز قبل و بعد از صفویان)، آثار معماری و عمرانی و جغرافیایی و تاریخی و اجتماعی و هنری فراوان برجای‌ گذاشته‌اند. منکر نیستیم و معترفیم. اما استبداد و غارتگری و تاخت و تاز و تهاجم و تحقیر در این کارنامه، بسیار بوده است. 

فردوسی، خودش رستم حقیقی شاهنامه است. خودش کاوۀ حقیقی شاهنامه است. خودش سهراب است و خودش سیاوش. زیرا، هم (به قول دکتر شریعتی) رستمانه رویید و هم رستمانه این شجاعت را داشت که اسطوره‌ها و افسانه‌ها و گزارش‌های تاریخی مرز و بوم خویش را روی در روی و چشم در چشم خلفای عباسی، همچون پرچم استقلال و عزّت و شخصیت و ملیّت به اهتزاز درآورد و بگوید: ما بوده‌ایم، هستیم و خواهیم بود.

 
و هم قهرمانانه این جسارت عظیم را داشت که با تحمّل خسارت عظیم، انتخاب مستقل مذهبی‌اش را آشکار کند و حرکت توفنده‌ای را که در دل این دریای بزرگ (جامعۀ ایران آن روزگار) در حال شکل گرفتن بود و موج محبّت و معرفت مردمی و مستقل نسبت به خاندان علی (ع) و حسین(ع) و خط مشی اعتقادی و اجتماعی آنان را به ساحل می‌کوفت، در گسترۀ کلام خویش ‌نمایان کند. 

بر این زادم و هم بر این بگذرم 
چنین دان که خاک پی حیدرم 

نویسنده :
جلال رفیع
گزارش خطا
نظرات
ناشناس
در سرزمین غیراسلامی اگر سرقت صورت گیرد، سارق را بدون اغماض مجازات میکنند اما در ایران عوامل انتظامی هشدار میدهند که حصارها و در و پنجره ها و قفلهای خود را ایمن کنید و با سارق با توجیه فقر و بیکاری، با عطوفت برخورد میشود وحد جاری نمیشود!. اگر انجا درگیری و ضرب و جرح صورت گیرد، ضارب را دستگیر و مجازات
ارسال نظر
captcha
آخرین مطالب