انتشارات اطلاعات در آستانه چهل سالگی و انتشار هزارمین عنوان، به خاطر تنوع و ارزانی یکی از غرفههای نسبتا شلوغ است.
سعید رجبی فروتن: در شش و بش این بودم که به نمایشگاه بروم یا بیخیال آن بشوم.
دل یک دله کردم و به شوق دیدار دوستانم در انتشارات موسسه اطلاعات راهی نمایشگاه شدم. قدری از ظهر گذشته بود و بازار ناهارخوران در غرفههای پرشمار اغذیه فروشی داغ بود. خویشتنداری کردم و برای رهایی از گرمای زودرس راه میانبر را برگزیدم و پیچیدم تو سالن کتابهای کودکان و نوجوانان. استقلال فضای ناشران کودک و غرفه آرایی متناسب با این گروه سنی نسبتاً خوب و آبرومند بود. در یک نگاه تولید کتاب و لوازم کمک آموزشی برای بچهها فوقالعاده پرشمار و متنوع است و در سالهای اخیر کمیکبوکهای ایرانی طرفداران زیادی برای خود دستوپا کردهاند.
به اقتضای بزرگ شدن دست و پای دولت و نهادهای بودجه خوار حکومتی، حضور ناشران دولتی در غرفههای بزرگ و شیک تو چشم میزد. همان خبرگزاریهای دولتی که زمستان پارسال نمایشگاه مطبوعات را به قرق خود درآورده بودند و طول و عرض غرفه هایشان را به رخ رسانههای ریزه میزه میکشیدند، رخت عوض کرده بودند و این بار در نقش ناشر کتاب، غرفههای دو نبش را به نام خود سند زده بودند. «پیادهنظام طرح نور» در نمایشگاه مرتبا در حال گشت بود و انگار با سوژههای موردنظر پروتکل دوری و دوستی مبادله کرده بود.!
از دل تاریخ شیخ اجل و خواجه شیراز دست در دست حکیم توس و ابن سینا و خیام نیشابوری دنبال کافیشاپ های نمایشگاه بودند، تا گلویی تازه کنند. خلق الله از کوچیک تا بزرگ آنقدر که پاپیچ آنها برای گرفتن عکس سلفی بودند، دنبال پاسخ برای سوالات و ابهامات شعری آنها نبودند. کاش کسی از حافظ میپرسید بینی و بینالله خودت از بین این همه نسخههای حافظ موجود در بازار میتوانی نسخه اصلی را پیدا کنی و مهر تایید بر آن بزنی و خلاص!؟
سعدی هم اگر میدانست ممیزان ارشاد با دیوان او چه برخوردی داشتهاند، قید نمایشگاه را میزد و با اولین پرواز به عصر خودش برمیگشت. کاش این سینا فرصت مییافت تا بداند هر قدر او رنج سفر را به جان خرید تا از دم تیغ سپاهیان سلطان محمود غزنوی برهد و به تالیفات علمی خود سرگرم باشد، در دوره ما عدهای در لوای طب سنتی و میراث بوعلی سینا به چنان نام و نوایی رسیدهاند که نگو و نپرس.
...الغرض تا قبل از ملاقات با دوستان جان، امیرزاده و سیدی از مدیران موسسه اطلاعات، ابتدا کتابهای مورد نظرم را خریدم و سپس به محضرشان راه یافتم و از هر دری گفتیم و شنفتیم.