بر اساس پژوهشهای انجامشده، بین برنامه درسی آرمانی و مطلوب و برنامه درسی اجراشده و کسبشده (یعنی همان چیزی که نوآموز یاد گرفته است) اختلاف بسیار فاحشی وجود دارد. همچنین در ارزشیابی «سواد خواندن» آزمون بینالمللی سال ۲۰۲۱، از میان ۵۷ کشور، ایران رتبه ۵۴ را کسب کرد که نسبت به سال ۲۰۱۶ قریب به ۳۰ نمره تنزل داشتیم.
روفیا تیرگری خبرنگار اطلاعات نوشت: در دورههای آموزش ابتدایی، شیرینترین درس برای نوآموزان، فارسی است. بر همین اساس مؤلفان و تصویرگران کتاب کودک، سعی دارند با داستانهای پندآموز و تصاویر جذاب، توجه نوآموز را جلب کرده و علاقه او را به یادگیری دوچندان کنند. در عین حال، آموزش و پرورش در کنار هم دانشآموز را برای رسیدن به آیندهای روشن یاری میکنند.
کودک بیش از هر کتابی، کتاب فارسیاش را دوست دارد. با هر ورقی که میزند و هر لغت تازهای که یاد میگیرد، در دیگری به روی جهان کوچکش گشوده میشود؛ به گونهای که حکایتهای دلنشین و تصاویر آن را هرگز از خاطر نمیبرد. پیش از این نیز چنین بود.
ما بیش از هر چیز کتاب فارسیمان را به یاد میآوریم. در عالم خیالمان، کتاب ورق میخورد و «روباه و خروس»، «چوپان دروغگو»، «حسنک کجایی؟»، «ریزعلی، دهقان فداکار»، «مرغابیها و لاکپشت»، «روباه و زاغ»، «تصمیم کبری»، «کوکبخانم» و... همراه با صفحهآرایی بیهمتایشان از مقابل چشمانمان رژه میروند؛ حکایتهایی که مانند قصههای مادربزرگ در حافظهمان نقش بسته و هرگز فراموش نخواهد شد.
اما گویا دیگر چنین نیست و کتابهای تازه جذابیت لازم را برای نوآموزان ندارند. متنهای ارائهشده در دل و جان دانشآموز نمینشیند. برای تدریس الفبا به دانشآموزان کلاس اول از لغاتی استفاده میشود که برای کودک غریب و دور از ذهن مینماید.
اکنون صحبت از تغییر کتابهای درسی در سال جدید و سال آینده میشود. این خبر نهتنها موجب خوشحالی نمیشود بلکه نگرانیهایی هم در پی دارد، مبادا تغییرات ایجادشده، بچه و معلم را بیش از پیش از درس و مدرسه دلزده کند.
آموزش و پرورش طی این سالها با چالشهای بسیاری روبهرو بوده که یکی از آنها ترک تحصیل دانشآموزان دورههای مختلف تحصیلی است، نمونه آن کودکانی هستند که به میل خود درس و مدرسه را رها کردهاند و در مترو و خیابان دستفروشی میکنند.
مهارت در خواندن و درک متن
علیاصغر سورتیجی، معلم دوره اول ابتدایی و دانشجوی دکترای تکنولوژی آموزشی دانشگاه علامه طباطبایی درباره کارکردهای درس فارسی در دوره ابتدایی میگوید: «یکی از نقشهای اصلی درس فارسی، توانمند شدن دانشآموز در مهارت خواندن، درک متن و تفکر پیرامون آن است.
این میتواند پایهایترین کارکرد درس فارسی باشد. یعنی فارغ از این که چه متنی باشد، ملی ـ مذهبی، تاریخی ـ داستانی، علمی ـ اطلاعاتی و... که هرکدام کارکرد خاص خود را دارند، هدف این است که کودک بتواند در فرآیند خواندن، فرد مستقلی باشد و پیامهای پیدا و پنهان نویسنده را از متن استخراج کند.
این متن لزوما نوشتار نیست و میتواند گفتار باشد، یعنی به نوعی بتواند قدرت تحلیل گفتمان داشته باشد.
محتوای کتابهای درسی
سورتیجی در پاسخ به این سؤال که محتوای کتابهای درسی را چگونه ارزیابی میکنید میگوید: محتوای کتابهای درسی از جنبههای مختلف، قابل نقد است اما یکی از راههای قضاوت درباره اثربخش بودن محتوا، بروندادهها و نتایجی است که در حوزه مهارتهای خواندن میتوانیم به آن استناد کنیم.
فارغ از آنکه چه متنهایی در کتابهای درسی گنجانده شده یا نشدهاند بر اساس تستهای ارزشیابی وزارت آموزش و پرورش و آزمونهای بینالمللی ما در حال حاضر دارای ضعیفترین نظام زبانآموزی در منطقه هستیم، یعنی یکی از عقبماندهترین نظامهای زبانآموزی دنیا را داریم.
این معلم میافزاید: نظام زبانآموزی یا مهارتهای زبانی یعنی دانشآموزان در حوزه خواندن، درک متن و ارزیابی زبان و عناصر متنی بتوانند حرفی برای گفتن داشته باشند. طبق سند چشمانداز که حدود 20 سال پیش طراحی شد، در سال 1404 یعنی یک سال دیگر، ایران باید قدرت اول منطقه در حوزه زبانآموزی باشد اما عملا ضعیفترین قدرت در این حوزه هستیم.
بر اساس پژوهشهای انجامشده، بین برنامه درسی آرمانی و مطلوب و برنامه درسی اجراشده و کسبشده (یعنی همان چیزی که نوآموز یاد گرفته است) اختلاف بسیار فاحشی وجود دارد. همچنین در ارزشیابی «سواد خواندن» آزمون بینالمللی سال 2021، از میان 57 کشور، ایران رتبه 54 را کسب کرد که نسبت به سال 2016 قریب به 30 نمره تنزل داشتیم.
شما فکر میکنید چه تعداد از دانشآموزان ما در درس فارسی به مهارتهای پیشرفته خواندن دست پیدا میکنند؟
طبق آمار رسمی فقط یک درصد از دانشآموزان ایرانی به سطح پیشرفته عملکرد در خواندن دسترسی پیدا کردند. ایران برای این که به این عدد برسد 6000 دانشآموز کلاس چهارم دبستان را به عنوان نمونه جامعه آماری برای شرکت در این آزمون بینالمللی معرفی میکند. برای هر دانشآموز 180 دلار و 180 یورو پرداخت میشود.
حالا حساب کنید برای ششهزار دانشآموز چند میلیارد تومان هزینه دارد...
تکالیف آموزشی
دانشجوی دوره دکتری آموزشی میگوید: در آموزش یادگیری، بحثی وجود دارد تحت عنوان «پارادوکس انتقال»، یعنی همیشه بهترین روشهای آموزشی به بهترین نتایج یادگیری منجر نمیشود.
در اینجا دو مقوله مطرح میشود، تکالیف آموزشی و تکالیف یادگیری. سطح عالی انتظار در حوزه خواندن مربوط میشود به تکالیف یادگیری. کتابهای ما پر است از تکالیف آموزشی. شما نمیتوانید بر اساس کتابهای درسی موجود انتظار داشته باشید نسلی خردمند در حوزه خواندن تربیت شود تا بتواند قدرت ارزیابی متن را داشته باشد و دیدگاههای نویسنده را استخراج و استنباط کند.
در استنباط، اطلاعات مختلف درهم آمیخته میشود تا بخشهای گفتهنشده از لابهلای اطلاعاتی که ارائه شده استخراج شود؛ در واقع معنایی که برخاسته است نه برساخته. معنای برساخته همان معنایی است که کتاب ارائه میکند. معنای برخاسته فراتر از معنای کتاب است.
کتابهای درسی ناکارآمد
معلم دوره اول ابتدایی خاطرنشان میکند: ما کتابهای درسی کارآموزی نداریم. در پایه اول ابتدایی، ابتدا باید متون داستانی داشت، سپس به تدریج و در انتهای مسیر، متون علمی از متون داستانی پیشی بگیرد. ما این توالی را در کتابهای درسیمان نداریم. افزون بر آن متون درسی، جذابیت لازم را برای جلب دانشآموز ندارند.
تصویرهای طراحی شده در کتابهای درسی نمیتواند با دنیای کودک ارتباط برقرار کند. تمرینها و تکالیف گنجاندهشده در واقع همان نیازهای حقیقی کودک در حوزه آموزش خواندن نیستند. نگاهی که بر فضای کتاب حاکم است عمدتا ملی ـ مذهبی (بیشتر مذهبی) است.
نه اینکه این نگاه بد باشد، اما به هر حال کتاب برای کودکی نوآموز طراحی شده است و باید با زبان خودش با او حرف بزنید. ما در دوره دبستان هیچ درسی به عنوان «نمایش» نداریم. در نمایش است که کودک، «خواندن» را یاد میگیرد. میگویند داستانها را به صورت نمایش اجرا کنید. این شدنی نیست. داستانها برای خواندن نوشته شدهاند نه اجرا. این نمایشنامه است که باید به صورت نمایش اجرا شود.
اصطلاحی وجود دارد به نام خواندن متواتر. مگر نمیخواهید متنهای کتاب چندین بار خوانده شود؟ تا بحث خواندن مطرح میشود، کودک جبهه میگیرد، چرا؟ چون با انبوهی از متون روبهرو میشود که ارتباط برقرار کردن با آن واقعا سخت است.
اگر دوبار متنهای کتاب را بخواند حوصلهاش سر میرود ولی یک متن نمایش را دهها بار میخواند و حس خودش را حین خواندن ارائه میدهد. عالیترین سطح انتظار ما در خواندن در همان نمایش اتفاق میافتد. کتابهای درسی ما این قابلیت را ندارند که دنیای کودک را به تصویر بکشند.
نهایت کجسلیقگی
این دانشآموخته تکنولوژی آموزشی میگوید: برای آموزش درس «چ» از کلمه «قوچ» استفاده شده است. معلم هزار بار میگوید این قوچ است، باز بچه میگوید نه این گوسفند است! آیا بهتر نبود از کلماتی چون چراغ، چتر، چادر و چلچله استفاده میشد؟ یا در تعریف درس «ط» برای بچه 7 ساله میگویند «خاطرات انقلاب». آیا بچه با کلمه «خاطرات» آشنایی بیشتری دارد یا با کلماتی چون «طناب»، «طوطی»، «طبل»؟ دانشآموز کلاس اول، کلمه «خاطرات» را نمیشناسد، چه برسد به آن که از طریق این کلمه، درس «ط» را یاد بگیرد. اما کودکی که از طریق کلمه «طناب» با حرف «ط» آشنا شود، به یاد طناببازی در حیاط مدرسه میافتد و این «ط» چون هالهای دورش حلقه میزند و هیچوقت طناب را با «ت» نمینویسد.
از طرفی هم با وجود مافیاهای کنکور و.... بچه ها هیچ انگیزه و آینده ای درباسواد شدن،نمی بینند.
مگه متن های قدیمی چشون بود که عوضشون کردن