اگر تبلیغات و منبرهای وعظ و خطابه و اگر بیان این گونه باورها و یا تدریس گستردهی آنها کارساز بود، بایستی با نسلی روبرو میشدیم که در تاریخ، از نظر مذهبی بودن بینظیر باشند. اما آیا این گونه است؟
علی زمانیان در یادداشتی در ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات نوشت: برای آن که فرزندانمان انسانهای اخلاقی و یا اگر مذهبی باشیم، مومنانی متدین باشند، چه باید بکنیم؟ شکی نیست که تعلیم اخلاق و باورهای دینی مهماند.
اما به نظر میرسد که ما سهم زیادتر از چیزی که باید و اهمیت بیشتری، بیش از آنکه در واقعیت وجود دارد، برای کارکرد واقعی فرایند تعلیم تربیت قایل هستیم. در حالیکه آن چه زیربناییتر و بنیادینتر از تعلیم و تربیت، اثربخشی میکند، ایجاد شرایط زندگی مناسب و زمینههای مطلوب برای رشد انسان اخلاقی و مذهبی است.
این سخن هیچ به معنای کاهش اهمیت تعلیم و تربیت نیست، اما مدعی است بیش از تعلیم و تربیت مرسوم و آن چه از آن میفهمیم، کیفیتِ هستی و و جود آدمی را شرایط و امکانهای عملی موجود میسازد. شرایطی که شخص، در آن زندگی میکند و تجربههایی که در زیستن خود به دست میآورد. این شیوهی زندگی و امکانها و ظرفیتهای عملی است که آدمی را آن گونهای میپرورد که اکنون هست. ما بیش از هر چیز، تحت تاثیر عینیات زندگی هستیم نه تعالیم ذهنی و باورهای نظری.
گرچه نمیتوان حکم کلی صادر کرد اما کم و بیش این سخن، درست به نظر میرسد که انسان خوب، در شرایط خوب، رشد میکند و انسان بد در شرایط بد: هستِ ما بیش از آن که نتیجهی تعلیم باورها و گزارهها باشد، محصول درختی است که در کیفیت خاصی از آب و هوا و نور خورشید بارور شده است.
ما برآمده از وضعیت و شرایط عینی زندگی و امکانهایی هستیم که به صورت روزمره با آن مواجه شدهایم. اگر دروغ میگوییم، زیرا در شرایطی زندگی میکنیم که بدون دروغ، زندگی ما نخواهد چرخید.
اگر راستگو و صادق هستیم زیرا راستی و صدق، به کارمان میآمده است و به دروغ نیازی نداشتهایم. اگر احساس امنیت میکنیم، زیرا زندگی ما در فضای امنیت و آرامش قرار داشته است. و همهی مواردی که میتوان برشمرد به همینگونه است.
بیش از آن که در تعلیم بگویند به دیگران اعتماد کن، مشفق باش، همسایهات را دوست داشته باش، با دیگران همدلی کن و مسئلههایی از این قبیل، به محیط و شرایطی محتاجیم که اعتماد، مهربانی و دوست داشتن همسایه و دیگر فضایل انسانی، اخلاقی و عقلانی، به نحو عینی در زندگی روزمره جاری و ساری باشد.
جوانان اخلاقی خواهند شد اگر امکانهای اخلاقی زیستن برای آنها فراهم باشد. همچنان که مذهبی خواهند بود اگر زمینه ها و فرصت های مطلوب برای مذهبی زیستنشان فراهم باشد. اما و هزار اما، خانوادهها و نیز حاکمان و تصیمگیران قدرت سیاسی، بیش از آن که به شرایط عینی زندگی و امکانهای زیست اخلاقی و انسانی توجه داشته باشند، و بیش از آن شرایطی را ایجاد کنند که اخلاقی زیستن و مذهبی بودن، سهل و آسان باشد و مردم برای آن که به قانون، اخلاق و سایر فضیلتها پایبند باشند، به تعلیم باورها دلبستهاند.
بیجهت نیست که کوهی بزرگ از این گونه تعالیم را در کتابهای درسی دانشآموزان سرریز کردهاند و از تریبونها و مساجد و رادیو و تلویزیون و همهی مجاری در اختیارشان، شب و روز در کار بیان آموزه های دینی بهره میبرند. آنان میاندیشند با بیان این آموزهها و تعلیم مکرر و انبوه این باورها، جامعه دینیتر میشود. و نمیدانند که اتفاقا حجم دلآزار و سنگین از بیانها و تعلیمها، از قضا نتیجهی عکس و وارونه میدهد.
اگر تبلیغات و منبرهای وعظ و خطابه و اگر بیان و موسع این گونه باورها و یا تدریس گستردهی آنها کارساز بود، بایستی با نسلی روبرو میشدیم که در تاریخ، از نظر مذهبی بودن بینظیر باشند. اما آیا این گونه است؟
اکنون این پرسش را میتوان در میان نهاد که در کدام زیستبوم و در کدام زمین، اخلاق و دین رشد خواهد کرد؟
پاسخهای متعددی برای این پرسش میتوان تمهید نمود. از میان آنها اما به پژوهشی عمیق و گسترده از سوی اینگلهارت اشاره میشود که در کتاب تحول فرهنگی در جوامعه پیشرفته صنعتی ، آمده است. اینگلهارت طی پژوهشهای تجربی در کشورهای متعدد و در زمانهای مختلف، به این نتیجه میرسد که، ارزشهای فرامادی در جوامع توسعه یافته امکان بروز و ظهور دارند و در میان مردمان جوامع توسعه نیافته و جوامعی که هنوز مشکل مادی خود را حل نکردهاند، ارزشهای مادی شایعتر است.
به سخن دیگر، ترجیحات ارزشی هر ملتی بنا به این که در چه شرایط و فرصتهایی زندگی میکنند، با یکدیگر متفاوتاند. اسلاونکا دراکولیچ نیز در کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم ، در علت فروپاشی کمونیسم چنین میگوید: آنجایی که کمونیسم شکست خورد، در حیطه ادارهی زندگی روزمره بود نه در حیطه ایدئولوژیک ...