پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۶:۱۸

جزئیات آیین بدرقه پیکر روزنامه‌نگاری که عاشق ایران بود

نکوداشت و بدرقه پیکر دیپلمات آزاده و میهن دوست زنده‌یاد مهدی بشارت در مؤسسه اطلاعات برگزار شد

اطلاعات نوشت: زنده‌یاد بشارت از اعضای سفارت ایران در بغداد بود که هنگام آغاز جنگ تحمیلی، تمامی اعضا و افراد سفارت، عراق را ترک کردند اما صدام به وی اجازه خروج نداد و او تا سال‌ها بعد، تنها ایرانی باقی‌مانده در سفارت بود. بعد از ترک عراق، با دعوت سیدمحمود دعایی، مدیر روزنامه اطلاعات به این مؤسسه آمد و مدیریت مجله اطلاعات سیاسی-اقتصادی را برعهده گرفت. این مجله در آغاز ماهنامه بود اما از سال پنجم به صورت دوماهنامه و به مدت ۲۰ سال گاهی به شکل چند شماره با هم چاپ شد تا این که از بهار ۱۳۹۰ به شکل فصلنامه درآمد. 

آمیختگی صلابت و درایت  

دکتر سیدعباس صالحی، مدیرمسئول روزنامه اطلاعات در این مراسم با تسلیت درگذشت این دیپلمات و روزنامه‌نگار آزاده به خانواده، همکاران و دوستانش گفت: برای خانواده اطلاعات این موضوع اندوه و شوک نابهنگام بود. تصورمی‌کردیم که این سفر هم مثل سفرهای قبلی انجام می‌شود و باز هم درخدمت آقای بشارت هستیم.

ایشان تا روزهای آخری که در ایران بودند با مؤسسه اطلاعات ارتباط داشتند و شماره آخر فصلنامه اطلاعات سیاسی‌اقتصادی را آماده کردند و دغدغه این را داشتندکه سفرشان اختلالی در مسیر این فصلنامه موقر، مؤثر و وزین ایجاد نکند. 

وی افزود: این شماره اخیر، آخرین یادگار مرحوم بشارت در عالم رسانه و مطبوعات و برای همه عزیزانی است که با ایشان اشتراکات فکری، روحی و معرفتی داشتند.

صالحی در ادامه گفت: من نسبت به همکاران دیگرم توفیق آشنایی کوتاه‌تری با ایشان داشتم و البته دورادور خواننده این نشریه از همان دهه 60 بودم.  به عنوان کسی که علاقمند به مطبوعات بوده و نشریات مؤسسه اطلاعات را می‌خواندم، اطلاعات سیاسی‌اقتصادی یکی از رسانه‌هایی بودکه در پیگیری آن مداومت داشتم. 

مدیرمسئول روزنامه اطلاعات گفت: توفیق ارتباط نزدیک‌تر با ایشان را از یک‌سال و اندی پیش یافتم و برداشتم این است که  ایشان دو چهره دارد؛ چهره دیپلماتیک و چهره علمی و مطبوعاتی. درباره دوره سخت سه‌ساله‌ای که ایشان در سفارت ایران در بغداد بودند و  این که چطور آن وضعیت را با شجاعت و صلابت و درایت و شکیبایی همراه کردند، خاطراتی نوشته اند و چاپ شده که گاه  در نشست‌‎ها و جلسات هم بیان می‌کردند. این که یک شیرحتی دربند هم که باشد شیر است و در سه سالی که به همراه چند نفر از یارانش، گروگان صدام بودند چگونه عزت و غیرت نشان دادند و شجاعت و درایت را باهم آمیختند.  

وی افزود: وجه دوم چهره ایشان، نمای رسانه‌ای، علمی و مطبوعاتی دارد. او در مدت بیش از 35 سال، 319 شماره از ماهنامه‌ای که بعداً فصلنامه شد را مدیریت کرد. ارتباط با استادان متعدد و دارای علایق و سلایق گوناگون در این نشریه کاملا دیده می‌شد. گرچه مشی مرحوم دعایی درکل مؤسسه اطلاعات همین بود، اما سهم مرحوم بشارت در اینکه بتواند سلیقه‌های متفاوت و مختلف علمی و سیاسی را گردهم بیاورد بسیار بود و  اطلاعات سیاسی‌اقتصادی خروجی این سلایق متعدد  علمی و سیاسی بود که به عنوان نشریه‌ای مرجع و مؤثر، به‌ویژه در دهه‌های 60 ،70 و 80  که نشریات تخصصی کمتری داشتیم، بخش مهمی از تأثیرگذاری اندیشه‌ای و زیربنایی حوزه‌های علوم سیاسی و اقتصادی و حتی اجتماعی را  پیشرانی و میاند‌اری می‌کرد. ایشان پای این کار ایستاد و حدود 36 سال، این نشریه را پیوسته و مؤثر مدیریت کرد و ما مفتخریم که تا آخرین روزهای حیات، این استاد بزرگوار همراه ما و یکی از پیشکسوتان این مجموعه بود.

نشریه گرانسنگ میان اصحاب دانشگاه 

در این مراسم، فریدون مجلسی دیپلمات سابق و همدوره مرحوم بشارت در وزارت خارجه درباره آشنایی خود با ایشان گفت: وقتی در سال دوم حقوق در دانشگاه بودم، با مرحوم بشارت که دانشجوی سال اولی حقوق بود آشنا شدم. وقتی طبق عادت، دانشجویان ورودی جدید را برانداز می‌کردیم که چگونه هستند، من با جوانی آشنا شدم که خصوصیات احترام‌برانگیزی داشت؛ موقر، متین و باهوش بود و در مسائل درسی و علمی هم چنانکه بعدا ًنشان داد وظیفه‌شناس و عالی بود.

از این مرحله گذشتیم و وقتی امتحان ورودی وزارت امور خارجه را قبول شدیم، همدوره بودیم و وارد دستگاه وزارت خارجه شدیم. ارتباطمان دیگر نزدیک شده بود اما درآنجا مأموریت‌ها اشخاص را ازهم جدا می‌کند. بعدها وقتی ایشان مأمور در سفارت ایران در لندن شد و من در بروکسل بودم، ما را برای امتحانات دبیر اولی دعوت کردند و آنجا بود که فرصت دیدار پیش آمد. بعد هم ایشان به بغداد اعزام شد. 

این دیپلمات سابق ادامه داد: مأموریت در لندن و بغداد جزو مأموریت‌های مهم وزارت خارجه است. قطب‌های آمریکا، روسیه، انگلیس، فرانسه، عراق و ترکیه درجه‌بندی ارتباط خارجی ایران را تعیین می‌کردند و کسانی را به این مأموریت‌ها می‌فرستادند که برایشان ارزش داشته باشد. 

مجلسی بیان کرد: پس از قبولی در امتحانات سال  57، وزیرخارجه وقت به ما گفت که باید خود را برای پذیرفتن وظایف مستقیم‌تر آینده آماده کنیم و بعد به نفرات ممتاز ازجمله مرحوم بشارت تبریک گفت.

من به واسطه تمام‌شدن مأموریتم درتهران ماندم اما مرحوم بشارت به بغداد برگشت. سال  57 سال حیرت‌انگیزی بود، سالی که انقلاب شد و ارتباطات و روابط متفاوت شد و وقتی که آقای دعایی به عنوان سفیر در بغداد بود، خواست که آقای بشارت همان‌جا بماند و حتی وقتی هر دو طرف، سفرای خود را احضار کردند، آقای بشارت را که کاردار سفارت ایران در بغداد بود به‌عنوان اسیرنگه داشتند و اینکه ایشان را آزاده خطاب کرده‌‌اند به دلیل این اسارت است که البته بعدها با همکاری صلیب سرخ، ایشان با کاردار عراق در ایران، در ترکیه مبادله شد و به کشور بازگشت.

وی افزود: آنچه مایه تأسف است رنجشی است که موجب شد او دیگر تمایلی به کار در وزارت خارجه نداشته باشد و احساس می‌کرد به‌شایستگی از او قدردانی نشده‌است.

بازهم آقای دعایی بود که همان زمان از ایشان خواست در مؤسسه اطلاعات مشغول کار شود و فصلنامه وزین اطلاعات سیاسی‌اقتصادی را که نه تنها دانشجویان که حتی استادان هم با افتخار می‌خواستند مقالات خود را در این نشریه به چاپ برسانند درآورد. چاپ‌شدن یک مقاله از یک استاد در این نشریه، مزیت بزرگی محسوب می‌شد. 

مجلسی گفت: یک بار پس از چاپ یک مقاله، با انتقادات  بسیار از فردی نزد بشارت رفتم و به انتشار آن مطلب اعتراض کردم و خواستم که پاسخی بنویسم و ایشان هم گفت بنویس اما به همان روش وزارت امورخارجه، با همان قلم و ادبیات فاخری که در آنجا  از  200 سال پیش برجا مانده‌است و برای خود، مطلعی شده‌است در ادبیات و زبان فارسی. تند و برخورنده ننویس. من هم درست نوشتم و چاپ شد.  

این دیپلمات سابق تصریح کرد: این نوشتن‌ها راهگشای من به صحنه مطبوعاتی شد، طوری‌که تاکنون 5هزار مقاله من درنشریات مختلف و با همان متانتی که از او آموختم، چاپ شده‌است.

وی افزود: در ادبیات درباره روابط خارجی کتاب‌های بسیاری نوشته‌ شده‌اند. پرویز اتابکی از مقام‌های وزارت خارجه  از کتاب ابوزید بلخی درباره کسوت سفرا می‌گوید کسی را به سفارت اعزام ‌کنید که صدایی رسا، چهره‌ای زیبا و منظری دلپسند و ظاهری آراسته و بیانی شایسته و گفتاری مفید داشته باشد. سفیران باید خوشگو و مناسب‌اندام باشند و به چشم مردم خار نیایند و هنگام امتحان، حقیر و بی‌اعتبار نشوند و پاکدامن، شیرین‌زبان و خوش‌بیان و تیزبین و دل‌آگاه باشند؛ گویا دوست ما مهدی بشارت را توصیف کرده‌است.

مرگ چنین خواجه نه کاری است خرد 

دکتر پرویز پیران، جامعه‌شناس که سابقه همکاری با مرحوم بشارت را در نشریه اطلاعات سیاسی‌اقتصادی داشته‌است، در ارتباط ویدئویی با این مراسم گفت: وقتی خبر فوت آقای بشارت را به من دادند، اندوهی بسیار عمیق مرا فراگرفت. گرچه ما با اندوه رابطه تنگاتنگ داریم و چیز تازه‌ای برای ما نیست، ولی درگذشت ایشان برای من غیر منتظره بود و موجود گرانقدری را ازدست دادیم. 

وی ادامه داد: به زبان دیگر، مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد/ کاه نبود او که به بادی پرید/ آب نبود او که به سرما فسرد/ شانه نبود او که به مویی شکست/ دانه نبود او که زمینش فشرد/ گنج زری بود در این خاکدان/ کو دو جهان را به جوی می‌شمرد...

آمده‌ایم که به روز رفتن برسیم و این شیون ندارد و آنچنان که زیسته‌ایم شیون دارد. گاه شیونی درازدامن.

می‌خواهم تأکیدکنم که برای مرحوم مهدی بشارت، شیونی اگر هست فقط برای فقدان ایشان است نه برای نحوه زیستنش و این نکته‌ای بسیار مهم و ارزنده است.

پیران بیان کرد: دوستی من با آقای مهدی بشارت از مجله بسیار وزین اطلاعات سیاسی‌اقتصادی آغاز شد. استدعا دارم هرآنچه من درباره این مجله می‌گویم به این کمترین تعمیم داده نشود. واقعیت این است که در زمانی این نشریه شکل گرفت که مباحث این چنینی بسیاربسیار محدود بود و کسانی چنین  مباحثی را اساسا  را برنمی‌تافتند و به‌همین دلیل است که هم آقای بشارت و هم نویسندگان، بسیاری از مواقع نواخته شدند و خط و نشانی برای آنان کشیده شد؛ ولی با پایمردی مرحوم دعایی عزیز و مدیریت شایسته مرحوم بشارت این مشعل، تا کنون فروزان مانده و الان به 320 شماره رسیده‌است و تا زمان مرگ ایشان، آن مدیریت درخشان او ادامه داشت.

این استاد جامعه‌شناس درباره نحوه شکل‌گیری اطلاعات سیاسی‌اقتصادی توضیح داد: داستان این‌طوری بود که دو تا ضمیمه اقتصادی و سیاسی روزنامه اطلاعات ادغام شدند و بنیانگذارش دوست عزیز و فرهیخته، علی رضایی بود و بعد از یکی دو شماره که به مجله تبدیل شد آقای بشارت مدیریت را برعهده گرفت. 

وی گفت: او چند ویژگی را حفظ کرد. اولی تداوم بود.گرچه گاهی مجبور بود دو شماره را باهم چاپ کند ولی افراد دست‌اندرکار این مباحث و رشته‌ها در ایران می‌دانند که چه کار طاقت‌فرسایی است و چقدر اهمیت دارد و کمیاب است که نشریه‌ای به سیصدوبیستمین شماره خودش برسد. مدیریت جدی ایشان از یک سو، مهرپراکنی و فروتنی و ایران‌دوستی‌اس از جهتی دیگر سبب شده بود که فرهیختگانی بسیار ارزشمند که در زمینه کاری خودشان سرآمد بودند با مجله همکاری کنند؛ ازجمله آقای دکتر بشیریه،آقای هرمیداس باوند،آقای دکتر حبیب‌الله زنجانی جمعیت‌شناس، دکتر احمدی در زمینه اقوام، مرحوم دکتر سیدجواد طباطبایی، دکتر احمد نقیب‌زاده، دکتر سریع‌القلم، استاد محمدعلی همایون کاتوزیان و دکتر ناصرخادم آدم در زمینه اقتصادکشاورزی.

ایران‌دوستی تا روز آخر

پیران همچنین بیان کرد: مرحوم بشارت در چاپ مقالات همواره به چند نکته اساسی توجه داشت. یکی طرح دیدگاه‌های نظری روز همراه با نقد بود. دوم اینکه اطلاعات دست اول و به‌روزی برای دانشجویان تدارک می‌دید. بر همین اساس مباحث با ژرفای لازم و گسترده به چاپ می‌رسید و تداوم داشت و چاپ برخی آثار مثل مقالات دکتر بشیریه به 30 تا 40 شماره رسید و برخی  20 تا 30 شماره مسلسل می‌شد.

آنان بسیار عمیق وگسترده، جنبه‌های مختلف مباحث را مطرح می‌کردند و درواقع آن نشریه مشعل فروزانی بود که امیدوارم پس ازمرگ ایشان همچنان روشن باقی بماند. زیرا درآن زمانی که طلوع کرد واقعاً هیچ نشریه‌ای با این جامعیت مفهومی، نظری و دارای مباحث روش‌شناسی و مباحث مرتبط به ایران و منطقه چاپ نمی شد. 

این جامعه‌شناس ادامه داد: عشق ایشان به ایران و ایران‌دوستی‌اش زبانزد بود و تا روز آخر باقی ماند و می‌دانم که ترقی و تعالی هرچه بیشتر خانه مشترکمان ایران عزیز آرزوی آقای مهدی بشارت بود؛ من هم همین را خواستارم.

پایبندی عمیق به مبانی اخلاق

دکتراحمد کتابی از دوستان و همکاران زنده‌یاد بشارت در نشریه اطلاعات سیاسی‌اقتصادی هم سخنانش را با شعری آغاز کرد:
بگذار تا بگریم چون ابردر بهاران 
 کز سنگ ناله خیزد اندر فراق یاران 

وی گفت: این اندوه‌نامه را با ذکر دو شعر کوتاه ادامه می‌دهم که هر دو وصف حال گویای ما مخصوصا مصیبت‌دیدگان مستقیم این عزیز از دست‌رفته است. دو بیت اول که سرآینده آن را نمی‌شناسم بدین شرح است:
یاران از این سراچه برون پا گذاشتند
ما را غریب، بی‌کس و تنها گذاشتند
 ای روزگاریکسره ارزانی تو باد
این منت (یا تهمت) حیات که بر ما گذاشتند 

اما دو بیت دوم  از کلیم کاشانی است و گویای این حقیقت تلخ که کل زندگی آدمیان در سه عبارت کوتاه خلاصه می‌شود: روزی که به دنیا می‌آیند، چندزمانی  کهزیست می‌کنند و به عزیزانی دل می‌بندند و روزی که ناگزیر باید از آنها دل برکنند: 
بدنامی حیات دوروزی نبود بیش
 آن هم کریم با تو بگویم چسان گذشت 
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن      روز دگر به کندن دل از این و آن گذشت 

کتابی تأکید کرد: خبر درگذشت ناگهانی و جانگداز روانشاد مهدی بشارت یکی از تلخ‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین اخبار چند سال اخیر برای من بود، زیرا از افزون بر30 سال سابقه آشنایی نزدیک و مودت صمیمانه با آن بزرگوار و از مراتب وارستگی، فرهیختگی و شجاعت اخلاقی، حق‌طلبی، آزادی‌خواهی، وطن‌دوستی و بیدادستیزی او خاطره‌ها دارم.

مرحوم بشارت یکی از اخلاقی‌ترین و انسانی‌ترین چهره‌هایی است که درطول زندگی  84ساله خود شناخته‌ام. منتهی از آنجا که او اهل تظاهر و ریاکاری و محافظه‌کاری نبود، همگان نمی‌توانستند عمق پایبندی او را به مبانی اخلاق دریابند. 

وی یکی از ابیات منظومه محمدحسین شهریار را که در رثای یکی از دوستان درگذشته‌اش سروده، تقدیم بازماندگان مرحوم بشارت و همکاران و دوستان او کرد با این مضمون که اگر درپرتون ور خورشید و ماه سراسر جهان را جستجو کنی، هرگز موجود ارجمندی که از دست داده‌ای بازنخواهی یافت. 

سپس افزود: حاصل عمر و کارنامه زندگی مرحوم بشارت این است که  پاک آمد، پاک زیست و پاک رفت. نیک بود، نیک زیست و جزن یکی برای عالمیان نخواست. به قول روانشاد هاشم جاوید «آنچه می‌بایست زیست و آنچه می‌بایست کرد.»

روزنامه‌‎نگار شاخص

در این آیین، دکتر بهرام امیر احمدیان اظهار کرد: سخن‌گفتن درباره شادروان دکتر بشارت دشوار است، زیرا او پایه‌گذار مجموعه‌ای ارزشمند از مقالات علمی و پژوهشی و کاربردی در قالب یک نشریه سیاسی‌اقتصادی بود.

وی سابقه فعالیت دیپلماتیکی در عراق را در بدترین شرایط روابط جمهوری اسلامی ایران با جمهوری عراق در آغاز پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی صدام علیه کشور داشت اما بعد از پایان این مأموریت دشوار، در سلک روزنامه‌نگاری برجسته، فعالیت‌های خود را تا پایان زندگی پربارش ادامه داد. بشارت در دوره فعالیت در مؤسسه اطلاعات و سردبیری ماهنامه گرانسنگ اطلاعات سیاسی‌اقتصادی، نقش بزرگی در فضای سیاسی‌اقتصادی کشور ایفا کرد و کشف این استعداد بی‌بدیل، مرهون انتخاب اصلح شادروان حجت الاسلام دعایی در دوره ریاست بر مؤسسه وزین و بی‌مانند اطلاعات است. 

وی افزود: با آغاز دوره جدید در تدوین شماره بهار و تابستان 1402 این فصلنامه، بشارت با من تماس گرفت که مقاله‌ای تألیف کنم. پذیرفتم و قراری برای دیدار گذاشتیم اما فرصت پیش نیامد و او به سفر رفت و قرار دیدار ما ماند برای پس از بازگشت از سفر زنده‌یاد بشارت به ایران؛ سفری که به ابدیت پیوست. همه کسانی که به نحوی با این زنده‌یاد در ارتباط بودند، از حسن خلق، ادب و نزاکت، احترام و بزرگواری و دانش و احاطه به شغل روزنامه‌نگاری او به عنوان چهره شاخص مؤسسه اطلاعات نام می‌برند. 

همچنین نصرالله سرمدی از رفاقت و دوستی هفتادساله خود با مرحوم بشارت گفت. او در آغاز سخنانش به دوران جوانی اشاره کرد که با مرحوم بشارت همکلاس بودند و پدرشان فضل الله بشارت به آنها درس جبر می آموخت، سپس به دانشسرای عالی رفتند و او رشته اقتصاد و مرحوم بشارت علوم سیاسی خواند. 

سرمدی تأکید کرد: زنده‌یاد بشارت به مجله اطلاعات سیاسی‌اقتصادی علاقه بسیاری داشت و مقالاتش را با وسواس فراوان و پشتکار و جانفشانی تهیه و انتخاب می‌کر‌د.  بر همین اساس بشارت دو پرتو جدی بر زندگی من افکند ؛یکی پشتکار علمی و فارسی‌گویی و فارسی‌نویسی و دیگری ایران دوستی. 

پیام خانواده زنده‌یاد دعایی

در  این مراسم، پیام خانواده مرحوم حجت‌الاسلام دعایی توسط فرزند ایشان حسین دعایی قرائت شد. متن پیام به شرح ذیل است: از در که وارد می‌شد، قامت رعنای باصلابتی را می‌دیدی که با سلامی گرم به احترام تو که حتی نوجوانی بیش نبودی از جای برخاسته است و شرمنده که چقدر بزرگوار است.

چشم می‌دوختی به مردی که همیشه بسیار مرتب، تمیز، جدی و بسیار محترم بود. هنوز از احوالپرسی فارغ نشده بودی که احساس صمیمیتی عجیب می‌کردی. دلت می‌خواست حرف بزنی و گاهی درد دل کنی. تا استکانی چای یا فنجان قهوه را می‌نوشیدی، بی‌درنگ سیگاری بود که آتش زده می‌شد و احیاناً تعارفی که شما که نمی‌کشید! این شروع جلسه بود. چنان محو سخنان گرم و گیرا و شیرینش می‌شدی که گذر زمان را احساس نمی‌کردی. خاطرات و حقایقی را می‌شنیدی که ناب بودند و بدون ذره‌ای خودنمایی. هرچه بود برای ایران بود و این ملک و این مملکت. تا پاسی از شب به صحبت می‌گذشت و بعدش می‌فهمیدی که چقدر این نازنین را دوست داری، برایش بسیار احترام قائلی و چه روح بزرگی دارد.

خانواده محترم بشارت، سرکار خانم اولیاء، علی عزیز
اغراق نیست اگر بگویم در این مصیبت، ما خانواده مرحوم دعایی نیز صاحب عزاییم و خصوصاً برای من که میهمان سفره پرمهر ایشان بودم و خاطرات مشترک فراوانی از دوران نوجوانی و جوانی‌مان دارم.

به پشت سر که می‌نگرم تمامی عشق است، لطف است، محبت است و به روبرو که نگاه می‌کنم، جای خالی عزیزی است که سال‌های سال، بیش از 40 سال همراه، دوست صمیمی، منتقدی دلسوز و جدی برای مرحوم پدر ما بوده‌است و چه رازی بود در این ارتباط و علاقه و همکاری که چنین دوام داشت. شاید از بیرون که نگاه می‌کنی از چشم ظاهربین برخی، دو مشرب متفاوت فکری ببینی ولی در واقع  این ارتباط و همکاری، کار دل بود و کار هرکسی نبود این دلدادگی و محبت.

امروز که در مسیر مؤسسه بودم، مدام به یاد روز تشییع پیکر مرحوم پدرم از همین مؤسسه می‌افتادم؛ چه روز تلخی بود. اولین‌بار بود که بدون پدر پا به روزنامه می‌گذاشتم.

حال خودمان را نمی‌دانستیم. بین جمعیت ناگهان خودم را در برابر جناب آقای بشارت دیدم، صورتش غرق اشک بود و فقط همین یک‌بار به خودم جرأت دادم که بدون رعایت آداب همیشگی، ایشان را در آغوش بگیرم و چنان گریه می‌کردیم که گویی هر دو پدر از دست داده‌ایم و مگر این طور نبود؟ و باز بگویم صبح که در اتاق مرحوم پدر، مشغول آماده‌کردن سخنانم بودم، گویی هردویشان را در گوشه اتاق می‌دیدم که به همان سیاق سابق نشسته‌اند و شاید به من می‌خندیدند که چه می‌نویسی؟ ما که جایمان خوب است و حالمان هم، برو به فکر خودت باش پسر...

 علی جان؛ 

شاید خیلی از دوستان ندانند ولی بگذار بگویم که دست خیر و دستگیر پدرت برای چه کسانی بوده است. من که می‌دانم چه افرادی را سرپرستی و حمایت می‌کرد. باید گفت که بدانند در پس این حضور جدی و باصلابت مرحوم بشارت، دلی بود از جنس طلا. این را من نمی‌گویم، می‌شود از خانواده‌ای شنید که مرحوم بشارت حامی آنها بود و چه سخاوتمندانه، طوری که ابداً کسی گمانش را هم نمی‌کرد. ذره‌ای به دنیا دلبسته نبود و به‌همین دلیل هرگز بد کسی را نمی‌گفت و وامدار هیچ‌کس نبود. به معنای واقعی آزاده بود و دستگیر، آزاده بود و مهربان.
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ
که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن

و حتماً راز  رفاقت و همراهی مرحوم بشارت و مرحوم پدرم همین است و و ظرافت تشییع هر دو عزیز از محل روزنامه اطلاعات که انشاء‌‌الله همیشه محل تکریم بزرگان و آزادگان خواهد بود.

میهن‌دوستی شجاع و پرتوان

در این مراسم، جلال رفیع، روزنامه‌نگار و از دوستان و همکاران مرحوم بشارت نیز طی سخنانی بیان کرد: به عنوان عضوی از روزنامه و مؤسسه اطلاعات وظیفه خودم می‌دانم که این ضایعه دردناک را که هرگز به این زودی‌ها تصورش را نمی‌کردیم تسلیت بگویم. آنچه لازم بود به اشارت درمورد مرحوم بشارت گفته شد.

مجله‌ای که استاد به بهترین نحو، احیا و نوآفرینی کرد به جایی رسید که به‌عنوان مجله‌ای معتبر، در نهادهای علمی کشور مورد توجه قرار گرفت و بسیاری از بزرگان نقد و نظر و دانشمندان و فرهیختگان، مسابقه می‌گذاشتند که مطلب آنها در این مجله منتشر شود. خود آقای بشارت می‌گفت ما از کسی مقاله نمی‌خواستیم و این دیگران بودند که برای ما مطالب و مقالات خود را می‌فرستادند و به قدری این استقبال زیاد بود که اگر ارسال مقالات متوقف می‌شد ما تا پنج سال می‌توانستیم به انتشار مجله اطلاعات‌اقتصادی سیاسی ادامه دهیم.

بشارت در کنار کارهای مجله فعالیت‌های علمی دیگری هم داشت؛ دو کتاب ترجمه کرد یکی به نام «جنگ و پادجنگ» که منتشر شد و همچنین درباره دو تن از فلاسفه غرب از جمله نیچه کتابی را در دست ترجمه داشت که گویا در مراحل نهایی بود ولی اجل مهلت نداد و ای کاش مهلت می‌داد که ما از استاد بشارت بهره‌مند می‌شدیم. 

وی ادامه داد: شادروان بشارت به لحاظ شخصیتی و اخلاقی و انسانی دارای صفات بارز و ارزنده‌ای بود؛ از جمله انضباط، سخت‌کوشی، دقت نظر، شرح صدر، بینش و بنیه علمی، صراحت و رک‌گویی، صمیمیت و تواضع، احساس مسئولیت، بارسنگین کار علمی را بر دوش بردن، غیرت و حمیت ملی، میهن‌دوستی، شجاعت و شهامت، بی‌اعتنایی به امتیازات مادی و اداری و دنیایی، صبوری و پایداری و رنج‌بری و بسیار صفات دیگر که در او می‌درخشید.  اما به نظرم مهمت‌رین صفت او گفتگو کردن و شنیدن دیدگاه‌های گوناگون و تضارب آرا بود. 

جلال رفیع گفت: وجهه دیگر او صبر و بردباری در دوران اسارت بود. او بحق آزاده‌ای ارجمند با کارنامه‌ای درخشان بود. من برای اینکه این موضوع به تأکید روشن شود ،به دو نمونه از اظهارات خودشان اشاره می‌کنم. او در دورانی که پس از بازگشت سفیر ایران شادروان دعایی به کشور، با سمت کاردار همراه با همکارانش در سفارت ایران در عراق باقی ماند و تا سال 62 حدود 40 ماه اسارت و حصر و حبس و زجر را تحمل کرد، فوق‌العاده درخشید.

مرحوم بشارت می‌گفت «از شروع جنگ تحمیلی تا حدود یک‌سال، اجازه خروج از سفارت ایران را به هیچ‌یک از کارمندان ندادند حتی آشپز هم فقط روزی یک‌بار با مأموران امنیتی برای خرید مواد خوراکی بیرون می‌رفت و اجازه خرید هر چیزی را نداشت، بلکه جنس و مقدار آن را مأموران امنیتی عراق تعیین می‌کردند. اجازه مراجعه به پزشک و خرید دارو هم نداشتیم، چندبار همکاران ناچار شدند دندان‌های فاسد یکدیگر را با دست بکشند.

منظره به خاک‌غلتیدن یکی از همکاران را که سنگ کلیه داشت و دارویی برای تسکین دردش نداشتیم هرگز از یاد نمی‌برم. بارها با برگ درختان و چمن باغچه، خورشت سبزی بدون گوشت درست کردیم. هیچ تماسی با بیرون نداشتیم و از خرید روزنامه و مجله محروم بودیم. زندگی در آن فضا چنان سخت و فشارهای عصبی به اندازه‌ای بود که فرزند 12ساله یکی از همکاران که با خانواده‌اش در سفارت مانده بود قدرت تکلم خود را از دست داد و تا روزی که به ایران برگشت حتی یک کلمه حرف نزد. با وجود این در تمامی آن سال‌ها با همه سختی‌ها نه تنها من، بلکه عضو دیگری از سفارت هم درخواست بازگشت به ایران نکردیم حتی یک‌بار؛ در حالی‌که هر لحظه از شبانه‌روز هر اتفاق ناگوار و هر حمله انتقامی و هر فاجعه‌ای احتمال می‌رفت.» 

وی افزود: میهن‌دوستی شادروان بشارت را در متن این عبارت و خاطراتی که از او شنیده‌ایم و خوانده‌ایم به خوبی متجلی می‌بینیم: «روز 31 شهریور 1359 را با شنیدن اخبار نگران‌کننده‌ای که از رادیو بغداد پخش می‌شد به شب رساندیم. نمی‌دانم چند ساعت گذشت که با صداهایی وحشتناک به هوش آمدم. گویی دنیا داشت زیر و رو می‌شد. ساختمان سفارت می‌لرزید و در تاریکی مطلق چنان گرد و خاکی از زیر در به داخل اتاق می‌آمد که نفس‌کشیدن را دشوار می‌کرد. کشان‌کشان خود را به راهرو رساندم. چند تن از همکاران را دیدم که سراسیمه و بعضی با پای برهنه و شمعی در دست از اتاق‌هایشان بیرون آمده‌اند. به این نتیجه رسیدم که هواپیماهای ایرانی دارند بغداد را بمباران می‌کنند. آری 140 فروند هواپیما وزارتخانه‌ها و پایگاه‌ها و تأسیسات نظامی و فرودگاه و ساختمان رادیو و تلوزیون و نقاط حساس بغداد را در هم کوبیدند.

در آن دمدمه‌های صبح که صدای بمب‌ها و فروریختن ساختمان، گوش فلک را کر می‌کرد یکدیگر را در آغوش گرفته بودیم و اشک شوق می‌ریختیم و خدا را سپاس می‌گفتیم که ایران همچنان توانا و دشمن‌شکن است. 

واقعا عاشق ایران بود

دکتر علی بشارت، فرزند مرحوم بشارت، در پایان این مراسم ضمن تشکر از حضار و مدیریت مؤسسه اطلاعات که مراسم بدرقه و نکوداشت مرحوم بشارت را فراهم آورده‌است، بیان کرد: پدر من عاشق زندگی بود نه به خاطر زیستن، بلکه به خاطر عشق‌ورزیدن به اطرافیانش. بشارت همه را دوست داشت و اصیل و نجیب بود.

هیچ‌وقت فراتر از آن چیزی که بود توقع نمی‌کرد. پدر عاشق زیبایی بود و برایش طول عمر معنایی نداشت و همیشه می‌گفت عمق عمر مهم است. باعث افتخار است که کسی از پدرم رنجیده نیست و همین‌که در این سالن دور هم جمع شدیم نشان این امر است.

دکتر بشارت به عشق پدرش به فرهنگ و تاریخ و وطن اشاره کرد و افزود: پدر واقعا عاشق ایران بود. 

وی  درباره دست‌نوشته‌ای از پدرش توضیح داد: عنوان این متن این است؛ به ملتی که شایسته روشنگری است. از روزی که پا از چارچوب دستوری و تنگ دیپلماسی بستم و از وزارت امور خارجه به دلخواه کناره گرفتم، اندکی بعد از آن دست روزگار مرا به رسانه‌های نوشتاری کشاند، پهنه‌ای فراخ‌تر که در آن دم‌زدن بسی راحت‌تر بود.

از آن‌هنگام وابسته و دلبسته این خانه تازه شدم و بجا یا نابجا خود را در شمار کسانی دیدم که بیش از هر چیز به آزادی و سربلندی میهن و بهروزی ایران‌زمین و برآوردن منافع ملی می‌اندیشند و از آن پس، کمر همت بسته‌ام که در راه پاسداری از استقلال و یکپارچگی سرزمینم و گرامیداشت تاریخ کهن و داشته‌های گرانسنگ این مرز و بوم بگویم و بنویسم.  

در ادامه، بر پیکر زنده‌یاد بشارت در محوطه مؤسسه اطلاعات و با حضور خانواده مرحوم و دوستان و همکارانش، نماز قرائت شد و او از خانه‌ای که به آن دلبسته بود، تشییع و به خانه ابدی بدرقه شد.

گزارش خطا
ارسال نظر
captcha
آخرین مطالب