علیرضا بهرامی- اطلاعات آنلاین: «ویلیام خنو» نام یک موزیسین ایرانی است. اگر از ایرانی بودن صاحب این نام تعجب کردید، تعجبتان بیشتر خواهد شد وقتی بدانید که او آهنگسازِ چه آهنگهای معروفی بوده، اما همینقدر ناشناس بوده و حتا هیچوقت معلوم نشده در کجای جهان مرده و دفن شده است.
«ویلیام خنو» متولد ۱۳۲۵ در تهران، از هموطنان مسیحی آشوری بود. او در نیمه دهۀ ۴۰ و در ۲۰ سالگی به عرصۀ هنر وارد شد. نوازندگی پیانو از او یک هنرمند آشنا به ملودی ساخت که وقتی با قدرت خلاقه ترکیب شد، تعدادی از آهنگهای آرام آن سالها از دلش بیرون آمد. قطعههایی، چون «زندون دل»، «همیشه غایب»، «عم تنهایی» و «ماهی خستۀ من» با صدای «فریدون فروغی» که برخی از آنها توسط خوانندگان مشهورتری هم بازخوانی شدند، همگی از آثار «خنو» بودند. او همچنین با قطعۀی معروف «صدای گریه میاد» خوانندۀ جوانی را به نام «هوتن داروگر» به عرصۀ موسیقی پاپ آن روزهای ایران معرفی کرد که آیندۀ درخشانی برایش تصور میشد، اما او نیز با اصرارش برای مهاجرت به اروپا در همان اوان جوانی، از یادها رفت.
به هر حال، این آهنگهای موفق، روزگار پررونقی را برای «خنو» رقم زده بود؛ تا آنکه در همان سالهای دهۀ ۵۰ عرصۀ فعالیتش را در بازار موسیقی ایران، به دلایلی هر روز تنگتر دید. به همین دلیل سال ۱۳۵۵ به سوئد مهاجرت و در آنجا با یک خانم سوئدی ازدواج کرد. پس از پیروزی انقلاب و راهاندازی بازار موسیقی ایرانی در لسآنجلس تصمیم گرفت که به آمریکا برود و به دوستان موزیسینش در آنجا بپیوندند. در تلاش نخست، هرچند به آمریکا رسید، ولی به بنبست خورد. از طرفی بازار موسیقی ایرانی در آمریکا به سمت آهنگهای شاد گرایش داشت که در راستۀ کاری «خنو» نبود. همچنین از طرفی با تسخیر سفارت آمریکا در ایران، سختگیریها نسبت به ایرانیها بیشتر شده بود و همین امر باعث شد که به او مهلتی داده شود تا بهدلیل نقص مدارک اقامت، بهسرعت آمریکا را ترک کند.
این رفتن به آمریکا و بازگشتن به سوئد البته یک ناخوشایندی دیگر هم داشت که طلاق او از همسر سوئدیاش بود؛ گویا او دوست نداشته به آمریکا مهاجرت کند. «خنو» ابتدا تصمیم گرفت با راهاندازی یک رادیوی تکنفره، از همانجا با مخاطبانش ارتباط برقرار کند. این اقدام هم حتما چندان موفقیتآمیز نبوده که تصمیم میگیرد هر طور شده خودش را به آمریکا برساند و شانس باقی زندگیاش را در آنجا امتحان کند.
از اینجا به بعد، دو روایت وجود دارد؛ یکی اینکه تصمیم گرفت برای آنکه پولی به دست آورد و رفتنش را به آمریکا تسهیل کند، به مقصدی در آفریقا رفت که از آنجا سنگ طلا و الماس به آمریکای مرکزی قاچاق کند و سپس به ایالات متحده عازم شود. دیگر روایت، روی حضور او در کشور «هندوراس» متمرکز است؛ تا از آنجا به مکزیک رفته، سپس از سمت جنوب، خودش را به داخل ایالات متحده برساند. در روایت دوم، برخلاف روایت اول که معتقد است «خنو» را عوامل مافیایی طی خیانت در معامله سر بریدند تا پول و اموالش را بالا بکشند، روایت دوم میگوید، او در یکی از کوچههای هندوراس برای تصاحب گردنبند طلایش مورد زورگیری با چاقو توسط، چون نوجوان قرار گرفته که پس از مقاومتش، ضربهای که یکی از آنان با سنگ بر سر «خنو» فرود آورده، در ۴۸ سالگی کشته شده است.
پایان تراژیکتر این روایت این است که او بهعنوان فردی بی کس و کار، طی یک مراسم خیرخواهانۀ غریبانه در گورستان کلیسایی کاتولیک به خاک سپرده شد. به هر حال، در آمریکای مرکزی یا آفریقا یا هر جای دیگر دنیا، نه در ایران، سوئد یا آمریکا، حتا محل دفن «خنو» نیز هیچوقت مشخص نشده است.
با همۀ این وصفها، دو نکته در زندگی پر فراز و نشیب «ویلیام خنو» قابل توجه است؛ یکی اینکه اثر هنری اگر باب طبع مردم باشد، با مرگ هنرمند هم تا نسلها، فراموش نمیشود. دیگر اینکه برخی هنرمندان مانند «خنو» نه اینجا و نه آنجا، نه در این زمان و نه آن زمان، قدر نمیبینند و برخلاف ذات هنر که با شهرت همراه است، نام و یادشان چه در زمان حیات و چه پس از مرگ، فراموش میشود. پایان پیام