سال ۱۳۳۹ در خانوادهای مذهبی در تهران به دنیا آمد، پس از کسب دیپلم ریاضی، در رشته کارگردانی تأتر وارد دانشگاه تهران شد، هنوز کارشناسی این رشته و رشته علوم سیاسی را که به طور همزمان دنبال میکرد، تمام نکرده بود که با شوقی نامکشوف و چشمانی روشن به آینده، راه داستاننویسی را برگزید، حسابش را با تأتر از سویی و با سیاست از دیگر سو جدا و انصراف از ادامه تحصیل را تسلیم دانشگاه کرد. ۲۰ سالگی را تمام نکرده بود که در مطبوعات آثار خواندنی از او منتشر شد. هشت سال مسئول صفحات فرهنگی و هنری روزنامه جمهوری اسلامی بود، سردبیری ماهنامه صحیفه و همچنین سردبیری مجله رشد جوان، چاپ بیش از ۳۰۰ عنوان کتاب در انتشارات برگ و... از جمله فعالیتهایی بود که در مقام روزنامهنگار، نویسنده و مدیر هنری در همان سنین جوانی دنبال کرد.
سال ۱۳۶۸ داستانی با عنوان «کشتی پهلو گرفته» در بازار کتاب ایران آفتابی شد. شاید زیاده نباشد اگر بگوییم این آفتاب تمام یخبندانهای سخت نویسندگی پیش از خود در حوزه ادبیات دینی را در کوتاهترین زمان ممکن به قطره آبی بدل کرد و قصه آن شد که نویسنده جوانش، با آن سیمای روشن، محجوب و آن متانت هموارهاش به یکی از نامیترین نویسندگان ایران تبدیل شد. زمانی از نشر کتاب نگذشته بود و این کتاب که قبل از تولد کاغذیاش از سوی برخی دچار مشکلاتی برای چاپ بود و آن برخی تا پیشنهاد خمیر شدن کتاب هم پیش رفته بودند، عنوان پرفروشترین کتاب ایرانی را در سالهای متوالی از آن خود کرد، به چاپهای متعدد رسید و این تجدیدچاپ تا امروز و پس از ۳۴ سال از چاپ نخستینش به عدد ۵۹ نیز رسیده است و نویسندهاش عنوان پرمخاطبترین نویسنده ایرانی را نصیب خود کرد.
در ادامه گفتوگوی ما با سیدمهدی شجاعی را درباره این کتاب و دغدغههایش میخوانید:
از آنجا که محور گفتوگو حضرت زهرا(س) و اثر ارزشمندتان برای حضرت است، بفرمایید برای سیدمهدی شجاعی «فاطمه(س)» از کجا شروع میشود؟
سؤال بسیار سختی است، من در خانوادهای مذهبی بزرگ شدهام و با این اسامی و شخصیتهای بزرگ از کودکی و به برکت خانواده آشنایی داشتهام، ولی زمانی مقداری غور بیشتری در شخصیت حضرت زهرا(س) داشتم و هرچه جلوتر رفتم، احساس کردم که ایشان دارای شخصیتی منحصربهفرد در عالم هستی است و گویی کسی حواسش به این موضوع نیست که ایشان دارای خلقتی فوقالعاده و جایگاه ویژهای نزد خداست. هرچه در این اقیانوس بیکران پیش میرفتم با مواردی مواجه میشدم که برایم بسیار غریب بود. رسیدم به نقطهای و مقالهای ادبی با عنوان «حضرت زهرا(س) بهانه آفرینش و خلقت» و مبتنی بر حدیث؛ «یا أَحْمَدُ! لَوْلاک لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاک، وَ لَوْلا عَلِی لَما خَلَقْتُک، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکما» نوشتم.
در نوشتن «کشتی پهلو گرفته» و همچنین آثار دیگر مذهبی اینگونه بود، من با یک اقیانوسی مواجه شدم که عظمت آن در کوزه نمیگنجید. من یک کوزه از آن اقیانوس میآورم و تا پیاله پیاله به خلایق برسد، خیلی تنزل پیدا میکند و تازه بخشی از حقیقت است که آدم میبیند و قطعاً همه آن نیست. تألیفات برای ائمه(ع) از این جنس است که دوست دارم دیگران را در لذت آنچه کشف کردهام، شریک کنم و سعی میکنم این حقیقتی را که دریافتهام تا آنجا که ممکن است به دیگران هم برسانم.
پس آغاز قصه «کشتی پهلو گرفته» اینگونه رقم خورد و هرچه جلوتر رفتم احساس کردم دانستههایم درباره شخصیت بیبدیل فاطمه زهرا(س) خیلی کمتر از ندانستههایم و آنچه نمیدانم بیشتر است و مجهول القدرها مفهوم عمیقی است که برای کسی این دریافت حاصل نمیشود و انگار بنا هم نیست که این اتفاق بیفتد.
به لحاظ زمانی نقطه توجهتان به این اقیانوس کی بود؟
نمیتوانم تاریخ دقیق ارائه دهم؛ به نظرم حوالی یکی دو سال قبل از چاپ کتاب بود.
انتخاب نام اثر چگونه بود؟
دست من نبود، خودشان این نام را مرحمت کردند. داستان نوشتن برای اهل بیت(ع) اینگونه نیست که به اراده انسان خیلی وابسته باشد. ما فقط باید مقداری سفره را پهن کنیم؛ باقی اتفاقات از سوی صاحب کار به ما میرسد. درباره کار برای ائمه(ع) هیچوقت نمیگویم کار من است. گاهی وقفهای در کار انداختهام و ۱۵ ماه این وقفه طول کشیده و ایشان نیامدند و کلمهای اضافه نشده است. اصل توفیق از آن طرف است و ما منت دار آنهاییم برای این توفیقات.
زمان نوشتن چه حس و حالی داشتید؟
قبل از اینکه دیگران بخواهند از این آثار بهرهای ببرند نصیب خود من میشود. بعد از انتشار مینشینم و این کارها را بارها میخوانم، انگار که کتاب نویسنده دیگری است. همان احساسی که در خواندن به مخاطب دست میدهد به من هنگام نوشتن دست میداد. با خیلی از دوستان ارتباط داشتم که حتی مذهبی نبودهاند اما با این شخصیت ارتباط گرفتهاند. به خانمی برخوردم که اصلاً ظاهر مذهبی نداشت اما میگفت این کتاب سر سجادهاش است. قطعاً یکی از دلایل این تیراژ وسیع و گسترده ارادت مردم به حضرت زهرا(س) بوده است. البته تا قبل از کشتی پهلو گرفته ادبیات دیگری در داستانهای مذهبی داشتیم و مردم خیلی با آن ادبیات ارتباط برقرار نکرده بودند. شاید با این کتاب آشنا شدهاند و این ارادت بروز پیدا کرده است.
ما آثار خاصی از برخی نویسندگان داریم که در کارنامه آنها متفاوت است و قابل تکرار نیست. میتوانیم بگوییم که این کار در کارنامه سیدمهدی شجاعی همینطور است؟
خلق اثر - چه کار مذهبی و چه غیرمذهبی - از بالا الهام میشود، چه من قبول داشته باشم و چه نداشته باشم، چه مسلمان باشم و چه بودایی، اثر هنری الهام از بالاست. مثل همه عالم که از دست خداوند روزی میخورند اما خدا را هم نمیشناسند. این هم یک روزی معنوی است و با هر تفکری این موهبت از بالا میآید. در مورد کتاب «کشتی پهلو گرفته» منشأ زایش آثار بعدیام به طور تمام، این اثر بود. یعنی برکت همه اتفاقات بعدی تألیفیام از این اثر آغاز شد و این کتاب برای من مبدأ شد. این موضوع برای من خیلی مهم است که همانطور که فاطمه زهرا(س) والده کل ائمه معصومین(ع) هستند، برای خلق آثار من هم این اثر اینقدر خیر و برکت داشت که میتوان گفت باقی آثارم شعاعهایی از وجود این اثرند.
اگر کسی اهل مطالعات مذهبی و ادبیات آن باشد طبعاً به این اثر نمره قابل قبول خواهد داد بهخصوص در فرم که امتیاز این اثر است. چه شد که به این فرم رسیدید؟
مشکل همین بود، فکر میکردم این مفاهیم باید به زبان روز ارائه شود و برای آن بسیار وقت گذاشتم و همچنانکه ملاحظه فرمودید در بخش دعا و مناجات هم اعمال شده است. مفاهیمی که در مناجاتها و دعاهای اهل بیت(ع) است و اگر مردم با این مفاهیم و ادبیات امروزی آشنا شوند، اسباب رشد و اعتلای معنویشان هم به نوعی فراهم است. در این مورد هم باورم بر این بود که اگر ما تکنیکی یاد گرفتهایم باید همه توان و تلاشمان را خرج کنیم برای اینکه آن مفاهیم را با ادبیات امروزی به مردم منتقل کنیم و هرقدر که گذشت، سعی کردم نوآوری و بدعتهای جدیدی را در این فضا پدید آورم.
اصولاً سبکها و آثار ادبی خشتهایی است که بر خشتهای قبلی گذاشته میشوند، تجربیاتی در این باره وجود داشت و میخواستم قدمی به جلوتر بردارم. ضمن اینکه نمیخواستم محدود و منحصر به قالبهای کلاسیک باشم، همان موقع برخی گفتند جای خطبه یا سخنرانی در رمان نیست و تعبیر من این بود که من نوکر رمان نیستم و نوکرِ مفهومم. لطف خدا سبب شد، همین ایده به یک سبک نوشتن بدل شد و مختصات خود را پیدا کرد، حالا با این مختصات باید آن را سنجید. این کتاب یک شیوه نوشتن است و «سقای آب و ادب» یک شیوه دیگر داستانی است و یا «آفتاب در حجاب» به نوع دیگری نوشته شد. کار آخرم که درباره حضرت سجاد(ع) است به نوع دیگری با همه آثار قبلی متفاوت است. به هر روی نویسنده باید تمام تلاش خود را به کار بندد و آنچه در بضاعت دارد را برای انتقال مفاهیم اساسی و اخلاقی خرج کند. این اتفاق طبعاً در قالب هنر و ادب به ماندگاری میرسد و ارتباط بیشتری با جامعه برقرار میکند.
آیا در زمان تحقیق، قالب را انتخاب کردید؟
نه ، من قائل به تفکیک قالب و محتوا نیستم؛ کل کار با هم متولد شد.
آیا ویرایش داشتید؟
نه، من ویرایش به شکل بازنویسی ندارم. البته اثر را به دوستان اهل فضل و نظر میدهم و برخی موارد را ادیت میکنم. چند سال پیش در کتاب «سقای آب و ادب» این اتفاق افتاد و آنچه را نوشته بودم، نپسندیدم و کنار گذاشتم. تا چند سال بعد که اتفاقات دیگری افتاد و بابی باز شد. چون فصل - فصل آن کتاب اسم مجزایی دارد، مثل عباس ادب، عباس زینب، عباس حسین و عباس عباس. «عباس فرشتگان» آن چیزی بود که باعث شد، حس کنم میتوانم این اثر را ارائه کنم و فرشتگان برای این آمدند که احساس کردند نویسنده نمیتواند بنویسد و به کمک او شتافتند. به نظرم باب «عباس فرشتگان» در آن کتاب باب اصلی است.
یک نکته درباره خلق آثار هنری وجود دارد؛ به هنرمند با هر تفکری که دارد الهاماتی میشود. شنیدم آیتالله جوادی آملی به استاد فرشچیان گفته بودند؛ برزخ را نقاشی کنید تا ببینیم برزخ چه شکلی است. با این وصف معلوم میشود که در مطالعات فلسفی و به اصطلاح کلامی به تصویر روشنی از برزخ نرسیدهایم. یعنی بعضی از موهبتها نصیب علما و اندیشمندان نمیشود و مختص هنرمندان است. ظرفش اینجاست تا بقیه بتوانند از این مسیر توشهای بردارند.
بحثمان در قالب بود. مطمئنید که به بهترین قالب رسیدهاید؟
قالب «کشتی پهلو گرفته» برای آن دوره بود. قطعاً همیشه این حس درباره قالب، محتوا و مفاهیم وجود دارد که در گذر زمان ممکن است شیوههای بیان مناسبتری به نظرمان برسد. به نظرم آن تولد برای زمان خاص آن اثر بود. همین حالا دوستان دیگری قطعاً کارهای بهتری از آن کار میتوانند خلق کنند. اگر الان بخواهم آن موضوع را بنویسم قطعاً کاری دیگری خلق میشود؛ چراکه افقها تغییر کرده است. قصد دارم اگر توفیق دست دهد بعد از حضرت سجاد(ع) اثری درباره حضرت امیر(ع) را آغاز کنم و احساس میکنم الان نوشتنم با سه سال پیش درباره حضرت علی(ع) خیلی متفاوت است چه از حیث قالب و چه محتوا.
آن تغییر افق انسانی است یا جهانی؟
تجربه شخصی است و نه تحولات روزگار.
این علاقه است که درباره حضرت زهرا(س) دوباره بنویسید و اگر هست آیا شروع کردهاید؟
قطعاً علاقه هست اما تمرکزم بر امیرالمؤمنین(ع) است که بعد از پنج جلد حضرت سجاد(ع) شروع کنم. تحقیقات هم توسط دوستان و به صورت بانک اطلاعاتی انجام شده است. پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) از شخصیتهای مظلوم تاریخ تشیع و اسلام هستند. اگر تا حدودی به حضرت علی(ع) نزدیک شویم حکایت چون که صد آمد نود هم پیش ماست و بسیاری از ائمه(ع) را در آیینه ایشان میتوان دید. همین امروز خبر شدم یکی از شاگردانم درباره جنگ جمل کتابی نوشته است که باید بگویم بعد از اثر شیخ مفید اثری به این جامعیت نداشتهایم، این کار در ارشاد توقیف شده و این یعنی معارف اهل بیت(ع) به دست مردم نمیرسد.
تلقی سیدمهدی شجاعی از خطبه حضرت زهرا(س) چیست و اینکه آیا برای این خطبه نمیخواهد چیزی بنویسد؟
یکی از آرزوهایم این کار است. یکی از حقهایی که «در کشتی پهلو گرفته» ضایع شد در حق همین خطبه بود و البته بیش از این از دستم در قالب رمان برنمیآمد. فدک مانیفست کل اسلام است. باورم این است که فدک روی دیگر خلافت است. همچنانکه هارونالرشید به امام رضا(ع) میگوید که حدود فدک را بگو تا آن را پس دهم. امام میگویند نمیتوانی و هارون اصرار میکند و وقتی امام میگویند مشخص میشود کل مرز اسلام است.
بهعنوان کسی که قدمی درباره حضرت زهرا(س) برداشتهاید چه پیشنهادی برای پرداختن به شخصیت ایشان دارید و یه نظرتان خلأها در این زمینه کجاست؟
سیره ائمه(ع) این بوده که منبر نمیرفتهاند و امیرالمؤمنین(ع) در دوران خلافت زندگی میکردند و همین زندگی الگوی زیستی مردم میشد و این نکته مهمی است. امیرالمؤمنین(ع) درباره پیامبر(ص) میفرمودند طبیب دوار، اما امام در خانه بودند و مردم میآمدند. همه بدبختیها هم همین است که چون آفتاب در برابر چشم مردم بودند و مردم نمیدیدند و به دنبال کرم شبتاب میرفتند و همین حالا هم همین است و احساس نیاز و عطش به شناخت معرفت اینها نیست.
در توصیفات ادبی ممکن است صحنه زیبایی را تصویر کنید اما آن سرجای خودش است و شما سر جای خود اما درباره اینها به این شکل است که با آنها بالا میروید. یک وجوه اجتماعی دارد داستان که آن احترام و حرمتی که پیامبر به حضرت زهرا(س) میگذارند یک پیام برای الیالابد دارد که همان موقع هم سعی کردند جلوی آن و پیامش را که مقام زن و جایگاه آن بود بگیرند. این درک برای مسلمانان در طی این قرون پیش نیامده است. وقتی ممنوعیت نقل حدیث اعلام شد قصهگوهایی آمدند که بیشتر یهودی بودند و بسیاری از مفاهیمی که از آن موقع آمده و در مقام تحقیر زن است از تورات و زمان خلیفه دوم آمده است. کارهایی که اینها بهخصوص معاویه و عبدالملک بن مروان کردند احادیث دمشقی را پدید آوردند که حتی یکی از آنها سندیت نداشت و وارد احادیث اصلی شد و بزرگترین لطمات را به دین ما زد.
مهم این است که در دنیای امروز چقدر نیاز به معنویت مطرح است و معنویت کجای زندگی ماست؟ اگر نیاز باشد انسان دنبال معنویت میرود. یکی از حکمتهای خداوند این است که آب را قبل از عطش آفریده است. گاهی هم با آبهای کاذب رفع عطش شده و کسانی که در ثروت و شهرت به بالا میرسند تازه دنبال معنویت میگردند. با موارد غیرمطلوب این عطشها رفع میشود و اگر رفع نمیشد معرفت واقعی را پیدا میکردیم.
در زیارتنامه امام رضا(ع) جایی است در پایان زیارتنامه که لعنت میفرستد: اللَّهُمَّ الْعَنِ الَّذِینَ... وَ حَمَلُوا النَّاسَ عَلَى أَکْتَافِ آلِ مُحَمَّدٍ. اینها همان کسانی هستند که تعریف غلط از دین دادهاند و همان پاسخ کاذب را به عطش دادهاند. یعنی نمیخواهند مردم تحت ولایت خدا باشند تا خودشان حکومت کنند منتها غیر از توسل به اسلام نمیتوانستند این کار را کنند. قبل از پیامبر محال بود بتوانند این کار را کنند. در حقیقت ما چوب تحمیق و جهل مردم را در طول تاریخ میخوریم. روایت است که اگر مردم ولایت حضرت علی(ع) را میپذیرفتند خدا جهنم را نمیآفرید و در روایتی دیگر آمده در جهنم را تخته میکرد. این جهالت سبب میشود گوساله سامری را به موسی ترجیح دهند.
اگر امروز کسی کشتی پهلو گرفته را بخواند نمیتواند گریه نکند و با عاطفه انسان خیلی مماس است، قصدتان این بود؟
خیر، قصدم این نبود، حسم این بود و خدا کند این خلوص را به انسان بدهند. کتاب را با همراهی اشک و آه نوشتم. همین حالا هم که میخوانم اشک همراهی میکند.
بهترین خاطره در باب این کتاب چیست؟
موقع نوشتن را نمیتوان گفت اما بازتابها برای من عجیب و حیرتانگیز بوده است. زمانی که در مجموعه «رشد» بودم کتاب را نوشتم و انتشارات مدرسه کتاب را چاپ کرد، آقای حدادعادل، معاون فرهنگی بود و گفت این کتاب نباید توزیع شود، چراکه وحدت لطمه میخورد و قرار شد کتاب خمیر شود. خدا لطف کرد با یکی از دوستان مجوز نشری به نام «نشر جوان» را داشتیم و لوگوی مدرسه را برداشتیم و با جلدی جدید ۱۰ هزار نسخه در دو نوبت چاپ کردیم. پس از آن انتشارات مدرسه دید کتاب گل کرد و آسیبی هم به وحدت نزد و خواستند کتاب را چاپ کنند و با این کتاب توانستند کتابهای دیگر را چاپ کنند. وقتی هم خواستیم برای نشر نیستان بازپس بگیریم با مسایلی همراه بود.