محمدعلی فیاض بخش: آنچه در این دوسالونیم در مورد ایدهپردازیهای ناب و مشعشع شهرداری تهران میتوان به وضوح دید، مدیریت «بیلبوردی» است. از سویی معلوم نیست تعداد عریض و طویل اعضای شورای شهر، جز نغمههایی گاهوبیگاه، که در گمشدن پارهای اسناد و ناگهان پیداشدنشان سر میدهند، در رفاه شهری و قانونمندکردن راحت و آسایش همشهریهاشان چه میکنند؟
البته یافتن شاعرانی نورسیده یا دیررسیده و تافتن ادبیاتِ یکبیتی بر بالای بیلبوردها شاید در زمرهی ایدههای ناب قلمداد شود؛ یا جملهی «من شهردارم»، هموزن و همآهنگ جملهی رنه دکارت تلقی گردد که گفت: «من میاندیشم، پس هستم»؛ و این «هستی» عجالتاً در شهر ما نه در مبلمان شهری، نه در ترافیک شبانهروزی، نه در ساماندهی تملّک گذرگاههای عمومیِ تصرفشده توسط سوپرمارکتها ومیوهفروشها و نه در کاستن و پیراستن هوا از آلودگی است؛ و نه حتی در ملاحظات اخلاقی در انتخاب پارهای کلمات که بر پیشانی بیلبوردها نقش میبندد؛ مهم آن است که «من شهردارم»!
مهمتر آن است که منِ شهروند باید عوارض خانهی مسکونی و خودروی سواری و حضور در خیابان و انواع دیگر صدقات و مبرّات را تمام و کمال و در وقت مقرّر پرداخت کنم و همچنان در رؤیای نفسکشیدن در پایتخت، گوش به وعدههای فضایی بسپرم؛ از جمله این وعدهی اخیر، که: «وداع تهران با ترافیک و آلودگی هوا».
انصاف دهم؛ چیزی که در شهر ما چشمگیر است و در بسیاری از شهرهای مهم دنیا در این حد نیست، پاکیزگی صبحگاهی به لطف زحمات پاکبانان است. اگر همین عزم در دیگر حوزهها خارج از شوائب سیاسی و صرفاً برای «مناسبسازی شهر برای زندگی» صورت گیرد، صورت مسأله، دیگر میشود و راه حلها آسانتر.
….اما تا آن زمان، یعنی تحقق تازهترین وعده، یعنی شکستن کمر قیمت مسکن، خداوندا ! این حافظهی تاریخی را که به مصلحت از ما ستاندهای، به لطف و کرمت، از سرِ مرحمت به ما بازنگردان! بگذار تا انتظاراتمان در همین حدود نفسکشیدن در شهر و چشمپوشیدن از حقوقِ شهری بمانَد؛ که سرد و گرمشدنمان در شنیدن وعدهها و دیدن وعیدها، همین میزان حالِ خوشِ چندروز پاکی هوا به یمن باد صبا را از ما خواهدگرفت.