محمد علی مهتدی: از همان آغاز جنگ غزه و عملیات طوفان الاقصی، محافل آمریکائی و صهیونیستی بحث آینده حماس و نوار غزه را مطرح کردند.
آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا، در سفر به منطقه و دیدار با مقامات صهیونیستی، اردنی و مصری موضوع کوچ دادن ساکنان غزه به صحرای سینا را مورد بحث قرار داد که البته با مخالفت دولت مصر مواجه شد.
مطرح کردن این بحث، در حالی که جنگ به شدت جریان داشت و هنوز آینده آن مشخص نبود، می رساند که آمریکا مطمئن بود ارتش صهیونیستی مقاومت اسلامی در غزه را نابود خواهد کرد و پس از آن با این سؤال مواجه خواهد شد که با نوار غزه و 2 میلیون سکنه آن چه کند.آنها سناریوهای مختلفی را هم مطرح کردند از جمله همین کوچ دادن سکنه به مصر بود و سناریوهای دیگر مانند اینکه اسرائیل خود کنترل نوار را در دست گیرد یا آن را به تشکیلات خودگردان محمود عباس بسپرد.
بحث هائی هم پیرامون امکانات وموانع احتمالی در راه اجرای هر یک از این سناریوها در رسانه ها به راه انداختند.اکنون پس از حدود دوماه از آغاز نبرد، نه فقط هیچ یک از اهداف اسرائیل محقق نشده بلکه ثابت شده که در نوار غزه ابتکارعمل در دست مقاومت است و حتی صداهائی در رسانه های صهیونیستی شنیده شده که این یحیی سنوار، فرمانده عملیات مقاومت در غزه، است که برای ما تصمیم می گیرد نه نتانیاهو و کابینه جنگی اش!
بنابراین سؤال این است که سفر بلینکن به منطقه و بحث آینده حماس و نوار غزه برای چه بود و آیا آنها واقعا از پیروزی اسرائیل آنقدر مطمئن بودند که در آن شرایط به فکر آینده غزه افتاده بودند!
از دوحال خارج نیست: یا همه آن بحث ها نوعی عملیات روانی برای تضعیف روحیه فلسطینی ها و مقاومت بود؛ ویا اینکه آنها در قرائت مسیر تحولات دچار اشتباه در محاسبه شده بودند.
البته آمریکا و رژیم صهیونیستی سابقه طولانی در اشتباه در محاسبه دارند و نگاهی به گذشته نشان می دهد که این اشتباه در محاسبه در موارد بسیاری باعث شکست و نتایج وخیمی برای آنها شده که البته در این یادداشت کوتاه مجال بررسی آنها وجود ندارد.
اما اگر بخواهیم به علل این اشتباهات اشاره ای بکنیم می بایست حداقل دو عامل را یادآور شویم: نخست غرور بیجا و اعتماد به نفس افراطی و کاذب و دیگر ناتوانی آنها در وارد کردن عواملی در محاسبه که برای آنها ناشناخته و غیر قابل درک است مانند قدرت عقیده و ایمان و شرف و شهادت و آمادگی برای جانفشانی در راه یک آرمان حق و نتایج حاصله از این عوامل در میدان و دیگر صحنه های مبارزه.اکنون با توجه به آنچه ظرف دو ماه گذشته در جنگ غزه پدید آمده می توان گفت که سؤالی که باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد، آینده اسرائیل است نه آینده غزه.
ارتش صهیونیستی که در آغاز با هدف نابودکردن مقاومت و کوچ دادن ساکنان غزه به صحرای سینا وارد میدان شده بود، سرانجام اهداف خود را به کشف محل نگهداری اُسَرا و آزاد کردن آنها بدون مذاکره و مبادله تقلیل داد و به این هدف نیز نرسید و در نهایت مجبور شد از طریق قطر با حماس که همچنان از دید آنها یک گروه تروریستی بود وارد مذاکره و تبادل اسرا شود.
از این گذشته، دو ضربه کاری که در همان روز نخست به ارتش و دستگاه اطلاعاتی رژیم وارد آمد به هیچ وجه قابل ترمیم و جبران نیست و بررسی علمی نشان می دهد که اسرائیل هرگز نخواهد توانست آن قدرت بازدارندگی را بازیابد. بحران های داخل جامعه صهیونیستی نیز بسیار زیاد است.
از مشکلات اقتصادی و اجتماعی که بگذریم، احساس عدم امنیت وآینده تاریک و، در نتیجه، مهاجرت معکوس کاملا مشهود است. اما بزرگترین عوامل عبارتند از بی کفایتی ارتش و بحران سیاسی.
همه نشانه ها حاکیست که این ارتش و بطور اخص، نیروی زمینی آن، با ارتش در نیمه قرن گذشته بسیار متفاوت است ونه روحیه و انگیزه دارد و ، تحت تاثیر عوامل متعددی از جمله پدیده جهانی سازی و شکست های پی در پی دردو دهه اخیر، اعتقاد خود برای جنگیدن و کشته شدن در راه آرمان صهیونیسم را بکلی از دست داده است.
واما در مورد بحران سیاسی، پنج بار انتخابات زود رس و هر بار شکست در تشکیل کابینه، و سرانجام ائتلاف نتانیاهو با بدترین و افراطی ترین جریان های فکری واپس گرا که فقط به تخریب مسجد الاقصی و ساختن معبد سوم و آرماگدون (جنگ آخرالزمان) و ظهور ماشیاح یا مسیح رهائی بخش می اندیشند، مهمترین دلیل بر بحران سیاسی است که راه حلی ندارد. نتانیاهو، به اعتقاد همه تحلیلگران، رفتنی است و هیچ یک از سیاستمداران حاضر در صحنه، قادر به مدیریت صحنه سیاسی نیستند.
در این شرایط، سخن سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان، که اسرائیل را "سست تر از تارعنکبوت" و "رژیم موقت" می خواند بسیار دقیق و منطقی است. اکنون سؤال اصلی و قابل بررسی، آینده اسرائیل است نه آینده نوار غزه!