محمد اصغری: بیتردید وضعیت کنونی، نتیجه مستقیم و غیرقابل انکار بیش از هفتاد و پنج سال درندگی و خونخواری اسرائیل و حامیان غربی او به ویژه ایالات متحده است، که طولانیترین اشغال مدرن! جهانی را شکل داده، و در همان حال فریادهای ریاکارانه و دروغین حقوق بشری را چماقی علیه بشر و تودههای مظلوم و ستمدیدۀ انسانی کردهاند. «گیدعون لوی» یکی از روزنامهنگاران برجستۀ اسرائیلی مینویسد:
«ما دستگیر میکنیم، میکشیم، غارت میکنیم، از شهرک نشینانی که مرتکب قتلعام میشوند حمایت میکنیم، به مردم بیگناه تیراندازی میکنیم، چشمانشان را بیرون میآوریم، صورتشان را لِه میکنیم، به محاصره بیدلیل ادامه میدهیم به این خیال که همه چیز خوب پیش میرود... با عربستان سعودی و امارات صلح میکنیم تا فلسطینیها فراموش و نابود شوند... اینک فلسطینیها در غزه تصمیمشان را گرفتهاند و حاضرند برای یک لحظه آزادی، هر بهایی را بپردازند.»
آیا این اعتراف و هزاران اقرار و اعتراف نظیر آن برای پرچمداران «عادیسازی» و منادیان «حقوق بشر» غربی و عناصری مانند رئیس جمهوری آمریکا و دیگر همکاران و همراهان آنها شرمآور و درسآموز نیست؟ آنان که مدعی عقلانیت و دموکراسی و دفاع از حقوق انسان هستند و در همان حال، با حمایت از غاصب و نیروهای اشغالگر، آنهم در مدت قریب به هشتاد سال، انسانیت و حقوق و اخلاق را به مسلخ تزویر و فریب برده و دهها سال است که مشغول پاکسازی قومیاند و با خیانت و دروغ تلاش میکنند که جای ظالم و مظلوم را عوض کنند. حمایت آمریکا و زمامداران غربی از اسرائیل نشانگر استانداردهای دوگانه و نفاق آنهاست. چگونه میتوان پذیرفت که در اوکراین، از کشوری اشغال شده حمایت کنند و در فلسطین مظلوم، از متجاوز، آن هم در طول مدت 75 سال؟!
نتانیاهو با صراحت اعلام میکند که با عادیسازی، آرمان فلسطین و حقوق فلسطینیان را از میان خواهد برد و شگفتتر آن که همان مدعیان «حقوق بشر»، با سکوت یا با ارسال اسلحه و مهمات او را تحریض میکنند که به غزه، همان زندان بزرگِ روباز جهان حمله کند و شعار همیشگی خود را تکرار نماید؛ شعاری که میگوید، فلسطینیان فقط سه راه در پیش دارند:
«مهاجرت، تسلیم یا مرگ»!
با همین شعار، هفتاد و پنج سال است که ملتی آواره، سلاخی و تحقیر میشوند. گویی وجدان عمومی بشریت تجزیه شده و گوش شنوایی نیست و هرگاه قهرمانانی به جان آمده و از جان گذشته که انصافاً مظهر «وجدان بیدار» روزگارند، از حقوق انسانی خود و از اصل اساسی: «تعیین سرنوشت» خویش دفاع میکنند، توسط همان مدعیان به عنوان «تروریست» متهم و قتلعام میشوند. آیا میتوان مقاومت و قیام در برابر تجاوز و ستم را «تروریسم» خواند؟! و قهرمانان مظلوم را نادیده و به گفته مقام رهبری «دستکم» گرفت و به اصطلاح گناه را به گردن این و آن انداخت؟ آخر چگونه میتوان تصمیم ملتی به جان آمده و فداکار را که قریب به هشتاد سال در حبس و حصر و آوارگی است به دیگران نسبت داد؟
گذشتن از جان که والاترین سرمایه زندگی است، کار سهل و سادهای نیست و «طوفان الاقصی» که آیینه جانبازی و گذشت و دفاع از انسانیت است را چگونه میتوان با پول و دلار و وعده و وعید و اشارۀ «دیگران» سامان داد؟ این قهرمانی و «طوفان» همانگونه که اشاره شد نتیجه مستقیم و بلافصل هشتاد سال ستم و تجاوز است. خونی است که میجوشد و یقین به دفاع از حقوق پایمال شدهای است که دامن قرن حاضر را آلوده است.
قهرمانان فلسطین و طراحان «طوفان الاقصی» بهخوبی آموختهاند که تسلیم در برابر متجاوز هرگز جایز نیست و ایستادگی در مقابل کسانی که قصد تجاوز به جان و مال و ناموس آنها را دارند واجب «شرعی و قانونی» است، تا جایی که اگر فرد کشته شود «شهید» است.1 آن قهرمانان میدانند که قیام و مقاومت در برابر ظلم نه فقط یک «حق» که وظیفه است و از مصادیق بارز «تعاون بر تقوا» است. آنها میدانند که تعرض نفی حق، و مقاومت، نفیِ نفی و در نتیجه اجرای حق است.
دشمن اما، بر این باور است که با قتلعام و کشتار وحشیانه خواهد توانست ننگ شکست در میدان را از میان بردارد؛ اما درنگی کوتاه در تاریخ هفتاد سال گذشته نشان میدهد که «اعتقاد» و یقین به «حق» را هرگز نمیتوان با کشتار و بمباران از بین برد. حق همواره ماندگار و پیروز است، و تاریخ این درس بزرگ را به همه آموخته است که وقتی با فشار و جنایت و ظلم، برای ملتی راه زندگی و «حق حیات» را مسدود میکنند، نتیجۀ آن مقابله با دشمن از هر طریق ممکن است، و به هر تقدیر:
«این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا»
23/7/1402
1ـ «مَن قُتِلَ دونَ مَظلمة فهو شهید»