چهارشنبه ۰۵ مهر ۱۴۰۲ - ۰۰:۲۷

ماجرای اولین مراسم عزاداری برای امام حسین(ع) در ایران

نخستین باری که عزاداری برای حضرت سيّد الشهدا(ع) در ایران مرسوم شد در زمان حکومت آل بویه بود که از خاندانهای ایرانی و شیعی مذهب ساکن منطقه دیلمان ایران بودند. تا پیش از آن زمان شیعه قدرت سیاسی نداشت و ابراز عواطف و آیین و عقاید سخت بود.

سید مسعود رضوی در یادداشتی در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات نوشت: در زمان آل بویه شیعیان توانستند آشکارا عزاداری کنند. بنیانگذار حکومت آل بویه در عراق، خوزستان و کرمان معزّالدولۀ دیلمی، دستور داد در روز عاشورا تمامی بازارها تعطیل شود تا مردم در مساجد و بازارها و گذرگاههای عمومی عزاداری کنند. این رسم تا پایان آن دوران برقرار بود و برآمدن سلجوقیان آن را ناتمام نهاد اما به محاق فراموشی نرفت و شیعیان به صورت پنهانی آیین عزاداری را ادامه دادند.

بعدها با برتری و استقرار صفویان آیین های عزاداری دیگربار جان تازه ای گرفت. گویی انگاره های کمال الدین اسماعیل خلاق المعانی پس از دوسه قرن جان گرفته و سر برآورده است:
چون محرم رسید و عاشورا
خنده بر لب حرام باید کرد
وز پی ماتمِ حسینِ علی
گریه از ابر وام باید کرد
لعنت دشمنانش باید گفت
دوستداری تمام باید کرد

 دوران صفویان از دوره هایی است که تأثیرات عمیقی بر عقاید مذهبی و تحول آیینی و ارزشهای فرهنگی ایران گذاشته و از شاخصه های آن مراسم عزاداری محرم و ذکر مصایب امام سوم و خاندانش در کربلا است که شاهان این سلسله بدان باور و اهتمام داشتند و برای پیشبرد کار سیاست ترویج نمودند. نوحه و عزای محرم، ادبیات خاصی را پدید آورد که در گذشته منحصر به اشعار و آثارمعدودی از شاعران و بزرگان بود.

اما از آغاز صفویه، چنان گسترش یافت که در کمتر دوره ای به آن پایه رسیده بود. ایجاد نخستین حکومت بزرگ شیعی و رشد و گسترش نهادهای مذهبی و دینی و رابطه قدرتمند و مستحکمی که میان سیاست و مذهب ایجاد شد از ویژگیهای قابل توجّه و مهمّ تاریخ تشیّع در این دوران است. عصر صفوی آغاز دورۀ تازه و متفاوتی در شکل گیری عقاید و آیین ها در جامعه ایران محسوب می شود.

هنگامی که شاه اسماعیل در ایران به حکومت رسید و دولت صفویه را بنیان گذاشت برای نخستین بار در تبریز مذهب شیعه را مذهب رسمی دولت صفوی اعلان کرد و از همان زمان ادبیات تازه ای در ایران باب شد و این گرایش البته ریشه هایی هم داشت. سنایی، عطار، سیف فرغانی و مولانا از بزرگترین شعرای ایران بودند که در رثای امام حسین و ماجرای کربلا شعر سرودند. 
اما فغانی که شاعری مبدع و سرکش بود، از جای دیگری الهام گرفت.

او دوبار در جوانی و پیری به هرات و خراسان رفت و قطعا با مهمترین و مؤثرترین اثر مرتبط با شیعه آشنا شده و آن را خوانده و از زبان واعظان و مرثیه گویان بر منابر شنیده بود.  مهمترین و تأثیرگذارترین کتاب در آن دوره كتاب رَوضَةُ الشُّهَداء به زبان فارسی بود که بسیار سوزناک و شگفت انگیز نوشته شده و بر مخاطب اثری عمیق از اندوه و تحسر برجای می نهاد. پس از تألیف و ترویج این کتاب و خوانش گستردۀ آن، ژانر مذهبی قدرتمندی به وجود آمد و در تمام ایران اصطلاح «روضه» به جای مرثیه و نوحه و وعظ و خطابه در محرم و عاشورا رواج یافت. رَوضَةُ الشُّهَداء کتابی سوزناک و سرشار از نکات تاریخی، افسانه ها و روایات، و آکنده از ذوقیات عرفانی، نوشته ملاحسین واعظ کاشفی است که در اواخر دوره تیموری تألیف شده، اما در دوره صفویه به عنوان منبعی مهم برای خوانش تاریخ و برانگیختن عواطف در مجالس عزاداری خوانده می شد و با استقبال عظیم عامه روبه رو شد. این کتاب ذوق تازه ای به جامعه نوبنیاد شیعه بخشید. 

بررسی محتوا، درون مایه و تصاویر ترکیب بند بابافغانی و محتشم کاشانی (و وحشی بافقی)، بی گمان تحت تأثیر مستقیم مطالب رَوضَةُ الشُّهَداء سروده شده است. این اثر سرآغازی بود بر خیل عظیمی از آثار نظم و نثر و روایت و واقعه و تعزیه ذیل عنوان «کربلانامه» که به کلی در ادبیات فارسی بی سابقه بود. در ایران محبت پیامبر و اهل بیت و به ویژه سوگسروده ها برای امام حسین(ع) سابقه ای دیرین داشت، اما این موج تازه و این متون و اشعار متفاوت بود. عشق و عزا درآمیخته بود و گویی عاطفه به جنون میپیوست. نوعی رویکرد اغراق آمیز و حتی تفسیر غالیانه در ضمن این آثار که همه تحت تأثیر رَوضَةُ الشُّهَداء بود غلبه کرد و ماندگار شد.

 اما چرا چنین اتفاقی افتاد؟ باید به روضه و نویسندۀ آن، و زمینه و زمانه ای که در آن پرورده شد، بنگریم و تامل کنیم. هرات مرکز خراسان و در قرن نهم، یعنی بلافاصله پس از مرگ تیمور، بخاطر گرایشات خاص و معرفتپروری و همت بلند پسرش شاهرخ به پایتخت هنر و فرهنگ بدل شد. از بازیهای تاریخ، عجیبتر از همه این است که ظهور این فرمانروای فرهنگپرور در مجموعه اولاد خونخوارِ ویرانگر زمانه، یعنی تیمور، معروف به تیمور لنگ، یک میراث متضاد با اصل و گوهر بود.

 البته اولاد تیمور دو دسته از فرمانروایان بودند. یک دسته در قفقاز و آذربایجان و شمالغرب و غرب ایران زیر دست ترکمانان و شبانکارگان پرورده شدند مانند میرانشاه و پسرش میرزا ابابکر (۸۱۱-۸۰۱ ق / ۱۴۰۸-۱۳۹۸ م) که پس از مرگ تیمور یکی از مدعیان جانشینی او بود. میرزا ابابکر حدود سال ۸۰۱ ق / ۱۳۹۸ م، پس از آن که پدرش به سبب افتادن از اسب، دچار نوعی اختلال حواس شد، از سوی تیمور به جای پدر به امارت آذربایجان و گرجستان برگزیده شد.

میرانشاه و ابابکر در دیار بکر و عراق عرب حکومت داشتند. عمر، پسر دیگر میرانشاه، حاکم آذربایجان و عراق عجم بود. پیرمحمد و رستم و اسکندر (پسران عمرشیخ)، به ترتیب فارس، اصفهان و همدان را تحت فرمان داشتند. هریک از آنان می‌کوشیدند تا با کمک امیران و لشکریان، هر چه زودتر سمرقند، تختگاه تیمور را فتح کنند اما حریف شاهرخ نشدند و بر ایشان غلبه یافت. اینان و اولاد و اعوان و انصارشان جنگجو و خونریز بودند و برخی که بافرهنگ به حساب می آمدند در طریقت و شریعت، ظاهری محسوب می شدند و ظواهر تصوف و فقه را خوش و نیک می داشتند. ذوق و عمقی نداشتند.

بر خلاف تیمور که از دین تنها ملاقات با صوفیان را می‌شناخت، شاهرخ در رعایت دین و پیروی از شریعت صدق و اخلاصی داشت. او در سفر و حتی در میدان جنگ، از به‌جا آوردن فرایض دینی غفلت نمی‌کرد. در ایجاد و آباد مساجد و تعمیر و ترمیم بقعه‌ها و رباط‌ها کوشش کرد و نسبت به علما و مشایخ صوفیه محبت ‌نمود. شاهرخ حمایت آزادانه از علم را با اعتقادات اسلامی درآمیخت و برخلاف سایر اعضای خانواده تیمور از شرب خمر می پرهیخت.

در دوره تیموریان، صوفی‌گری رواج و رونقی یافت و مشایخ و علما از احترام برخوردار شدند. شاهرخ و سلطان حسین و سلطان ابوسعید به سلسله نقشبندیان تمایل جسته و از آنها حمایت کردند. اما بجز نقشبندیه، دیگر سلسله‌های مهم صوفیه در این دوره مانند نوربخشیه و فرقه حروفیه نیز در همین دوره هواداران پرشور و زیادی داشتند و ظاهراً حروفیه دارای تشکیلات سیاسی گسترده‌ای بود که بنا بر آنچه در منابع تاریخی نوشته اند، در سوءقصد به شاهرخ در ۸۳۰ ه‍.ق نیز نقش اساسی داشتند.

شاهرخ عده‌ای از موسیقی‌دانان، شاعران و خنیاگران عصر را گرد خود جمع کرده بود، اما این هرگز مانع از حضور او در مجالس حافظان قرآن و محضر علما و زیارت مقابر اولیاء نشد. او زیارت مشهد رضوی را تقریباً به‌طور منظم و در هر فرصتی که دست می‌داد با اخلاص و علاقۀ تمام به جا می‌آورد. به علاوه زیارت مقبره خواجه عبدالله انصاری را در گذرگاه هرات و زیارت مقبره ابواسحاق کازرونی را هر وقت که در نواحی فارس سفر می‌کرد، محترم و مغتنم می داشت.

تفاوت اساسی در ساختار حکومتی جانشینان تیمور با خود او، رجحان دادن قوانین اسلامی بر قوانین مغولی (یاسا) بود که پس از آنکه شاهرخ، در ۸۱۵ ه‍.ق قوانین یاسا را لغو و فقه اسلامی را جانشین آن‌ها کرد، رایج گردید. پس از او نیز بیشتر فرمانروایان تیموری، از جمله ابوسعید و سلطان حسین بایقرا به رعایت سنن اسلامی پایبند ماندند.

در هرات و خراسان، معین الدین شاهرخ نیز نسبت به بعضی از مشایخ و کسانی که گرایش‌های شیعی داشتند، سوءظن نشان می‌داد. این طرز تلقی دلایلی داشت و مسبب دشمنی حروفیه و شیعه با او و او با آنان شده بود. حتی برخی فرق صوفیه در این بدگمانی متقابل گرفتار بودند. نسبت به سید محمد نوربخش، سید قاسم انوار و صائن الدین ترکه، با خشونت برخورد شد بدان دلیل که متهم شدند که در توطئه قتل شاهرخ با ترکمانان آذربایجان - طوایف قراقویونلو که منسوب به تشیع بودند - ارتباط و وصلی در کار یا آثارشان بوده است.

اما در مجموع می توان گفت که معین الدین شاهرخ مانند پدرش تیمور، فردی شجاع و جنگ آزموده، اما بر خلاف او مردمدار و سلیم و صلح‌جو بود. او با وجود مصلحت اندیشی و مخالفت با خونریزی‌های بیهوده، در دفع سرکشان قاطع و جدی عمل می‌کرد. او از وزیران و مشاوران خردمند بهره می برد که نام امیر علیشیر نوایی شاعر و دانشور عصر بر تارک آن می درخشد. در عهد سلطنت شاهرخ و وزارت امیر علیشیر، هرات که پایتخت دولت بود، به کانون درخشان هنر و ادب عصر تبدیل ‌شد.

وجود مولانا قوام الدین شیرازی، آن مهندس معمار نابغه و بی‌مانند که در آن ایام در هرات، به شاهرخ و همسر هنرپرورش گوهر شادآغا، این فرصت و امکان را ‌داد تا مساجد، مدارس، و ابنیه عالی در قلمرو قدرت خویش بنا کنند. مسجد گوهرشاد در مشهد و در کنار حرم علی بن موسی‌الرضا و مسجد جامع گوهرشاد در هرات، از درخشانترین آثار معماری این عصر، مدیون طرح و تفکر قوام الدین شیرازی و آن ملکه هنرپرور عصر بود، که هنوز همچنان بنایی بی همانند برجای مانده است.

به سعی و تشویق شاهرخ، کتابخانه‌ای عظیم نیز در هرات به وجود آمد که جامع تعدادی از نفایس آثار بود. به علاوه بعضی هنرمندان عصر همچون عبدالقادر مراغی استاد موسیقی، مولانا خلیل مصور استاد نقاشی، یوسف اندکانی استاد آواز، از همان ایام، در دربار هرات، نام شاهرخ را پر آوازه ساختند. باید اضافه کنم که پاره‌ای از زیباترین نقاشی‌ها، ریشه در مکتب هرات دارند که به‌طور کامل با حمایت شاهزاده‌های تیموری در شهر هرات شکل گرفت و استاد بزرگ نقاشی یعنی کمال الدین بهزاد که مورد توجه شاه اسماعیل بود، برخاسته از چنین مکتبی است.

خطوط زیبای فارسی نظیر خط نستعلیق در دوره جانشینان تیمور شکل گرفت و آخرین مراحل تکاملی‌اش را در این دوره طی نمود. بعدها در دوره صفوی خط مکاتیب زیبایی به نام شکسته نستعلیق ابداع شد که بسیار زیبا و چشم نواز بود. اینگونه کمال و جمال و ذوق در مردم نهادینه شد و آزادی اعتقادات به انتشار ایده ها و باورهای محبوب عامه و عموم انجامید. شگفت آنکه در همین دوره بود که تشیع جای و جان، و مایه و پایه ای مستحکم یافت.

میراث فرهنگی و هنری تیموریان و آنچه شاهرخ بنیان‌گذارد در اختیار صفویه قرار گرفت. معماری صفوی یا نقاشی و خوشنویسی آن عصر، کاملاً ادامه میراثی است که از تیموریان برجای ماند. به‌ویژه که حاکمان صفوی با حمایت گسترده خویش، این میراث را درخشان تر نموده، باعث رشد و گسترش آن گشتند. 

طرفه آنکه شاهرخ میرزا هنرپرور و ادب‌دوست بود و به علم و هنر بسیار علاقه داشت. شورش‌های جدایی طلبانه را فرونشاند و بر آبادانی خراسان همت گمارد. او پایتخت خود را از سمرقند، که زادگاه و گورجای پدرش بود به شهر هرات منتقل کرد و آن شهر را مرکز هنرمندان و دانشمندان ساخت. سبک هنری یا مکتب هرات تحت حمایت او و پسرش بایسنقر شکل گرفت. این وضع در زمان جانشینان او نیز کم و بیش ادامه یافت. پس از او پسرش الغ‌بیگ (۸۵۰ - ۸۵۳ ه‍.ق/۱۴۴۷-۱۴۴۹ م) حکمران امپراتوری تیموری شد اما بیشتر منجم و ریاضیدان بود تا فرمانروا و سلطان.
شاهرخ میرزا ۶۹ سال عمر نمود و در تاریخ ۸۵۰ ه‍.ق در شهر ری درگذشت.

وی ۴۳ سال سلطنت کرد و در زمان سلطنت‌اش برای بازسازی خرابی‌های بازمانده از عهد پدرش بسیار کوشید. دیوارهای هرات و مرو را ساخت و به‌آبادی شهرها همت گماشت. شاهرخ پادشاهی نیک و دوستار اصحاب علم و دانش بود. در زمان وی علم و صنعت رواج یافت و حتی موسیقی و نگارگری که ناموافق با آرای فقها و اهل حدیث بود، بها و بقایی یافت. موسیقی‌دان معروف عبدالقادر مراغه‌ای و آوازخوان‌های مشهور یوسف اندکانی، قوام‌الدین معمار و مولانا خلیل نقاش از هنرمندان آن دوره بودند.

بابریان نیز چنین بودند و به راستی می توان نظیر باشکوه این دوره و ادامه این سنت هنری را در گورکانیان یا امپراتوری مغولی هند مشاهده کرد. تنها اندکی بعد از شاهرخ و مقارن انگیزش و خیزش صفویه، یکی از نوادگان تیمور با نام بابُر که در منطقه ماوراءالنهر حکومت داشت، با لشکری کلان به هند حمله و آنجا را فتح کرد. او بر خلاف جدّش، در همان‌جا ساکن شد و سلسله شکوهمند گورکانیان هند را بنیان نهاد. سلسله‌ای که برخی از درخشان‌ترین آثار هنری و معماری نظیر بنای تاج محل در دوره ایشان بنا شده و سنت شعری موسوم به سبک هندی در تاریخ اولاد بابر ثبت است. پذیرایی از شاعران و هنرمندان ایرانی در زمره مواریث برجسته و باشکوه این سلسله ‌است

گزارش خطا
ارسال نظر
captcha
آخرین مطالب