وجیهه تیموری در یادداشتی در ضمیمه آفتاب مهتاب امروز روزنامه اطلاعات نوشت: 31 شهریور روز جهانی «صلح» است و ما هر سال درباره این روز در این صفحه از مفهوم صلح و نمادهای آن در زندگی روزمرهمان می گوییم.
از چند روز قبل، مطالب سالهای گذشته را ورق میزدم تا ببینم در این مدت درباره کدام جنبهها و جلوههای صلح با هم حرف زدهایم و شاید کسانی که دوستان تازهوارد نیستند و چند سالی است ما را میخوانند، یادشان باشد که گفتهایم «صلح را باید از کودکی آموخت» یا «صلح از خانه ما و خود ما شروع میشود» یا « مدرسه یعنی صلح» و ...
امسال هم باید از یک زاویه دیگر به صلح نگاه کنیم و حرف تازهای بزنیم؛ چون صلح فقط یک معنا ندارد، فقط یک روی و نشان ندارد و حرف زدن درباره آن به تکرار نمیرسد...
آی! آفرین وجیهه! سر نخ را پیدا کردی، همین را بگیر و ادامه بده: «تنوع»، «تکمعنایی نبودن»، «تکصدایی نبودن»، «تفاوت» و ... بهترین معنی و بهترین مصداق و بهترین نشانه صلح است. درباره همین جنبه صلح صحبت کن ...
***
جهانی را تصور کنید که تکرنگ است و همه چیز در آن، فقط یک نسخه دارد؛ یعنی همه موجودات زنده آن از یک گونه و یک جنس و یک نوع هستند! از انواع حیوانات و گیاهان خبری نیست، انسانهایش یکشکل و تکرنگ هستند و به یک زبان صحبت میکنند و فقط یک کلمه دارند و هیچکس به هیچ چیز متفاوت یا جدید فکر نمیکند و انواع خوراکیها و بوها و صداها و رنگها و ... اصلا معنی ندارد.
به نظرتان چنین دنیایی، زیباست؟ اصلا جای زندگی کردن است؟
فکر کنم حتی تصورکردنش هم سخت است، چون باید همه چیز را حذف کنیم و در نهایت شور و شوق و حال زندگی هم حذف خواهد شد.
حالا برگردید به دنیای واقعی که در آن زندگی میکنیم؛ پر از رنگ است و صدا، پر از تنوع و تفاوت، پر از اختلاف یا شباهت و هزاران تازگی و دیدنی و شنیدنی و دانستنی دارد که اگر کسی تمام عمرش را صرف پیدا کردن آنها کند، باز هم جایی هست که ندیده، بویی هست که برایش تازگی داشته باشد، غذا یا میوهای هست که حتی اسمش را نداند، حیوانی هست که از دیدنش شگفتزده شود، کودکی هست که صورتش شبیه هیچ کودک دیگری نباشد، قصهای هست که پایانش را نتواند حدس بزند، کسی هست که اخلاق و رفتارش برای او تازگی داشته باشد و آرزو و تخیل باورنکردنی وجدیدی هست که بشر بخواهد دنبال آن برود تا به واقعیت برساند.
اگر دنیای ما بیشمار تازگی غافلگیرکننده نداشت، آیا امید به روز نو و حال نو و تغییر وضعیت در دل کسی زنده میماند؟
اگر همه مجبور بودند یک کار را از صبح تا شب تکرار کنند، آیا کسی به اختراع و اکتشاف فکر میکرد؟
اگر همه باید فقط یک نوع خوراکی را مصرف میکردند، اشتهای ما چه قدر دوام میآورد و چند روز میتوانستیم به غذاخوردن ادامه دهیم؟
اگر آرامش، امید، انگیزه، رویا، تخیل، تلاش و تغییر حال، نتیجه تنوع و تفاوت است؛ پس بیماری و بیحالی و بیفکری و بیکاری و ناامیدی و بیانگیزگی و ... نتیجه از بین رفتن تنوع و اجبار به تکصدایی و تکرنگی و تکرار است.
صلح یعنی همین؛ یعنی پذیرش تفاوتها و تلاش برای حفظ تنوعها.
دنیای صلحآمیز یعنی دنیای پر از تنوع زیستی، سرشار از ملیتهاو فرهنگها و آداب و رسوم و زبانهای شبیه یا متفاوت.
دنیای صلح آمیز یعنی دنیای رنگارنگ با صداهای مختلف؛ دنیایی که کسی نمیپرسد سیب بهتر است یا گلابی؟ دنیایی که در آن خبری از ارزشگذاریها و انگزدنهای پیاپی نیست.
به گمانم سهراب سپهری هم داشته به همین چیزها فکر میکرده که این شعر را سروده:
من نمیدانم
که چرا میگویند اسب حیوان نجیبی است
کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشمها را باید شست
جور دیگر باید دید
چتر ها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست
وجیهه تیموری