به گزارش «اطلاعات آنلاین»، مرتضی رضایی خبرنگار ورزشی در یادداشتی که در خبرآنلاین منتشر شد نوشت: ترافیک را انداخته بود گردن او؛ اما همزمان داشت به دوستش میگفت: «داداش، ولی دمشون گرم، آسفالت اون اتوبان رو درست کردن.»
رونالدو آمد، رونالدو رفت و تمام. شد مثل قصه سیندرلا. ساعتش که تمام شد دوباره همه چیز برگشت سرجای اولش. چمن که افتضاح بود، ورزشگاه مخروبه را هم با کمک عباس و تیمش (متخصصان پرچمهای بالای هزارمتر!) پوشانده بودند و اصلا بدون تعارف انگار که مشخص بود همه چیز نمایش است و پشت این ظاهر مثلا رنگی چیزی نیست که چنگی به دل بزند. یاد یک سریال افتادم که از اول تا آخر مهمانی، بچه کوچک خانواده گوشه اتاق نشسته بود و تکان نمیخورد!
اصرار مهمانها هم فقط پریدن پدر توی حرف آنها را به همراه داشت: «دوست دارد آنجا بنشیند.»
چرا غذا نمیخورد؟ چون قبل از آمدن شما عصرانه خورده است و …
مهمانها که رفتند بازی عوض شد! پسرک که از جایش بلند شد دوربین نشان داد که فرش سوراخ بود و اتفاق پسرک گشنه و تشنه. حمله به موزهای باقیمانده، غذاها و شربت و شیرینی!
رونالدو آمد و رفت، اما دارم پیش خودم فکر میکنمای کاش از ایران نمیرفت، حداقل تا شب عید، شاید هم بیشتر اینجا میماند تا هم به او خوش بگذرد و هم به ما!
خدا کند حالا که ساعت از نیمه شب هم گذشت او حداقل لنگه کفشاش را جا گذاشته باشد تا بهانهای برای بازگشتاش باشد، کاش او از ایران نرود.