یکی از متفاوتترین و مهمترین موزههای حال حاضر ایران، کتابخانه و موزه ملی ملک است. چیزی که موزه ملک را از سایر موزههای کلاسیک ایران متفاوت میکند سازمان و مدیریت وقفی آن است.
حاج حسین ملک در سال ۱۳۱۶ تصمیم میگیرد کتابخانه و موزهای وقفی در ایران بنا کند که نهایتا به مجموعه ملی کنونی تبدیل میشود؛ مجموعهای که طی هشت وقفنامه زیر نظر آستان قدس یکی از مهمترین کتابخانهها و مراکز اسناد ایران است.
معروف است که حاج حسین ملک معتقد بود رشد و ترقی ایرانیان در سایه دو مسأله تأمین میشود، سلامت جسم و تعالی روح و برای هر کدام از این دو ساحت هم یک بنای وقفی ماندگار ایجاد کرده بود. بیمارستان وقفی چناران برای حفظ سلامت ایرانیها و کتابخانه و موزه ملک برای تعالی روح آنها.
گفت وگوی سامان موحدی راد خبرنگار اطلاعات با رضا دبیری نژاد، رئیس کتابخانه و موزه ملی ملک را درباره مدیریت موزه های وقفی ایران می خوانید:
موزهداری در ایران چه سابقهای دارد و در این بررسی تاریخی، موزههای وقفی کجا قرار میگیرند؟
قبل از این که موزه به مفهوم مدرن آن وارد ایران شود باید ریشه آن را در کتابخانههای تاریخی، اماکن مذهبی مثل آرامگاهها و مساجد و همچنین مدارس دید که عمده این اماکن کارکردهای وقفی داشتند.
میخواهم بگویم که مجموعههای تاریخی - وقفی به نوعی نیای موزه در ایران هستند. این اولین موضوعی است که مسأله موزههای وقفی در ایران را حائز اهمیت میکند.
مثلا وقتی از کتابخانه و مجموعه تاریخی ربع رشیدی حرف میزنیم با مجموعهای از آثار هنری، علمی و برخی ابزار و ادوات کاربردی مواجه هستیم که در این مجموعه گردآوری یا برای این مجموعه ساخته و در نهایت برای استفاده در این مرکز وقف شده است؛ از کتابهای خطی بگیرید تا چراغهای روشنایی که برای مطالعه پژوهشگرانی که در این مجموعه حضور پیدا میکردند استفاده میشده.
چنین بناهایی را چگونه میتوان به قول شما نیای موزه های ایرانی دانست؟
مدیریت این مجموعهها بر پایه وقف شکل گرفته بود. مدیریت وقف در این مجموعهها در ابتدا محصولاتی را با توجه به کارکردهای تعریفشده گردآوری کرده و در ادامه، محصولات گردآوری شده را نگهداری میکند و در اختیار جامعه قرار میدهد.
این سه گانه «گردآوری»، «نگهداری» و «در اختیار جامعه قرار دادن» همان کاری است که اکنون موزهها انجام میدهند. برای همین میتوان گفت که مجموعههای وقفی قدیمی ایرانی با موزههای مدرن فعلی شباهت دارند.
نباید فراموش کنیم که مجموعههای وقفی در فضای فرهنگی و پیشینه تاریخی و برآمده از نظام فکری جامعه ایرانی یا اسلامی شکل گرفتند و تداوم پیدا کردند. میدانیم که برخی از وقفهای صورت گرفته متأثر از عقاید مذهبی هستند و آن ها را میتوانیم وقف مراکز مذهبی تلقی کنیم.
اما در کنار اینها میتوانیم مواردی مثل وقف آبانبارها، مدارس، کتابخانه و... را هم ببینیم که با نیت امور عامالمنفعه وقف میشدند. این تنوع و گوناگونی دایره وقف در حال حاضر یک روایت تاریخی، علمی، هنری و مردمشناسی به ما ارائه میکند.
چطور چنین روایتی در دل اشیاء وقفی شکل میگیرد؟
اگر به گذشته فرهنگی خودمان توجه کنیم عمده چیزهایی را که ما به عنوان میراث فرهنگی تلقی میکنیم میتوان در میان دادههای علمی یا هنری یافت. در واقع این میراث را باید در میان کتابها و میراث مکتوب دریابیم؛ یعنی در نسخ خطی و کتابهای قدیمی که دانشمندان و خردمندان ایرانی در آنها این موضوعات را ثبت کردهاند.
کتابت، نقش ویژهای در میراث منقول ما دارد. بخش دیگری از میراث فرهنگیمان را که میراث غیرمنقول است میتوانیم در کاشیکاری، گچبری و معماری ایرانی ببینیم که در ابنیه تاریخی ما متجلی شده است. جالب اینجاست که هر دوی این جنبهها بار دیگر با موضوع «وقف» پیوندی پیدا میکند.
به نظر میرسد موزهداری یک مفهوم جدید و مدرن است. چگونه چنین مفهومی را با یک سنت تاریخی در ایران مانند وقف گره میزنید؟
اگر نگاهی به مجموعههای تاریخی و آرامگاهی وقفی بیندازیم می بینیم که این مجموعهها یا نسخ خطی را در دل خودشان نگاه میداشتند یا وسایل کاربردی وقفی را.
مثلا چراغهایی برای مطالعه در این اماکن قرار داشت که کاملا کاربردی بود. با گذشت زمان و تغییرات در زندگی بشر، این وسایل کاربردی دیگر کاربردشان را از دست میدادند و جنبه تاریخی به خود میگرفتند.
برای همین به مرور شاهد این بودیم که در کنار این مجموعههای آرامگاهی، «آثارخانه»هایی پدید میآمد که وظیفهشان حفظ و نگهداری از این وسایل تاریخی وقفشده بود.
در دوره متأخر، موزه فرصتی بوده که سنتهای گذشته را در قالب نهادهای جدید ساماندهی و عرضه کنیم. اینجاست که شکل گیری اولین موزهها در ایران به دلیل اولین توجهات به مجموعههای وقفی است.
جالب است که بدانید اولین موزه پیوسته ایران در این زمینه، موزه آستانه حضرت معصومه است که در سال ۱۳۱۴ افتتاح میشود؛ قبل از آن که موزه ایران باستان شکل بگیرد.
گزارشهایی که ما از این مکان داریم نشان میدهد که در دهههای اول و دوم قرن چهاردهم شمسی، گردآوری خزانهها در کنار حرم را شروع میکنند تا آنها را در دسترس عموم قرار دهند.
ما گزارشهایی از بازدید آنها در همان دهههای نخست داریم. حتی وقتی موزه ایران باستان شکل میگیرد آثار مجموعه چینیخانه اردبیل به عنوان یک مجموعه وقفی در اختیار این موزه قرار میگیرد.
میخواهم بگویم انگار آن چیزی که ما در سنتمان داشتیم و با تجربه فرهنگیمان به دست آوردیم، خواه ناخواه در دوره معاصر و تعریف مفاهیم جدیدی چون موزه، خودی نشان میدهد و با آن پیوند میخورد. به این ترتیب است که موزههای دوران جدید مثل دونده دوی امدادی عمل میکنند که گنجینههای وقفی ایران را از دونده قبلی تحویل میگیرند تا آنها بتوانند مسیر تاریخیشان را ادامه دهند.
در چنین وضعیتی است که چهرهای مثل حاج حسین ملک هم در سال ۱۳۱۶ کتابخانهاش را وقف میکند و در نزدیکی موزه ایران باستان، زمینی را تهیه و ساختمانی بنا میکند تا موزه و کتابخانه تأسیس شوند.
این موزه و کتابخانه را میتوانیم ادامه همان مسیر پیوند وقف و موزه تلقی کنیم؛ زیرا مجموعهای است که از میراث مکتوب و کتابخانه آغاز و به آثار هنری و موزهای ختم میشود و در یک نظام وقفی هم راه خودش را پیدا میکند و پایدار میماند.
در آغاز صحبت به اشتراک سهگانه کارکردی موزه و آثار وقفی اشاره کردید. آیا مطالعاتی درباره کاربردهای سهگانه «جمعآوری»، «نگهداری» و «در اختیار عموم قرار دادن» مجموعههای وقفی صورت گرفته است؟
طبیعتا چیزی که به آن اشاره میکنیم موضوعات نهفته و پنهان در مجموعههای وقفی است. مثلا الان قرآنهای خطی و نفیسی در این مجموعهها داریم که روی آن پشتنویسی کردهاند که توسط چه کسی کتابت شده و همچنین ذکر کردهاند که در فلان مسجد برای قرائت مسلمین نگهداری شود.
باید توجه کرد که این آثار و مجموعهها هیچ وقت با هدف صرفا «نگهداری» وقف این مجموعهها نشده است. این آثار کاربردی بودهاند؛ یعنی چیزی که ما اکنون آن را به عنوان نسخه خطی و کالایی واجد ارزش تاریخی میشناسیم در زمان خودش به عنوان یک کالای کاربردی، کتابت و وقف و در این مجموعههای تاریخی نگهداری میشد.
کتاب چیزی بود برای خوانده شدن در این مجموعهها و چراغ وسیلهای بود که روشنایی را برای مطالعهکنندگان این مجموعهها فراهم کند.
موزههای وقفی چه ظرفیتهایی را در زمینه تحقیق و پژوهش برای محققان ایجاد میکنند؟
امروزه در یک سطح آرمانی درباره این ویژگی موزهها صحبت میشود. شاید در نسل اول موزهها بحث بر سر این بود که اشیا را در یک شکل ویترینی جمعآوری و نگهداری کنیم، یعنی آنها را از موقعیت اصلی و کاربردیشان جدا کنیم برای این که کسی به آنها تعرض نکند. آ
ن نگاه میگفت که این اشیا واجد ارزش تاریخی هستند و فقط باید حفظ شوند. اما امروزه گفته میشود که هر اثر تاریخی یک معنای فرهنگی و در کنار آن یک داده علمی هم دارد. همچنین این اثر یک روایت زیباییشناختی هم با خود به همراه دارد. موزهها باید پنجرهای بگشایند به جهان فرهنگی تا ما درکی از آن پیدا کنیم. آنها میتوانند فرصتی ایجاد کنند که ما به واسطه این اشیا کسب دانش کنیم، هویت تاریخی خودمان را بیابیم یا در نهایت لذت ببریم.
روایت زیبایی شناختی این آثار به ارزشهای نهفته در آنها توجه می کند. شاید معنایی نداشته باشد که امروز از یک نسخه خطی برای مطالعه استفاده کنیم یا از یک فرش تاریخی برای پوشاندن کف سالن مطالعهای بهره ببریم اما این آثار در دل خودشان ارزشها و دادههای فرهنگی دارند.
موزه میتواند این فرصت را به وجود بیاورد که با از بین رفتن کاربردهای اولیه این آثار، ارزشهای ثانویه آن نظیر روایتهای تاریخی، فرهنگی یا کاربردهایی آیینی آن بروز و ظهور پیدا کند.
وقف، پایانپذیر نیست. وقف ایجاد میشود تا ما از آن بهره بگیریم. یک زمانی کارکرد یک نسخه خطی، مطالعه شدن و تورق آن بود و حالا کارکرد این شیء وقفی میتواند بررسی تاریخی آن باشد و این همان چیزی است که میتوان از آن به عنوان رشد مفهوم وقف با تغییرات جامعه یاد کرد. در یک معنا وقف را میتوان به عنوان یک نهاد سیال با نگرشهای جدید در نظر گرفت که محملی است برای بازخوانی آثار وقفی در یک معنای امروزی و بهرهگیری جدید از آنها.
با تجربه مدیریت یک موزه وقفی، کمی برای ما درباره این موزهها و کارکردشان در عرصه فرهنگی صحبت کنید.
وقف در جامعه ما پیشینه طولانی دارد. اسناد و دادههای وقفی نشان میدهد که این فرهنگ از تنوع بالایی هم برخوردار بوده؛ از وقف برای مکانهای خاص تا وقف برای آئینهای خاص و بخش مهم دیگری با عنوان وقف برای نیازهای جامعه. خودتان هم اگر بررسی کنید میبینید که مثلا دایره وقف از آبانبار را در بر میگیرد تا کتاب و نسخ خطی یا حتی وقفی که برای تعمیر مساجد و مدارس استفاده میشده.
در دورههای جدید با تغییرات جامعه ایران، فرهنگ وقف هم خودش را به روز میکند. مثلا با تأسیس مدارس امروزی در ایران میبینیم که مسأله وقف در نهاد آموزش خیلی پررنگ میشود و مدارس زیادی در یکصد سال اخیر با کمک فرهنگ وقف ساخته یا تعمیر شدند. اما واقعیت این است که در حوزههای فرهنگی جدید ما کمتر با این پدیده مواجه هستیم و برای آن جریانسازی شده است. از این رو من میتوانم وقف و موزه را در سه دسته قرار بدهم.
نخست موزههای وقفی است. در این زمینه میتوان چند نمونه را ذکر کرد که مهمترین آنها کتابخانه و موزه ملی ملک است که از ۱۳۱۶ تا ۱۳۴۸ طی هشت وقفنامه رشد و تعالی پیدا کرده است.
این مجموعه در تهران به وجود آمده اما وقف آستان قدس رضوی شده و جالب است بگویم که وقفنامه کتابخانه ملی ملک، خودش به نوعی یک منشور ملی کتابداری در ایران است. در وقفنامه آقای ملک با جزئیات بیان شده که چگونه از آثار نگهداری شود. با کارکنان چه در تنبیه و چه در تشویق چگونه رفتار شود و جزئیات دقیق اجرایی دیگر. حتی در این وقفنامه تأکید شده که مجموعه باید زنده و توسعهیابنده باشد و مدام به گنجینه آن اضافه شود و در همین راستا تعیین کرده که هرسال چه سهمی از چه منابع مالی که برای کتابخانه در نظر گرفته شده باید صرف این موضوع شود.
موزه دیگری که میتوانم به عنوان یک نمونه شناخته شده وقفی به آن اشاره کنم کتابخانه و موزه وزیری یزد است. این موزه هم وقف آستان قدس شده و در یزد فعالیت میکند. از موزههای وقفی دیگر میتوانم به خانه موزه مقدم اشاره کنم که وقف دانشگاه تهران شده است.
این هم از موارد جالب موزه و وقف در ایران به حساب میآید که یکی از اولین استادان باستانشناسی دانشگاه تهران، خانهاش و نتیجه همه مطالعاتش را وقف دانشگاه تهران کرده و حالا در یک سطح ملی در حال خدماترسانی به مردم است. دانشگاه تهران کلی مجموعه وقفی دیگر هم دارد.
دسته دوم موزههایی هستند که در کنار آرامگاهها قرار گرفته اند و وظیفه نگهداری از مجموعههای وقفی را بر عهده دارند؛ مثل موزه آستان قدس رضوی، موزه آستانه حضرت معصومه یا شاهچراغ. کلی از مجموعههای کاربردی یا نفیس که وقف این مجموعه شدهاند در آنها دیده میشوند. این موزهها چند کارکرد مشخص در نمایش آثار دارند. نخست آن که این مجموعه های وقفی میتوانند پیشینه آرامگاه را توصیف کنند، از سوی دیگر سنت وقف و زیارت را هم به خوبی روایت میکنند و همچنین گنجینههای هنر اسلامی را به عنوان منابع پژوهشی در معرض دسترسی قرار میدهند.
در دسته سوم ما با مجموعهها و آثاری مواجه هستیم که وقف شدهاند اما دیگر آن کاربرد سابق را ندارند، بنابراین به موزهها سپرده میشوند. بنابراین خود موزه وقفی نیست اما آثار وقف شدهای در آن وجود دارد، مثل موزههای سازمان اوقاف. سازمان اوقاف، موزههایی در سراسر کشور دارد که آثار وقفی را که دیگر کاربری ندارند به عنوان یک شیء تاریخی نگهداری میکنند و در معرض دید عموم قرار میدهند. همچنین کلی اسناد و آثار وقفی در موزه ایران باستان یا موزه ملی نگهداری میشود.
بنابراین میتوان گفت رابطه میان وقف و موزهداری یک رابطه قوی و جاافتاده در فرهنگ و تاریخ ایرانی است اما جا دارد که این مسأله در این سالها تقویت شده یا بهبود یابد.
مثلا الان که سنت موزهداری خصوصی در ایران در حال گسترش است میتوان از پتانسیلهای وقف هم در توسعه آنها بهره برد. میتوان از خیلی از موزههای وقفی الگوبرداری کرد و بسیاری از موزههای خصوصی را بر اساس آن بنیان نهاد.
در همین موزه ملی ملک، چنان به جزئیات کار از سوی بانیان آن فکر شده که هرگاه ما جزئیات را برای کسی شرح میدهیم علاقهمند به همکاری با ما میشود و این چنین بوده که تا کنون چندین کتابخانه ارزشمند مانند کتابخانه شخصی بیژن الهی به این مجموعه واگذار شده است. از این ظرفیت میتوان برای توسعه موزههای خصوصی هم استفاده کرد.
به هر حال نوع ایجاد سازمان موزههای وقفی جالب توجه است. برای نمونه آقای ملک برای راهاندازی این موزه و ادامهدار بودن حیاتش حتی بعد از مرگ خودشان سازماندهی و ایدههایی داشتند.
مثلا زمینها، دامداری و املاکی را به عنوان پشتوانه، وقف کتابخانه کردهاند تا سالهای سال این مجموعه از محل درآمد این زمینها و املاک بتواند امور خودش را بگذراند و مستقل باقی بماند.
موزههای وقفی از دو جهت قابل توجه هستند. یکی این که به لحاظ پیشینه اینها را باید نسل اول و پیشروی موزههای کشور بدانیم. دوم این که به لحاظ کثرت و تنوع آثار در ایران بینظیر هستند و بیش از هر موزهای اشیای تاریخی دارند و در تنوع آثار هم حرف اول را میزنند. از این رو نقش بسیار مهمی در حفظ و روایت میراث منقول کشورمان دارند.
تأثیر وقف بر نظام موزهداری چیست و چگونه میتواند باشد؟
هر اثری در هر موزهای که قرار میگیرد از یک منظر خاص به آن نگاه میشود. مثلا وقتی اثری در موزه باستانشناسی قرار میگیرد هویت باستان شناسی پیدا میکند و ما از این منظر به آن نگاه میکنیم. اگر همین شیء به موزه مردمشناسی برود نگاه ما هم مردمشناسانه میشود.
درست است که هر اثری ممکن است دادههای مختلفی از جنبه های تاریخی، مردمشناسی، زیبایی شناسی و... داشته باشد اما وقتی اثری در مجموعه وقفی قرار میگیرد اتفاق دیگری هم برای آن میافتد؛ یعنی یک لایه علاوه بر لایههای دیگر بر آن افزوده میشود. یعنی حالا ما به این اثر میگوییم اثر وقفی. یعنی اگر این اثر داده های تاریخی، هنری یا علمی دارد یک داده وقفی هم دارد. این اثر را چه کسی با چه هدفی و در چه زمینه ای وقف کرده است؟ خود این اثر به تنهایی اشاره و دلالتی است بر سنت وقف.
اتفاقی که برای یک اثر بعد از وقف رخ میدهد جالب توجه است. اگر اثر، پدیدآورنده یا سازندهای داشته که مثلا این اثر نگارگری را ایجاد کرده یا این نسخه خطی را نوشته، حالا در شناسنامه آن یک نام دیگر هم قرار میگیرد و آن هم کسی که این کتاب را وقف کرده است. آن واقفی که این مجموعه از کتابهای خطی را کنار هم جمع کرده به نوعی مؤلف ثانویه اثر است و این سؤال را برای ما ایجاد میکند که چرا و به چه هدفی این مجموعه را کنار هم آورده و با چه نگاهی این آثار را کنار هم قرار داده است.
یادمان باشد که وقتی یک اثر به وقف وصل میشود، ارجاعی به نگرشهای آیینی و مذهبی هم پیدا میکند. در واقع ما باید این اثر موزهای را در آن بافت فرهنگی ببینیم و روایت کنیم.
یعنی کنار هم قرار گرفتن مجموعهای از آثار تاریخی و وقفی میتواند به ما یک روایت درباره بافت فرهنگی، تاریخی، مردمشناسی و مذهبی بدهد. مثلا اگر کسی کتابی را برای جایی وقف کرده لابد برای آن پیهسوز و فرش و میز مطالعه هم وقف کرده است و این مجموعه در کنار هم یک روایت فرهنگی میسازد.
از این رو موزههای وقفی فرصتی دارند تا یک روایت فرهنگیتر از آثار روایت کنند. برخلاف موزه های تاریخ باستان، مردمشناسی یا هنر که تنها یک جنبه اثر را روایت میکنند این موزهها فرصت نگرش چندجانبه به آثار را فراهم میآورند. در واقع در موزههای تخصصی دیگر، ما از دانش موزهداری مدرن و غربی الگوبرداری میکنیم اما در موزههای وقفی این فرصت هست که از الگوی فرهنگی خودمان برای روایتپردازی استفاده کنیم. به نوعی یک روایت بومی و ملی از آثار روایت میکنیم که مختص خود ماست. برای همین موزه وقفی جایی است که موزهداری ما از داشتههای فرهنگی خود یک ماجرای بومی و ایرانی روایت میکند.