عاصفه الهوردی در ضمیمه خانواده امروز روزنامه اطلاعات نوشت: وقتی از یک بچه لوس صحبت میکنیم، در واقع از طرحواره استحقاق صحبت میکنیم.
این کودک تصور میکند از بچههای دیگر خاصتر است و محدودیتی ندارد و به هیچ عنوان در مقابل کارها، حرفها و اخلاقی که از خود نشان میدهد پاسخگو نیست.
در واقع کودکان خودشیفته با این ویژگی توانایی درک دیگران را ندارند و در مورد آنها محدودیتهای معقول تجربه نشده است؛ اما شکل دیگر طرحواره استحقاق مربوط به کودکانی میشود که نیازهای عاطفی اساسی آنها در رابطه با پدر و مادر تامین نشده است و دچار محرومیت هیجانی و تله نقص ـ شرم هستند.
وقتی نیاز به مراقبت و پذیرش تامین نمیشود، پاسخ جبرانی کودک به این صورت است: من باید خودم از خودم مراقبت کنم. هیچ کسی نیست که از من محافظت کند به همین دلیل آنها شبیه کودکان لوس عمل میکنند، اما باید فرقی بین این دو گروه قائل شد.
نتایج رنج
گروه اول محدودیتهای معقول را تجربه نکردهاند و گروه دوم محدودیتهای معیوب را تجربه میکنند. رفتار گروه دوم در واقع ناشی از پوشاندن رنجی است که به خاطر عدم تامین نیازها ایجاد شده است.
حتماً کودکانی را دیدهاید که اغلب در مدرسه میخواهند رئیس باشند. در گروههای ورزشی زیاد لاف میزنند و تحمل شنیدن نه را ندارند. دلشان میخواهد سرگروه باشند تشویق شوند و به خاص بودن خود تاکید کنند، اما در عین حال دوست ندارند مثل دیگران تلاش کنند. برای آنها سخت است که مثل دیگران از قوانین پیروی کنند.
بزرگسال خودشیفته
در بزرگسالی معمولاً از اینکه خود را آسیبپذیر نشان دهند، متنفرند. نقاط ضعف خود را با دیگران مطرح نمیکنند و دائماً در مورد تواناییهای خود لاف میزنند. بخاطر قلدری احساس قدرت میکنند و دائماً حقوق دیگران را زیر پا میگذارند.
در طی سالهای رشد، کودکانِ محق به بزرگسالان محق تبدیل میشوند و به ندرت در زندگی به نقطهای میرسند که درک کنند:«روابط؛ جادههای دو طرفهاند.»
خانوادههای خودشیفتهساز
پدر و مادر هیچ حد و مرزی برای کودک قائل نیستند و اگر محدودیتی هم بوده برای رسیدن به موفقیت اعمال شده است. این کودکان در دوران رشد به مقدار زیادی حس شرم و نقص را تجربه کردهاند و با خجالتزده کردن دیگران سعی در جبران آن دارند.
کودکی که در معرض خشمهای شدید قرار گرفته، اما به واسطه اراده قوی به اهدافش رسیده و خشم را به عنوان وسیلهای برای رسیدن به خواستهایش انتخاب کرده است؛ چنین کودکی یاد نگرفته است که باید مراقب دیگران هم باشد. پدر و مادر به دستاوردهای کودک توجه کافی نکردهاند. بیدلیل مورد سرزنش قرار گرفته و پاسخ او پر توقع شده است.
کودکان با خویشتنداری ناکافی
این کودکان توقع دارند که همیشه در آسایش باشند و لذتشان به تاخیر نیفتد. یاد نگرفتهاند که برای انجام وظایف استقامت داشته باشند. آنها به تاخیر انداختن لذت برای کسب یک لذت بزرگتر را یاد نگرفتهاند. بیعلاقگی نسبت به نظم، مشکل اصلی آنهاست. بیشتر کارها را بر اساس تمایلات خود انجام میدهند و در هنگام تصمیمگیریها عجولانه عمل میکنند و فقط زمانی متوجه مشکل اساسی در خود میشوند که به پایینترین جایگاه ممکن تنزل پیدا بکنند. جالب اینکه افرادی با چنین طرحوارهای گاهی به خاطر رفتارهایی که انجام میدهند بسیار دوست داشتنی به نظر میرسند.
خانوادههای نامنظمساز
والدین با کودک دمخور نبودهاند. کودک را رها کردهاند که به خودی خود محدودیتهایی را برای خود تعیین کند. زمان خواب، مدت بازی و نوع غذایی که میخورد و زمانی که تلویزیون نگاه میکند، دست خود کودک بوده است.
از ابتدا به کودک اجازه داده شده است که هر طوری میخواهد رفتار کند. زمانی که کودک پا از محدوده خود فراتر میگذارد، عواقبی از جانب پدر و مادر در نظر گرفته نشده آنها بیشتر مشغول کارها و گرفتاری خود هستند. برخی از این کودکان ذاتاً با استعداد هستند، اما هیچ وقت تلاش نکردهاند که موفق شوند و والدین نیازی نمیبینند که به او پشتکار را یاد بدهند. وقتی در زندگی مشکلاتی پیش میآید، کودک ترغیب نمیشود که با آنها مقابله کند.
پذیرش جویی و تایید طلبی
برخی کودکان در هر موضوعی به دنبال تائید دیگران هستند. آنها نمیتوانند بدون فکر کردن به نظر دیگران و در نظر گرفتن تائید آنها دیدگاه مستقلی از خود داشته باشند، چرا که حس میکنند دنیای آنها متوقف میشود و وقتی تائید میگیرند، حس رضایت و احساس برتری میکنند. وقت زیادی را هم صرف توجه گرفتن از اطرافیان میکنند. آنها به اندازه کافی امنیت روانی ندارند که به غریزه خود اعتماد کنند.
بزرگسال تایید طلب
از زمان کودکی برداشت درستی از ارزشها و برتریهای شخصی در ذهن این افراد، شکل نمیگیرد. در محیط کار درگیر این هستند که همکاران و رئیسشان در مورد آنها چه فکری میکنند. حتی اگر بهترین کار را به نحو احسن ارائه دهند میزان تائید دیگران، رضایت آنها را تعیین میکند. چنین افرادی برای اینکه دوست داشته شوند، عقاید خود را کنار میگذارند و خود را کم و ناکافی ارزیابی میکنند.
خانوادههای تایید طلبساز
والدین این کودکان همواره بر خوب به نظر رسیدن در منظر دیگران تاکید داشتهاند. آنها فقط وقتی به خود افتخار میکنند که از جانب دیگران تمجید میشوند. وقایعی مثل مطرح شدن در روزنامه یا تلویزیون را بسیار بزرگ جلوه میدهند.
چنین والدینی در مورد دستاوردهایشان و کسانی که آنها را میشناسند، فخر فروشی میکنند و بیشتر بر وسایل خانه و چگونه به نظر رسیدن تمرکز دارند تا بر آنچه که در فکر و مغز کودکشان میگذرد. چنین والدینی عزتنفس کودک را منوط به تائید او توسط دیگران میکنند و اعتقاد ندارند که کودک باید خودش را دوست داشته باشد.