روزنامه جوان نوشت: اوضاع سوریه در طول فقط یک هفته نشان داد که ما دستکم در رسانهها تحلیلگر قابلاعتمادی در حوزه سوریه و منطقه نداریم. این یادداشت میخواهد به همین موضوع بپردازد و آسیبهای بیعملی و بیتخصصی رسانهای را در حوزههای مهمی مثل سیاست خارجی و مسائل منطقه وارسی کند. بهویژه آنکه رسانه ملی درست شب سقوط دمشق، سراغ برخی جرجیسها رفت تا هر جمله آنان در تحلیل وقایع سوریه به یک جوک تاریخی در فضای مجازی بدل شود.
مسئله اینجاست که در این یک هفته بسیاری از کسانی که هر شب و روز آنان را در حسابهای مجازی خودشان یا در صفحه تلویزیون به نام استراتژیست یا کارشناس ارشد مسائل منطقه و این عناوین میبینیم، یا سکوتکردند یا اباطیل بافتند.
گفتن «نمیدانم» یا «تحلیلی ندارم» برای بسیاری از تحلیلگران ما دشوار بود.
حقیقت آن است که تحلیل درست بر پایه اطلاعات درست شکل میگیرد نه صرفاً با فشار آوردن بر سلولهای مغز! تحلیلها میتوانست بیشتر بر دو مسئله تمرکز کند، یکی سکوت مسئولان سیاسی و بهویژه نظامی کشور (که این سکوت سرشار از ناگفتههاست و نشانه عمل، نه بیعملی) و دیگری ویدئوهایی که برخی ایرانیان از سوریه به اشتراک گذاشتهاند و صادقانه میگویند از آنها خواسته شده سوریه را ترک کنند و وارد مناقشه نشوند. این دو مورد میتوانست مانع تحلیل غلط شود، هرچند برای یک تحلیل درست و دقیق. کافی نبود.
اما در نوشتههای تحلیلگران و رسانههای اصلی کشور چه خبر بود؟ یک افتضاح کامل! خبرگزاریهای اصلی مدام میگفتند به گذرگاههای مجازی اخبار سوریه توجه نکنید، در سوریه خبری نیست! تلویزیون هنوز هم نتوانسته عادت زبانی خبرنگاران خود را از تروریستنامیدن معارضین تغییر دهد. چند تحلیلگر ثابت و نان و نمکخورده در تلویزیون هم اگر زیرنویس نباشد، نمیتوانی بفهمی برنامه متعلق به بیست سال پیش است یا اکنون!
شاید بتوان گفت رسانه ملی و خبرگزاریهای ما عذری ندارند. مسئولان کشور به دلیل راهبردیبودن مسئله با رسانهها سخن نگفتند یا حتی خودشان هم از درک کامل واقعه دور بودند و کمتر کسی میدانست چه اتفاقاتی در پشتصحنه افتاده است.
ما برای درک واقعیت که درواقع یک «خبر» است، تحلیل میکنیم. مثلاً خبر این است که بشار اسد هشتم دسامبر دیگر در دمشق نیست. برای رسیدن به این خبر با داشتههایی از اطلاعات و ریزخبرها وارد مباحث تحلیلی میشویم تا در نهایت نتیجه بگیریم که سرنوشت اسد و سوریه در هفته پیشرو چگونه خواهد بود.
در اینجا آیا محافظ یا نزدیکان اسد که از ماجرا باخبر هستند، از تحلیلگران شناختهشدهای که این پیشبینی را ندارند، تحلیلگرترند؟! معلوم است که نه، اما «تحلیل» در یک سر طناب بلند وقایع است و خود را با این طناب بالا میکشد تا به انتهای دیگر این طناب که «خبر» است برسد و هنر و قدرت تحلیلگر در همین است.
در هر جامعه تحلیلی اگر دسترسی به خبرهای خاص و دقیق یا اطلاعات محرمانه نباشد، کسی از این طناب توان بالارفتن ندارد. بسیاری در ایران که به برخی بولتنها دسترسی دارند، سالها مطالب همین بولتنها را که «خبر محض» است بهعنوان تحلیل به رسانهها تحویل میدادند و خود را تحلیلگر ارشد جا میزدند!
در وقایع سوریه حتی جای این ارشدها نیز خالی بود! در عوض تا دلتان بخواهد وعظ و نفرین و جملات متافیزیکی و تهدید و ارعاب و هشدار، فراوان بود. این وضعیت چونان یکی از بدترین خاطرات هر روزنامهنگاری از اوضاع رسانهای کشور باقی میماند. رسانههای ما که مشکل باورپذیری و مرجعیت داشتند، در این قضیه ضربه دیگری خوردند.
هم خودشان به خودشان ضربه زدند و هم کسانی که باید رسانهها را با اطلاعات صحیح و شفاف در رسیدن به تحلیل درست کمک میکردند.
شکاف میان رسانهها و جامعه اینک به شکاف رسانهها و نهادها تعمیم پیدا کرده است. این به نفع جامعه در کل و جامعه خبری و رسانهای به شکل خاص و به نفع دستگاه سیاسی کشور نیست.
این که رسانه ملی با آن عرض و طول و برخی خبرگزاریها و رسانههای دیگر درست در زمانی که اسد در پرواز ترک دمشق است، بگویند «بعید است اسد سقوط کند» و در اخبار صبح مخالفان او را «تروریست» و در اخبار عصر «معارضین مسلح» بنامند، ضررش فقط دامن آن رسانه را نمیگیرد و دامنگیر اعتماد اجتماعی خواهد شد.