سه‌شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۴:۳۸

روزی که مهمان منزل نیما شدم!

نیما سری بزرگ داشت و پیکری نحیف، دست و پای لاغر که طرفدارهایش او را بنیانگذار مکتبی جدید در شعر فارسی می‌دانند.

روزی که مهمان منزل نیما شدم!

محمد صالح علا در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: دلم می‌خواست او را ببینم. در خیالات شاعرانه ام، برای ناهار روز جمعه مرا به خانه‌اش دعوت کرد. همان خانۀ تهران، کوچه فردوسی، نرسیده به میدان تجریش. 

زنگ زدم. با سر و صدا در باز شد. نیما با دست‌های گل‌آلود، پاچه‌ها و آستین ورمالیده بود. سلام کردم. گفت: «خوش‌آمدی... بیا تو... بیا تو... دیوارمون ریخته بود، من دارم دیوار را گِل‌مالی می‌کنم. بیا تو... بیا تو... تو هم کمک کن... گل بده به من تا باقی را تمام کنم. آن‌وقت قشنگ بریم دست و پامان را بشوییم، ‌ناهار بخوریم و گپ بزنیم.»

بدین ترتیب من در زندگی خصوصی نیما وارد شدم تا حدّی که در زمستان سال 1333 برای تهیۀ پول یک پالتوی مناسب، به من اجازه داد تا قسمتی از آثارش را تدوین و نشر کنم و بعد باز هم این کار تکرار شد.

نیما دوست نداشت کسی از او برنجد. کنار آتش که نشسته بودیم، بعد از گفت وگوی زیاد دربارۀ مسائل مختلف شعر، مقام شعر نو، عرضۀ افکار تازه و شکل پیدا کردن مضامین بدیع؛ عاقبت نمی‌دانم چرا بحث به آزادی و جلب محبت دیگرها کشید.

 من پرسیدم: «از دشمن نباید انتقام گرفت؟» گفت: «تو کارت تئاترنویسیه، اهل میزانسنی... دیگه تو خودت حدیث مفصل بخوان از این مجمل.»
هر وقت چشمم به عکس نیما می‌افتد، روزگاری در خاطرم تجسّم پیدا می‌کند که در اتاق کسرایی، اخوان و دیگر دوستانش به سراغش می‌آمدند و بحث شعر نو با مختصات و مشخصات خودش موج می‌گرفت و عالمی غیر از دنیای شعر فردوسی و سعدی و حافظ یا ایرج و جمیل زهاوی و ناظم حکمت به‌وجود می‌آمد.

 نیما مطالبی می‌گفت که همه سراپا گوش می‌شدند و در پایان اضافه می‌کرد امیدوارم روزی که مقدمه را بنویسم، همه قبول کنند که شعر نو چیست و گویندۀ آن کیست.

آی آدم‌ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید/ یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان/ یک نفر دارد که دست و پای دائم می‌زند/ روی این دریای تند و تیره و سنگین/ که می‌داند در چه هنگامی بگویم/ یک نفر در آب دارد می‌کند بیهوده جان، قربان/ یک نفر در آب می‌خواهد شمار را/ موج سنگین را به دست خسته می‌کوبد...

این شعر کسی است که شمارۀ شناسنامه‌اش 3220، صادره از یوشیج، به نام علی اسفندیاری با امضای نیما یوشیج است. نیما سری بزرگ داشت و پیکری نحیف، دست و پای لاغر که طرفدارهایش او را بنیانگذار مکتبی جدید در شعر فارسی می‌دانند.

 نیما حاسدان زیادی داشت. در مسیرش چاله و چاه‌ها کندند و ناهمواری‌ها پدید آوردند، ولی او در میان قبایل دلیر به دنیا آمده بود. از پدری به اسم ابراهیم و مادری به نام طوبی.

نویسنده :
محمد صالح علا
گزارش خطا
ارسال نظر
captcha
آخرین مطالب