سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲ - ۰۰:۴۷

اخطار‌های جدّی درباره شعر سپید امروز

 بازی با کلمات و صفات آن‌ها نوعی جعل شعر است. تولید چندصدایی از ترکیب الفاظ، شبیه سازی‌های گمراه کننده‌ای هستند که برای شاعرنما‌ها کفایت می‌کنند.

مجید افشاری در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات به آسیب شناسی شعر سپید پرداخت و نوشت:

1) ندانم کاری های زبانی:

بسیاری از قلم به دست های بعضاً فاضل،ساده دلانه و شاید عامدانه، نحو عبارات را به هم می ریزند و چند ترکیب می سازند و با گزارشگری های بی سر و ته، سعی در آوانگارد  نمایی( پیشرو- ساختارشکن ) دارند. 

حال آنکه برهمزنش زبان معیار،صرفاً یکی از نشانه های آوانگاردیسم است، نه اساس وجودی آن. اگر فکر و زبان را دو روی یک سکه بدانیم، آشفتگی در زبان، نمودی از فکر پریشان است. 

«بانوی خراش بوسه/معجزۀ سکرات بر نخاع خائن/ تمثیلِ واق واقِ مشتعل در کمر بستگی  هایم، سکوت را بچلان!»

2) دستورستیزی:

 مجادله با دستور زبان و چالش های گزنده و لاابالی وار، نه تنها نشانه پیشرو بودن در سپیدنویسی نیست، که علامت درماندگی و بی  مایگی است. این که به نحوی مستمر یا مقطعی، اصرار به دست انداختن قواعد دستوری داشته باشیم ارزش افزوده ای برای نوشتار  ندارد.
«از خواب تو که بلند را می شوم/ تا، از که می داند/ نیستم، حالا که تو دنبالم هر خیابانی را می گردم.»

3) کلیشه های تغزلی:

حرف های توصیفی و انشای دبیرستانی درباره عشق بین فردی و آه و ناله های عامه پسند می نویسند و بیش از آنکه به کشف عاطفی برسند، به جمله های احساسی بسنده می کنند. روشن است که می توان با کمترین ذوق،در این اندازه خودشاعرپنداری کرد.

«می خواهی بروی/ من که راهت را نبسته  ام/ فقط راه دلت را با اشکهایم می بندم/ به من نگاه کن، اگر می توانی برو» 

4) شکلک های زبانی:

 بازی با کلمات و صفات آنها نوعی جعل شعر است. تولید چندصدایی از ترکیب الفاظ، شبیه سازی های گمراه کننده ای هستند که برای شاعرنماها کفایت می کنند و اگرکسی بپرسد: خب که چه؟ یا بعدش چه؟ می گویند مفهوم روشن است! این رویکرد،شگردی رندانه و با تخفیف، تولید محصولی برای بازار ادبیات سخیف است وبالاترین سطح اعتبارش، تفنن یا شوخی بی  مزه  ای با زبانیّت شعر است.

«خرس دو قطبی/ آب شده در تنور را می نوشم که نوشمک هایم فاسد شده اند/ از تمساحل های زیادی،روز هم که گذشت.»

5) فرم زدگی:

آفت دیگر، استفاده از فرم رفت و برگشتی ملال آوردر روایت است. درست است که این رویکرد،ذوق و مدیریت ساختار می طلبد، اما کم کم کلیشه ای شده است. 

مؤلف یک موضوع را انتخاب می کند، بعد در وضعیت های غیرمنتظره نگاهش می کند و مدام آن وضعیت ها را به هم ربط می دهد که در نهایت عبارات جذابی در تناسبات جدول ضربی حاصل می شود.

این کار بیشتر شبیه تردستی است که در لحظه شنیدن یا خواندن، مخاطب را به وجد می آورد، اما احتمال رجوع مخاطب به چنین تردستی هایی بسیار کم است. چون بعد از خوانش چند اثر با چنین رویکردی در یک کتاب، دست مؤلف برای مخاطب رو می شود و اگر مخاطب شاعر باشد، می تواند با اندکی حوصله چندین شعر به این شکل بنویسد.

نشانه بارزفرم زدگی، بداهه پردازی  های لحظه به لحظه در توصیفات و ایجاد ربط  های مکرّر میان سطرهای نوشتاراست.

دیوار،از پشت سر و روبه رویش چه می داند/ اگر تنها در بیابان باشد؟/ من تنهایی بیابانم که نمی توانم از دیواری جز خودم بالا بروم/ روی بیابان دراز می کشم/ حالا دو دیوار به هم چسبیده ایم/ یکی من/ یکی بیابان/ تنهایی روی هر دوی ما می دود/ آنقدر می دود تا آهو شود/ آنقدر می دود تا دیواری تشنه در بیابانی بی آب و علف شود/ دیواری که از پشت سر و روبه رویش چیزی نمی داند. 

6) خام فروشی:

بسیاری به بهانه کمینه گرایی و اندک نویسی (ایجاز هنری)، چند کلمه یا ترکیب پلکانی می نویسند، اما کشف و آفرینش مضمون را از کلمات و ترکیبات به مخاطب احتمالی واگذار می کنند. این دسته از شاعرنماها، حکم همان پادشاه برهنه معروف را دارند! درست است که هر انسان سالمی،مستعد پویانماییِ خودخواسته است که واقعاً می تواند از هرعبارت دم دستی، کشفی شاعرانه داشته باشد.

 اما پرسش این است که: پس مؤلف چه کاره است؟ بدیهی است کاری که همگان بر انجامش توانا هستند،هنر نیست. به تعبیری نباید کتاب شعر،مغازه‌ نطفه فروشی باشد. ناگفته نماند، امکان محیطی دادن به مخاطب، برای ساختن روایت فردی پذیرفتنی است و ربطی به خام فروشی کلمات ندارد.
 «کدو حلوایی/ جعبۀ شیرینی»

اما امکان محیطی دادن به مخاطب برای ساختن روایت فردی در متن زیر اتفاق می افتد:
«گنجینه دار/ شمشیر جواهر نشان/ دشمن رسیده، به دروازۀ شهر» 

7) بیگانگی باتجربه های روزمرۀ زندگی:

چرا بیگانگی نوشتار با تجربه های روزمره زندگی، گاهی همان کاستی محتوایی در سپیدنویسی است؟ تخیلات ابر و بادی در پدیده  ها و اشیاء، توصیفات نیم بند که معلق در باورها و ناباوری ها مانده اند و موکول به تجربه  ای از حالات و آنات زندگی انسانی نمی شوند، تعابیری که به نسبتی روشن با افکار و عواطف شهروند امروز نمی رسند یا کاری به هویت اجتماعی،تاریخی هنر ندارند و... با مطلوب انسانی فاصله دارند و طبعاً چندان مقبولیت کسب نمی کنند.

 باید پرسید که اگر در مقام شاعر، منقطع از وضعیتی اجتماعی، تاریخی، شهروندی باشیم،چگونه توقع داریم در آن وضعیت، مخاطب داشته باشیم؟ با چنین رویکردی در شعر به نحوی خودخواسته مخاطبانی را از دایره خوانندگان حذف کرده ایم. 

اگرشعری یا نوشتاری که ادعای شعر بودن دارد، پیوندش را با زندگی متعارف، به توجیه دیگرگونه اندیشی قطع کند، شاید خاص اما قطعاً کم مخاطب است واگر کم مخاطبی، تنها نشانۀ خاص بودن شعری باشد، چندان در طول تاریخ شعر جدی گرفته نمی شود. هرچند به زندگی ضعیفش ادامه بدهد.

«سنگ/ تلو تلو در آب/ شعاع نور در حواس پنج گانۀ باد» 

8) گشوده نویسی خبری:

آثاری که درعین تاثیرگذاری، درعبارتی خبری خلاصه می شوند، ممکن است عاطفه ای داشته باشند و نسبت های کم رنگی با ذوق مخاطب پیدا کنند، اما تعلیق یا ول معطلی؟ پرسشی است که برای مخاطب ایجاد می  کنند و مخاطب در برزخی از پذیرش و انکار قرار می  گیرد. زیرا عناصر نوشتار پیوندی شاعرانه اما ناتمام دارند.

«ساعت مچی را گذاشت/ روی سنگ قبر»
اما با تغییر زیر متن از ول معطلی به تعلیق می رسد:
«آمد/ ساعت مچی را گذاشت/ روی سنگ قبر/ رفت». 

گزارش خطا
ارسال نظر
captcha
آخرین مطالب